قرار نوعروس بی حیا با پسر جوان لو رفت

کد خبر: 847354

دوست دارم زمان به عقب برگردد تا بتوانم با خانواده ام مشورت کنم و راه درست را در پیش بگیرم با اشتباهی که مرتکب شدم دیگر از چشم نامزدم افتادم و...

قرار نوعروس بی حیا با پسر جوان لو رفت

رکنا: دوست دارم زمان به عقب برگردد تا بتوانم با خانواده ام مشورت کنم و راه درست را در پیش بگیرم با اشتباهی که مرتکب شدم دیگر از چشم نامزدم افتادم و...

دختر ۱۶ ساله درحالی که اشک می‌ریخت و به دستبند‌های گره خورده بر دستانش خیره مانده بود، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در کلاس دوم دبیرستان مشغول تحصیل بودم که روزی در مسیر مدرسه با پسری آشنا شدم.

نادر با وعده ازدواج این رابطه را تا دو سال ادامه داد. تا این که پسر یکی از همسایگان همان محله به خواستگاری ام آمد. من هم به نادر خبر دادم که خواستگار دارم تا پا پیش بگذارد و من هم از بلاتکلیفی دربیایم، اما با پاسخ‌های سرد او تازه فهمیدم که نادر قصد ازدواج با مرا ندارد و تنها برای سرگرمی با من ارتباط داشت از طرفی خانواده‌ای که به خواستگاری‌ام آمده بودند خیلی بزرگ نمایی می‌کردند و با تعریف و تمجید فراوان از تک پسرشان، او را تنها مردی می‌دانستند که می‌تواند مرا خوشبخت کند.

من هم که تحت تاثیر حرف‌های پوچ و بی اساس خواهر و مادر شکور قرار گرفته بودم نادر را به فراموشی سپردم و پای سفره عقد نشستم. همسرم دو سال از من بزرگ‌تر بود و هنوز اخلاق و رفتار همسرداری در وجودش پرورش نیافته بود من هم که در افکار و هیجانات نوجوانی به سر می‌بردم نتوانستم ارتباط خوبی با همسرم برقرار کنم و او را از صمیم قلب Heart دوست داشته باشم این گونه بود که خیلی زود روابط ما سرد و بی‌روح شد و دوباره بعد از پنج ماه به سراغ نادر رفتم چرا که با همان هیجانات احمقانه دوران نوجوانی، احساس می‌کردم او حالا قدر مرا می‌داند و من در کنار او به خوشبختی نزدیک‌تر می‌شوم. آن قدر مغرور و خودخواه شده بودم که به نظر و مشورت خانواده ام توجهی نداشتم و خودم تصمیم می‌گرفتم. ارتباط تلفنی من و نادر آغاز شده بود درحالی که من همسر داشتم در واقع راهم را گم کرده بودم و از روی نادانی قدم در بی راهه گذاشتم.

من و نادر در یک پارک، قرار ملاقات حضوری گذاشتیم و به همین دلیل از رفتن به مهمانی Party که خانواده همسرم من را دعوت کرده بودند سرباز زدم و با طرح نقشه‌ای از خانه پدرم فرار Escape کردم و به پارک رفتم.

چند دقیقه‌ای از دیدارمان نگذشته بود که با نیرو‌های انتظامی روبه رو شدم و حلقه‌های قانون Law بر دستانم گره خورد. در بین راه بود که متوجه شدم خواهر شوهرم و همسرش در تعقیبم بودند و با دیدن من و نادر با پلیس Police تماس گرفتند. در کلانتری دوست داشتم زمین مرا ببلعد تا چشمم به خانواده خودم و همسرم نیفتد از خجالت سرم را پایین انداخته بودم با این که هیچ علاقه‌ای به همسرم ندارم، ولی از ابتدا باید این موضوع را به خانواده ام می‌گفتم و با صلاحدید آن‌ها تصمیم درستی می‌گرفتم تا ...

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت