ماجرای شهادت در ماموریت ۱۳ روزه

کد خبر: 875185

همسر ششمین شهید مدافع حرم استان گلستان گفت: قاسم خیلی علاقه داشت به سوریه برود او فقط یک بار به سوریه رفت و در همان ماموریت ۱۳ روزه، شهادت‌نامه‌اش امضا شد.

ماجرای شهادت در ماموریت ۱۳ روزه

خبرگزاری فارس: روایت «عشق و جانبازی» زمانی زیباست که آن را درک کنی، راوی ۲۶ سال زندگی با ششمین شهید مدافع حرم استان گلستان نیز به شایستگی معنای عشق و جانبازی را فهمیده است صبورا شموشکی پای سفره عقد با قاسم تیموری به عقاید و آرمان‌های این شهید «بله» گفت و حالا راوی ۲۶ سال زندگی مشترک است.

در ابتدای حرف‌هایش یک دعا روی لب داشت و آن اینکه همه زیر سایه امام زمان (عج) سلامت باشند و برای امر فرج دعا کنند، خیلی ساده و صمیمی و بدون تکلف حرف می‌زد، آرامش حرف‌هایش و صداقت کلامش تا عمق جان نفوذ می‌کرد، هفته دفاع مقدس که با فرهنگ ایثار و شهادت عجین شده بهانه‌ای شد تا با همسر شهید قاسم تیموری ششمین شهید مدافع حرم استان گلستان به مصاحبت بنشینیم، گفت‌وگوی تفضیلی خبرنگار فارس با «صبورا شموشکی» را در ادامه می‌خوانید:

فارس: لطفا خودتان را برایمان معرفی کنید؟

صبورا شموشکی همسر شهید مدافع حرم قاسم تیموری هستم، نزدیک ۲۶ سال با هم زندگی کردیم ثمره زندگی مشترک‌مان دو فرزند به نام‌های آقا سبحان و زینب خانم است، سبحان حدود ۶ ماه است که در دانشگاه امام حسین علیه السلام مشغول تحصیل است و دخترم نزدیک شش ماه می‌شود که در رشته حقوق از دانشگاه مازندران فارغ التحصیل شده است.

فارس: نحوه آشنایی شما و قاسم تیموری چگونه بود؟

من و قاسم در شموشک‌علیا همان روستای محل زندگیمان با هم آشنا شدیم، شهید با برادرم دوست بودند، رفت و آمد خانوادگی داشتیم در روستا معمولاً همه یکدیگر را می‌شناسند به واسطه همین آشنایی ازدواج‌مان صورت گرفت.

سال ۱۳۶۷ من و قاسم پای سفره عقد نشستیم و یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۸ عروسی کردیم، سال ۱۳۶۹ اولین فرزندمان سبحان به دنیا آمد.

قاسم قبل از ازدواج با من در سال ۱۳۶۴ وقتی که فقط ۱۶ سال داشت به جبهه‌های غرب کشور اعزام شد و یکسال بعد از آن در منطقه مهران به درجه جانبازی رسید، حتی زندگی مشترک، همسر و فرزند، زرق و برق دنیا برایش دلبستگی ایجاد نکرد.

همسرم از ابتدا به جبهه و جنگ علاقه داشت، عاشق امام بود، همیشه دوست داشت برای این انقلاب جانفشانی کند به همین خاطر بیشتر عمرش را در ماموریت بود.

فارس: ماموریت رفتن‌های همسرتان؛ شما و خانواده را اذیت نمی‌کرد؟ آیا اتفاق افتاده بود که مانع رفتن همسرتان شوید؟

ما به این سبک از زندگی عادت کرده بودیم، قاسم لباس سبز پاسداری به تن داشت و بر خودش تکلیف می‌دید که از این آب و خاک و برای مردم خدمت کند.

سال ۱۳۷۵ مأموریت‌های قاسم خیلی زیاد شده بود، برای پاکسازی و جمع‌آوری مین‌های به جا مانده از جنگ تحمیلی به منطقه کردستان اعزام شد، این مأموریت‌ها به مدت دو سال تا سال ۱۳۷۷ ادامه داشت، تا اینکه حین عملیات پاکسازی از ناحیه پای راست دچار مجروحیت شدند.

پاشنه پای قاسم در این ماموریت به کلی صدمه دید و خرد شد، همسرم پس از این اتفاق حدود یک سال تحت درمان بود و بعد از آن مدتی سرکار نرفت، اما وابستگی شدیدی به کارش داشت، هر چقدر به ایشان می‌گفتم به خاطر وضعیتی که دارید بیشتر استراحت کنید تا پایتان بهتر شود، اما قاسم خیلی اعتقاد به ادای تکلیف داشت این حرف‌هایی که می‌زنم اصلا شعار نیست، او خودش و زندگی‌اش را وقف این کار‌ها کرده بود.

سال ۱۳۷۹ دوباره به ماموریت رفت، و پس از دو سال در یک تاریخ و از همان ناحیه‌ای که دچار مجروحیت شده بود تیر ترکش به پای راستش اصابت کرد و این بار پایش از زیر زانو قطع شد، قاسم دیگر تا مدت‌ها نتوانست به ماموریت برود و شرایط کمی برایش سخت شده بود، دنبال پروتز و کفش مصنوعی بود تا بتواند یکبار دیگر روی دو پا بایستد و به ماموریت برود.

در گردان تخریب همه تمایل برای رفتن به مأموریت نداشتند، فقط یک عده خاصی بودند که برای اعزام سر از پای نمی‌شناختند، همین علاقه قاسم سبب شده بود که تصمیم گرفتیم مدتی در خانه سازمانی که در گرگان به ما داده بودند اقامت کنیم.

عشقی که به مردم، امام و انقلاب در وجود قاسم موج می‌زد حتی با وجود مجروحیت، کم نشد و هیچ‌وقت دست از کار نکشید، همکارانش وابستگی زیادی به همسرم پیدا کرده بودم، به طوری که هر کسی از دوستانش می‌شنید که قاسم قرار است برای پاکسازی به ماموریت برود در آن‌ها نیز این علاقه بیشتر می‌شد.

فارس: شنیده بودم که شهید تیموری تکاور بود و تقریباً با همه کار‌های نظامی آشنایی داشتند؟

بله قاسم به عنوان مربی تخریب، کارشناس ارشد اطلاعات چک و خنثی بود، در ماموریت‌های دیگری به زاهدان و بندرعباس رفت و در درگیری با گروهک تروریستی پژاک نیز حضور داشت، روحیه خستگی‌ناپذیری قاسم مثال‌زدنی بود.

آن اوایل که اعزام داوطلبانه به سوریه برای دفاع از حریم حضرت زینب سلام الله علی‌ها مطرح بود برای خودش گذرنامه گرفت، اما به خاطر وضعیت جانبازی که داشت قبول نمی‌کردند ایشان به سوریه برود تا اینکه فرمانده گردان شد و به مدت سه الی چهار سال در این مسوولیت قرار گرفت، قاسم خیلی علاقه داشت برای یکبار هم که شده به سوریه برود، او فقط یک بار سوریه رفت و در همان ماموریت ۱۳ روزه؛ شهادت‌نامه‌اش امضا شد در حقیقت او با شهادتش به کمال انسانیت رسید.

فارس: فرزندان‌تان هم زمانی که پدرشان به ماموریت می‌رفت بزرگ شده بودند آیا آن‌ها راضی به رفتن پدر می‌شدند؟

بچه‌هایم دوست داشتند که پدر کنارشان باشد، اما همسرم همیشه یک عقیده‌ای داشت، به پسرم سبحان گفته بود اگر الان من برای پیکار با دشمن نروم، زمان امام حسین علیه السلام هم جزو سپاهیان جبهه حق نبودم، باید برای دفاع از حریم ولایت حتی خارج از مرز‌ها برویم، قاسم ارادت ویژه‌ای به ائمه اطهار به خصوص حضرت زینب سلام الله علی‌ها و امام حسین علیه السلام داشت.

فارس: بهترین خاطره‌ای که از دوران زندگی با همسرتان به یاد دارید برایمان بازگو کنید؟

زندگی سراسر خاطره است مخصوصا الان که بار‌ها و بار‌ها در تنهایی و خلوت خودم خاطرات زندگی‌مان را مرور می‌کنم، ما در روستای شموشک یک خانه داشتیم، همسرم هیئت امنای مسجد بود، ماه رمضان خیلی دوست داشت که خانوادگی آنجا باشیم من و قاسم به همراه فرزندانم برای تمیز کردن مسجد می‌رفتیم.

همسرم همیشه می‌گفت که خانم جان؛ سر نماز مخصوصاً شب‌های قدر دعا کن که خدا ما را در صف اول علما، صلحا و شهدا قرار بدهد این را همیشه به من می‌گفت و همیشه جزو اولین کسانی بود که به مسجد می‌رفت خیلی‌ها بعد از شهادتش تازه قاسم را شناخته بودند، آنقدر خوب بود که هیچ کس باور نمی‌کرد که فرمانده گردان بود و نظافت مسجد را انجام می‌داد اصلا ابایی از چنین کار‌هایی نداشت، خوشحالم که همسرم به آرزویش که شهادت بود رسید، من هم دعا می‌کنم که با فرزندانم در صف اول علما، صلحا و شهدا قرار بگیریم.

فارس: مهم‌ترین دست نوشته یا وصیت‌نامه‌ای از شهید تیموری که به خانواده، مردم و یا مسوولان تاکید و یا مطالبه‌ای داشته باشند به خاطر دارید؟

همسرم به بچه‌هایش وصیت کرده همیشه پشتیبان ولایت باشید، به دخترم گفته که همیشه یار و یاور مظلومان باشد، این‌ها وصیتنامه قاسم بود اگر همه ما این وصیت را عملی کنیم بسیاری از مشکلات حل می‌شود.

قاسم به من همیشه صبر و استقامت را توصیه می‌کردند و اینکه مانند حضرت زینب صبور باشم، او می‌گفت: مسوولیت بچه‌هایم به گردن شماست انشاءالله که بتوانم جبران کنم و امیدوارم او هم در قیامت شفاعت ما را بکند.

فارس: اگر خدای ناکرده دشمن به این آب و خاک تجاوز کند آیا حاضر هستید تک فرزندتان آقا سبحان را برای دفاع از این نظام و انقلاب برای مقابله با دشمن بفرستید؟

بله صددرصد؛ پسرم جای پدرش را خواهد گرفت و الان در سپاه مشغول است، سبحان، تفکر پدرش را دارد و جا پای پدر می‌گذارد.

فارس: به نظر شما فرق جوانان دیروز جبهه‌های جنگ با جوانان امروز چیست؟

به نظر من کسانی که والدین‌شان دغدغه نظام را داشته و دارند فرزندانشان نیز همانند خانواده خواهند شد، الان پسرم جزو هیئت امنای مسجد شده و در سپاه مشغول است و با پدرش هیچ تفاوتی ندارد، خونی که در رگ‌های قاسم بوده الان در رگ‌های سبحان جریان دارد.

فارس: در حمله تروریستی که به تازگی در اهواز اتفاق افتاد ۲۵ نفر از هموطنان‌مان به شهادت رسیدند در بین آن‌ها پاسدار، جانباز و کودک خردسال هم بود به نظر شما دشمن با چه هدفی این کار‌ها را می‌کند؟

من از این اتفاق خیلی متاثر شدم؛ آمریکا و همدستانش دوست ندارند که ما زندگی راحتی داشته باشیم فقط می‌خواهند کار خودشان را انجام دهند، ان‌شاءالله امام زمان (عج) ظهور کند تا این مشکلات به پایان برسد.

فارس: حتما بعد از شهادت شهید تیموری مشکلات زیادی را گذراندید و این جمله را هم شنیدید که شهدا زنده‌اند الان حتما همسرتان کنار شماست و صدایتان را می‌شنود دوست دارید چه حرفی به ایشان بزنید؟

من همیشه فکر می‌کنم قاسم به ماموریت رفته و برمی‌گردد هنوز هم او را در زندگی احساس می‌کنم، در مراسم تشییع پیکرش گفته‌ام که به قاسم افتخار می‌کنم که چنین همسری داشتم ان‌شاءالله او هم از من راضی باشد و شفاعتش در روز محشر نصیبمان شود.

خیلی دوست دارم که قاسم الان کنارم بود، زندگی بدون او واقعاً سخت است، حالا که نیست، احساس می‌کنم کسی را ندارم، دلم می‎خواهد برای یکبار هم که شده برگردد.

فارس: به عنوان همسر شهید چه حرفی با مردم و مسوولان دارید؟

عمل به وصیت شهید تاکید من است اینکه همیشه گوش به فرمان رهبری و پشتیبان ولایت باشیم، مردم و مسوولان کاری نکنند که شرمنده خون شهدا شویم کسانی که برای آسایش این ملت و برای این انقلاب خون دادند حق بزرگی بر گردن همه ما دارند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت