بهترین زیارت در محضر هر امامی، کدام زیارت است؟

کد خبر: 730477

آیت‌الله العظمی ادیب می‌فرمودند: تازه آغاز دنیا از وجود مقدس امام است و این‌ها همه مقدّمه است، دنیای حقیقی آنجاست. ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار. دنیا به عنوان دنیای حسنه در زمان آقا جان شروع می‌شود.

خبرگزاری فارس: آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین درس اخلاق خود به موضوع «هدف تمام ائمّه، هدایت به امر است و از زمان ظهور آن صاحب الامر، تازه دنیا آغاز می‌شود!» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

تا به حقیقت امامت نرسیم، امر و صاحب الامر را نمی‌شناسیم

عرض کردیم: بالاترین گناه، این است که انسان، خود را نشناسد و به اینکه او به عنوان احسن تقویم خلق کرده معرفت پیدا نکند. خداوند انسان را یله و رها قرار نداده و هادیان الهی فرستاده که آن هم ازشدّت محبّتش به مردم است. دین بدون امام، مثل قالب جسمانی می‌ماند که روح ندارد، روح دین و همه چیز، امام است.

عرض کردیم: عیسی خشّاب محضر وجود مبارک أباعبدالله(ع) و گفتند: آقا! شما صاحب امر هستید؟ فرمودند: خیر من صاحب امر نیستم که توضیح دادیم و یکی هم شعیب بن حمزه هست که نقل می‌کند، روزی بر ابا عبدالله(ع) وارد شدم و عرض کردم شما صاحب الامر هستید؟ فرمودند: خیر. عرض کردیم: آیا فرزندتان است؟ فرمودند: خیر. عرض کردیم: فرزند فرزندتان؟ فرمودند: خیر. عرضه داشتیم: پدر یا جدتان؟ فرمودند: خیر. تا حضرت فرمودند: صاحب الامر آن کسی است که عالم را پر از عدل و داد می‌کند و ادامه روایتی که بیان شد.

این صاحب الامر کیست که می‌آید؟ منظور از امر چیست؟ عرض کردیم: پروردگار عالم فرمودند: «وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا»، نفرمودند: «یهدون باحکامنا»، نفرمودند: «یهدون بدیننا»، فرمودند: «یهدون بامرنا». این امر، مولا و آقا جان هست، منتها تا امامت معلوم نگردد که امامت چیست و انسان نسبت به امر عظیم که امر، آقاجان هست؛ شناخت پیدا نکند، نمی‌توانیم بفهمیم معنی امر چیست. لذا تا امام را نشناسیم، امر معلوم نمی‌شود.

مردم از قدر و منزلت امام، چیزی نمی‌دانند

در جلسه‌ گذشته یک روایت بسیار نورانی از صفات و فضائل امام بیان کردیم که این روایت را در کتاب کمال الدین و معانی الاخبار و عیون اخبار الرضا بیان کردند. عرض کردیم: عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید: با وجود مقدس حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در روز جمعه، وارد مرو شدیم، کُنَّا مَعَ الرِّضَا ع بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا، من وارد مسجد شدم، دیدم که بحث امامت است و هر کس نظری می‌دهد، فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِیهَا، بعد من محضر آقای خودم آمدم، فَدَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی، نظرات مردم را به ایشان بیان کردم، فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِیهِ ، فَتَبَسَّمَ ع، حضرت لبخندی زدند، ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ ص حَتَّى أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ، خداوند قبل از اینکه نبی مکرّمش را قبض روح کند، دین را برایش کامل کرد، وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ بَیَّنَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ النَّاسُ کَمَلًا، همه چیز، از جمله جمیع آنچه مردم به آن احتیاج دارند، به صورت کامل در قرآن تبیین شد. فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ، همان‌طور که خداوند در آیه‌ 38 سوره‌ مبارکه‌ انعام فرمودند: هیچ چیزی نیست که ما در کتاب نیاورده باشیم، همه را آوردیم و در قرآن هست - لذا اتّفاقاً در تفسیر بیان کردم که هر حرف قرآن دارای معناست -

وَ أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِیَ آخِرُ عُمُرِهِ ص‏ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً، در حجة الوداع هم که آخر عمر حضرت بود، این آیه نازل شد که امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم.

اینکه چرا لفظ نعمت را به کار می‌ببرند، بیان کردم. آیا نعمت، امامت و ولایت است؟ همه چیز مِن ناحیة الله، نعمت است، حتّی خورد و خوراک من و تو. اما خدا از این نعمت‌‌ها سؤال نمی‌کند. البته از باب اینکه حلالش، یا حرامش، سؤال می‌کند که حلال به دست آوردی و یا حرام؟ امّا همان‌طور که بارها بیان کردم، خدا کریم‌تر از آن، است که بپرسد: شما در ماه، چند کیلو نخود، برنج و ... خوردی؟ این‌ها اصلاً در شأن ذوالجلال و الاکرام نیست که بخواهد چنین سؤالاتی بپرسد. حلال و حرامش را می‌پرسد، امّا این حتّی در شأن یک انسان عادی که کریم است، نیست که این‌گونه بپرسد، چه برسد ذوالجلال و الاکرام که اکرم الاکرمین است مثلاً فردای قیامت بخواهد بگوید: تو چرا این‌قدر خوردی، تو چرا آن‌قدر خوردی. حلال و حرام را می‌پرسد که چگونه به دست آوردی، «فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب». اینکه اسراف نباید باشد، درست است و اصلاً انسان زیاد بخورد، مریض می‌شود. اسراف که دور هم بریزد، یک نوع کفر نعمت است و این‌ها را سؤال می‌کنند. امّا دیگر نمی‌پرسند چرا این را خوردی، حلال باشد دیگر مهم نیست. «کلو من طیبات مما رزقناکم».

نعمت، امامت و ولایت است. أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی ، بیان کردیم: امام متعلّق به خودش بوده و به واسطه‌ حبّ به ما، این نورهای عزیز و عظیم را در قالب جسمانی قرار داد و به من و شما هبه کرد. چون ما را دوست داشت و نمی‌خواست یله و رها شویم.

لذا اگر انسان جدّی نداند کیست، این بزرگترین گناه است. حالا کسی جوان و جاهل است و خطایی می‌کند، درست است که نباید خطا و گناه کند، امّا حالا اگر خطایی کرد، بعد توبه و استغفار می‌کند. امّا بالاترین گناه این است که نفهمد کیست. «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».

بعد حضرت فرمودند: وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ وَ لَمْ یَمْضِ ص حَتَّى بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِیلِ الْحَقِّ ، پیغمبر از دنیا نرفت تا برای مردم همه‌‌ی آن معالم دینشان را گفت و راه را برایشان روشن کرد و کامل توضیح داد و چیزی را ناقص نگذاشت - یعنی موضوع این است که وقتی به امامت وصل نشدند، خراب شد - راه حقّ را برایشان مشخّص کرد و آن موقع رفت و در ملکوت اعلی قرار گرفت.

وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیّاً ع عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا بَیَّنَهُ ، علی را برای آن‌ها علم و پیشوا قرار داد و از چیزی که مورد نیاز امّت بود، باز هم باز نماند.

«یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک»، «ابلغ»، «تبلیغ کن» نیست، «بلّغ»، شدّت است؛ یعنی بگو، توضیح بده. همه را بیان کرد، آنچه مورد نیازشان بود، گفت. امیرالمؤمنین را عَلم کرد و او را امام قرار داد. وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا بَیَّنَهُ ، هر چیزی را که نیاز بود، برایشان بیان کرد.

فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ کَافِرٌ بِهِ ، هر کسی که باور نکند همه چیز در کتاب خدا هست و گمان ببرد که خدا همه چیز را بیان نکرده و زعمش این باشد؛ کتاب خدا را رد می‌کند، در حالی که در کتاب خدا همه چیز است و هر کس آن را رد کند، کافر است.

هَلْ یَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَیَجُوزَ فِیهَا اخْتِیَارُهُمْ، آیا قدر و موقعیّت امامت را می‌دانند؟ این‌ها راجع به چه چیزی حرف می‌زنند؟! این‌ها می‌دانند قدر و منزلت امامت چیست تا اینکه آن را اختیار و انتخاب کنند؟! چون قدرش را ندانستند، به بیراهه رفتند. نفهمیدند.

فضائل امام از لسان ثامن‌الحجج(ع)

إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ، به درستی که قدر امام، اجلّ است (حضرت تمام صفات را به باب افعل التفضیل بیان می‌کند) و فراتر از آن است که کسی بفهمد.

امام موظّف است این مسائل را بیان کند، نه اینکه بخواهد از خودش تعریف کند. امام باید بگوید: ما را پروردگار عالم برای شما فرستاد، قدر ما را بدانید، گرچه شما اصلاً نمی‌دانید. امامت این‌گونه نیست که شما بتوانید راجع به آن، نظر دهید.

امامت، اندازه‌ای دارد فراتر از آن مقامی که شما تصوّر می‌کنید، أَجَلُّ قَدْراً. شأنی دارد که بزرگ‌تر و عظیم‌تر از همه چیز است، أَعْظَمُ شَأْناً . مکان امام و موقعیّت او، بالاتر از آن است که شما درک کنید، أعْلَى مَکَاناً.

شما به صورت ظاهر یک فیزیک مثل خودتان می‌بینید، یک انسانی که دو دست و دو پا و ... دارد، امّا چه می‌فهمید که امامت چیست. در جلسه‌ گذشته مثالی راجع به امیرالمؤمنین زدم که در کنار تمام انبیاء بوده و پسر شیطان می‌گفت: ما همیشه او را در کنار انبیاء می‌دیدیم که تا می‌خواستیم آنان را اذیّت کنیم، نمی‌گذاشت ما به انبیاء نزدیک شویم و فکر می‌کردیم پیامبر بعدی است، تا اینکه در مورد شما هم که آخری هستید، می‌آید. ما نفهمیدیم او کیست. امیرالمؤمنین در کنار حضرت بودند، حضرت فرمودند سرت را بالا بیاور. به پسر ابلیس گفتند: این نبود؟ گفت: چرا همین بود!

این‌قدر آستان مقدّس امام بالا و والاست که منیع‌تر و عمیق‌تر از ادراک شماست، أَمْنَعُ جَانِباً. غور در مورد امام بعید که هیچ، ابعد است و اصلاً شما نمی‌توانید بفهمید امامت چیست، أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ.

بعد در مسجد نشستید و راجع به امامت حرف می‌زنید و بعد نظرات متفاوت هم دارید و اختلاف می‌کنید؟! اینکه حضرت بعد از شنیدن این مطلب، لبخند می‌زنند، برای همین است. حضرت فرمودند: أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ، آیا می‌خواهند با این عقل دنیایی امام را تعریف کنند که چیست؟!

أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ، یا اینکه بنشینند با آراء خودشان، امام تعیین کنند و بگویند: امام این خصوصیّت را دارد و این‌گونه است و آن‌گونه است، امام مِن ناحیة الله است، أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِمْ ، یا اینکه امامی را برای خودشان اختیار کنند؟!

إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَاإِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ ع، امامت آن چیزی است که خدا ابراهیم خلیل را مخصوص به آن کرد، ابراهیم هم خودش نمی‌توانست و خدا قرار داد. بَعْدَ النُّبُوَّةِ، ابراهیمی که نبی بود و خلیل خدا شد، بعد از که نبی و خلیل شد، خدا او را مخصوص به این امامت کرد و او را به امامت برگزید (پس فکر نکنید نبوت برتر است) وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِیلَةً شَرَّفَهُ بِهَا، چنان این مرتبه سوم که امامت بود را برایش بالا برد و فضیلتی داد که شرافتش از آن‌جا به بعد شروع شد. با اینکه نبی هست، خلیل هست، امّا شرافت ابراهیم به این شد که امام شد و به خاطر همین شرافت امامت، فضیلت پیدا کرد.

وَ أَشَادَ بِهَا ذِکْرَهُ، وقتی فهمید خدا او را امام کرد، سرور پیدا کرد و شاد شد، ‏ فَقَالَ‏ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، پس خداوند فرمود که من تو را امام مردم قرار دادم، فَقَالَ الْخَلِیلُ ع سُرُوراً بِهَا- وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی، ابراهیم خلیل با آن شادی و سروی که داشت، پرسید: از ذریّه من هم هستند؟ ‏ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ، خداوند فرمود: خیر، عهد من به ظلم‌کننده‌ها نمی‌رسد.

‏ فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِمَامَةَ کُلِّ ظَالِمٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، این آیه امامت هر ظالمی را تا روز قیامت باطل کرد (امامت متعلّق به کسانی است که خدا قرار می‌دهد. ابراهیم، بعد از نبوت و خلیل بودن، امتحاناتی را پس داد، تازه خدای متعال فرمود: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً. از بس خوشحال شد و می‌دانست امامت چیست، زود گفت: خدایا، از فرزندان من هم هستند؟!

به هر حال حبّ به فرزند در ذات بشر است. سلاطین را هم دیدید که ملک و پادشاهی را در فرزندان خودشان قرار می‌دهند و مدام در فکرند که ولیعهد چه کسی باشد تا در نسلشان پادشاهی ادامه پیدا کند. حالا ابراهیم خلیل هم که می‌داند امامت، شرافت باعظمتی است در خاندانش باشد. امّا خداوند می‌فرماید: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.

لذا حضرت ثامن‌الحجج می‌فرمایند: با این آیه امامت ظالمین تا روز قیامت باطل شد. بعد حضرت ادامه می‌دهند: وَ صَارَتْ فِی الصَّفْوَةِ ،ثُمَّ أَکْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَنْ جَعَلَهَا فِی ذُرِّیَّتِهِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ فَقَالَ‏ وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ. وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ‏ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ‏ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ‏، خدا او را مخصوص و پاک کرد و برگزید و گرامی‌اش داشت و بعد از او، امامت را در بعضی از این‌ها قرار داد. امثال اسحاق و یعقوب و ... را شایسته قرار داد تا بتوانند امام باشند. ضمن اینکه در ذریّه این دو (اسحاق و یعقوب)، امامت را هم قرار دادیم، در درونشان ائمّه هم قرار دادیم تا این‌ها به امر ما هدایت کنند. ما به آنان، تمام مطالب خیر را تعلیم داد.

فَلَمْ تَزَلْ فِی ذُرِّیَّتِهِ یَرِثُهَا بَعْضٌ عَنْ بَعْضٍ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى وَرَّثَهَا اللَّهُ تَعَالَى النَّبِیَّ ص، در ذریّه او بود و از هم ارث می‌برند، یعنی از صلبی به صلبی، قرنی به قرنی، همین‌طور آمدند تا به پیامبر رسیدند که خدا او را قرار داد.

فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَى- إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ‏ بِإِبْراهِیمَ‏ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ‏ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ‏، پروردگار عالم فرمودند: به راستی سزاوارترین مردم به ابراهیم، کسانی هستند که از او تبعیّت کنند و این پیامبر و کسانی که به او ایمان آوردند و خداوند ولیّ مؤمنان است.

بیان کردیم: دین یکی است و ادیان غلط است. کسانی به ابراهیم نبی که حنیفا مسلما بود، نزدیک‌تر است که از او تبعیّت کند و این پیامبر و مؤمنان به او.

فَکَانَتْ لَهُ خَاصَّةً فَقَلَّدَهَا ص عَلِیّاً ع بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى‏، این مقام امامت حالا دیگر اختصاص پیدا کرد به یک کسی و خدا دستور داد که پیامبر، امامت را به علی واگذار کند. عَلَى رَسْمِ مَا فَرَضَ اللَّهُ فَصَارَتْ فِی ذُرِّیَّتِهِ الْأَصْفِیَاءِ، خدا این را فرض کرد و آن‌ها را در ذریّه امیرالمؤمنین که از اصفیاء و برگزیدگان هستند، قرار داد. الَّذِینَ آتَاهُمُ اللَّهُ الْعِلْمَ وَ الْإِیمَانَ، این‌ها علم و ایمان دارند و خدا به آن‌ها این‌گونه عنایت کرده است. بِقَوْلِهِ تَعَالَى- وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ‏ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ‏ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ‏، کسانی که به آن‌ها علم و ایمان داده شده می‌گویند: شما بر وفق کتاب خدا در گور آرمیده‌اید تا روز بعث.

فرمودند: این یوم البعث، به امرنا ربط دارد؛ چون می‌دانید آقاجانمان، حضرت حجّت، مانند نام پیغمبر است، لذا مبعوث می‌شود تا مجدّداً حی کند، محیّ الدّین است. همه چیزی را که از بین رفته، درست و تنظیم کند.

ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب می‌فرمودند: تازه آغاز دنیا از وجود مقدّس امام است و این‌ها همه مقدّمه است، دنیای حقیقی آن‌جاست. ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار. دنیا به عنوان دنیای حسنه در زمان آقا جان شروع می‌شود. الآن دنیای حسنه نیست. الآن بازی و مقدّمات دنیاست (البته این مطلب سنگین است و نیاز به تأمّل ندارد). ما در مقدّمات دنیا هستیم و اصل دنیا در آن زمان است که آقاجان می‌آید و همه‌ی ائمّه آمدند که «یهدون بامرنا» که بعداً توضیح می‌دهیم «بامرنا» چیست و اصلاً قیام عاشورا برای همان «یهدون بامرنا» است.

روایتی از خود أبی‌عبدالله بیان شده که موقعی که حرکت می‌کنند، محمّد حنفیه به آقا می‌گوید: آقا نرو، شما که کوفه را می‌شناسید، وضعیّتشان معلوم است، دو بار جواب دادند، یک بار برای پدرمان و یک بار هم برای برادرمان امام حسن. حضرت استدلال آوردند که اگر از امام درخواست کردند، امام نباید بنشیند. تا امّت نخواهند، بحثش جداست، چون یک رکن، امّت است، امامت که هست. بعد بیان کرد: پس زن و بچّه‌ها را نبر. حضرت فرمودند: جدّم فرموده که خدا می‌خواهد من را قتیل و این‌ها را هم اسیر ببیند. بعد هم توضیحاتی دادند که این‌طور نیست تو می‌گویی، بگذار برای تو مطالبی را بگویم، بعد فرمودند: چه خواهد شد و او را آرام می‌کنند.

حضرت می‌فرمایند: فَهِیَ فِی وُلْدِ عَلِیٍّ ع، این‌ها در بین فرزندان امیرالمؤمنین هستند، خَاصَّةً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِذْ لَا نَبِیَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص. فَمِنْ أَیْنَ یَخْتَارُ هَؤُلَاءِ الْجُهَّالُ، این جاهلان و نفهم‌ها چه می‌گویند؟! این‌ها چگونه برای خودشان امام دیگری اختیار می‌کنند و امام‌تراشی می‌کنند، در حالی که امامت ...، إِنَّ الْإِمَامَةَ هِیَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع، مقام انبیاء است، ارث اوصیاء است. به درستی که امامت، خلیفه‌ خدا و رسول خداست. امامت، اوّل مقام برای امیرالمؤمنین است و میراث امام حسن و امام حسین است.

اسّ و اساس اسلام در امامت است

حضرت می‌فرمایند: إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ، اینکه در زیارت جامعه که لطف امام هادی به من و شما بوده، می‌گوییم: «بکم تقبل الطاعة المفترضة» همین است. تا آن زمان، این زیارت جامعه برای همه بیان نشده بود. شیخ الطائفه، شیخ طوسی می‌گوید: شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز فرمودند: بدانید زیارت جامعه را تمام ائمّه داشتند و فقط به خصّیصینشان می‌دادند. وقتی دیگر بعد از حرت ثامن‌الحجج، شیعه‌ی اثنی عشری شدند، امام هادی آمد و افشا کرد. لذا هر جا که زیارت می‌روید، بخوانید. اتّفاقاً علّامه مجلسی می‌فرمایند: روایت داریم که این زیارت جامعه را از راه دور هم می‌توانید بخوانید و می‌توانید برای امام حیّ (امام زمان) هم بخوانید. لذا بهترین زیارت در محضر هر امامی، همین زیارت جامعه کبیره است که غوغاست. «بکم فتح الله و بکم یختم و بکم تقبل الطاعة المفترضة»، همه چیز امام است.

در اینجا هم حضرت می‌فرمایند: امامت، این است، نه اینکه آن‌ها رفتند به هر کسی چسبیدند و گفتند: امام. امام، زمان دین را دارد، نظام مسلمین به دست اوست. صلاح دنیا به دست امام است. عزّت مؤمنین به وسیله‌ی امام است. امامت، اس و اساس اسلام است. بدون امامت، اسلام فایده‌ای ندارد، مانند خانه‌ای که بدون فنداسیون پایین می‌ریزد و بیهوده است. علاوه بر اصل، فرع را هم باید در امامت بجویید. با امام است که نماز شما درست است، نماز بدون امام، ناقص و ابتر است. زکات، صیام، حجّ و جهاد هم به دست امام است.

وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ، امامت آن مطلبی است که از ناحیه‌ خدا درست شده تا غنیمت، صدقات، حدود، احکام و امضاء مطالب، مرزها، نواحی و ...، همه در دست امام باشد.

لذا می‌دانید مأمون الرشید آمد ادّعایی کند، گفت: پسر عم من، بگو فدک کجاست، تا آن را به شما بدهم؟ حضرت فرمودند: فدک، از این‌جا تا ...، بعد حضرت تاجیکستان، آفریقا و ... را اسم برد. او هم فهمید منظور حضرت این است که ما به دنبال باغ کوچکی به نام فدک نیستیم و برای حدود فدک، همه‌ی عالم اسلام را می‌گوید. چون آن‌ها که چشم به دنیا نداشتند، امیرالمؤمنین، چاه می‌زد، هنوز بالا نیامده، آن را وقف می‌کرد. نخلستان آباد می‌کرد ووقف می‌کرد، لذا حضرات به دنبال دنیا نبودند.

حلال و حرام خدا به دست امام است

حضرت می‌فرمایند: امام است که تمام حدود و مرزها به دست اوست. الْإِمَامُ یُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ ، اصلاً حلال و حرام خدا به امام معلوم می‌شود. وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ ، و اوست که حدود الهی را برپا می‌کند.

بنده در درس خارج اصول مبحث الفاظ بیان کردم که به واسطه‌ی خود لفظ امر، نمی‌شود دلالت بر وجوب کرد. چون گفتیم: برخی از آقایان می‌گویند: «اقیموا الصلاة» خودش دلالت بر وجوب صلاه است. امّا ما گفتیم: اوّلاً «اقیموا» می‌گوید و قرائت بیان نمی‌کند. ثانیاً در موارد دیگری صیغه‌ی امر داریم که دلالت بر وجوب می‌گیریم، مانند «وارکعوا مع الراکعین»، هیچ احدی از فقها نمی‌گوید: نماز جماعت واجب است. هر چند نماز جماعت آن‌قدر مهم است که اگر ده نفر بیشتر شوند، دریاها مرکب شوند، درخت‌ها قلم شود و ...، کسی ثواب یک رکعت آن را نمی‌تواند بنویسد. امّا هیچ کسی نگفت واجب است. هر دو هم صیغه‌ی امر است، «اقیموا»، «ارکعوا». فقها در کتاب لعمه شهید ثانی و همین‌طور صاحب عروه می‌گویند: به علّت صیغه‌ی امر در «اقیموا الصلاة» دلالت بر وجوب صلاه است. امّا این‌گونه نیست. وجوب صلاه را از کجا آوردیم؟ امام می‌گوید و إلّا ارکعوا هم فعل امر است. چرا دلالت بر وجوب نماز جماعت نیست؟! اتّفاقاً خداوند به صراحت هم می‌فرماید: «و ارکعوا مع الراکعین»، امّا چرا دلالت بر وجوب نشد؟! امام است که تعیین‌کننده است. امام، حلال را حرام و حرام را حلال می‌کند. حلال و حرام خدا دست امام است.

حضرت می‌فرمایند: الْإِمَامُ یُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ ، برای همین است که انسان باید خیلی مواظبت کند و از خودش چیزی نبافد. معنای شیعه را می‌گویند: پا جای پای امام بگذارد. لذا فقهای ما براساس منابع، وقتی فتوایی می‌دهند، باز هم می‌گویند: والله العالم. تازه با اینکه منابعشان هم آن چیزهایی است که امام در دست این‌ها داده، کتاب، سنّت، عقل و اجماع - گرچه اجماع حقیقی نداریم - براساس نص که اصل بر نص است، می‌آیند فتوا می‌دهند. حضرت می‌فرمایند: وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ، اقامه حدود خدا نیز به دست این‌هاست.

تمام ائمّه برای هدایت به امر آمدند و کربلا نیز مقدّمه ظهور صاحب الامر است

این امامان با این عظمت که اوصاف آنان در این روایت باز هم ادامه دارد و إن‌شاءالله بیان خواهیم کرد که خلیفة الله و خلیفة الرسول است، همه‌شان آمدند تا «یهدون بامرنا» تازه این‌ها آمدند که به امر ما هدایت کنند.

بعد به خود امام حسین می‌گویند: آیا شما صاحب امر هستید؟ فرمودند: خیر. عرض کردیم: آیا فرزندتان است؟ فرمودند: خیر. عرض کردیم: فرزند فرزندتان؟ فرمودند: خیر. عرضه داشتیم: پدر یا جدتان؟ فرمودند: خیر. تا حضرت فرمودند: صاحب الامر آن کسی است که عالم را پر از عدل و داد می‌کند و ادامه روایتی که بیان شد.

حالا این امر چیست و این صاحب امر کیست که بعدا بیان خواهیم کرد. در ابتدا باید بدانیم که امامت چیست که این امامت با عظمت هدایت می‌کند به امر. کربلا، مقدّمه است بفهمیم که صاحب امری می‌آید.

حضرت محی الدین است، لذا خودش را دیگر فدا کرد که دین بماند و آن صاحب اصلی بیاید. به قول آن مرد الهی و عظیم الشّأن، ابوالعرفا، تازه آغاز دنیا از زمان آقا جان است و همه‌ی این‌ها مقدّمه است. ما چه می‌دانیم؟! می‌خوریم و می‌خوابیم و راه می‌رویم، دل‌خوش به این هستیم که همه چیز می‌دانیم. امّا آن دنیای حسنه در زمان آقاجان است، ربنا آتنا فی الدنیا حسنة.

این دعای قرآنی که از کودکی به ما یاد می‌دهند و در قنوتمان می‌خوانیم، خیلی مهم است. اولیاء خدا وقتی این دعا را در قنوت نماز شبشان می‌خواندند، اشک می‌ریختند، آن‌ها می‌فهمیدند که یعنی چه که می‌گفتند: ربنا آتنا فی الدنیا حسنة؛ یعنی باشیم و آن زمان را ببینیم.

تا ادراک به امام نباشد، امر مشخّص نمی‌گردد، آن ادراک هم در حدّی است که می‌توانیم، آن هم باز باید خود امام به ما بگوید؛ چون آن‌قدر مقام امام بالاست که ما نمی‌توانیم. امام باید بیان کند؛ چون مأمور الهی است و خدا او را فرستاده است. به صورت ظاهر هر کسی یک شخصیّت حقیقی و یک شخصیّت حقوقی دارد، گرچه حقیقی و حقوقی آن‌ها یکی است و لا ینفک است. لذا به همین خاطر است که امام از خود تعریف می‌کند (البته از ساحت ائمّه هدی عذر می‌خواهم)، نه از باب اینکه فردی است تعریف کند. باید بگوید. مانند من و شما نیست که وقتی از خود تعریف کنیم، تکبّر می‌آورد و ... . او دارد حقیقت امامت را بیان می‌کند و باید بیان کند. تفاوت این است. باید بیان کند که در عالم چه خبر است که مردم بفهمند. پروردگار عالم خودش قبل از هبوط فرمود: قلنا اهبطوا منها جمیعا، همه هبوط کنید، فاما یاتینکم منی هدی، هدایت من برای شما می‌آید که حالا به این آیه در همین روایت می‌رسیم و حضرت می‌فرمایند: هادی که خدا فرمود: ما امامان هستیم و تا شما به امام تمسّک نجویید، «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا». حضرت صادق فرمودند: حبل الله ما هستیم، «نحن حبل الله المتین». آن‌وقت «و لا تفرقوا» تفرقه هم پیدا نکنید. اینکه به حبل الله تمسّک نجستند، تفرقه به وجود آمد و مذاهب شد. و إلّا مذاهب معنا ندارد. کما اینکه ادیان هم معنا ندارد. «ان الدین عنداله الاسلام»، همین. نه مذاهب معنا دارد و نه ادیان. از اوّل اسلام جاری و ساری بود و تا انتها اسلام است. منتها وقتی به حبل الله تمسّک نجویند، تفرقه به وجود می‌آید و مذاهب به وجود می‌آید. شبه دین به وجود می‌آید. انحراف به وجود می‌آید. جریان انحرافی شکل می‌گیرد؛ چون به حبل الله تمسّک نجستند.

امام این است. مشکل همین است که مردم را نفهمیدند. فقط می‌گفتند: فرزند رسول الله است، تبرّکاً و تمیناً دستش را هم می‌بوسیم و به عنوان اولاد رسول الله احترام می‌گذاریم. شاید این را یزید هم قبول داشت. امّا امامت این‌هایی که ما تصوّر می‌کنیم، نیست. اصلاً بدون امامت، نبوت معنا ندارد. بدون امامت، هیچ چیزی معنا ندارد؛ چون خدا این‌ها را آورده است. به هر حال خدا خواسته و جورچینی است که خدا در عالم چیده است. خدا هم از روی علم و حکمت همه چیز را قرار داده است. من و تو مفعول، فعل فاعل و محدود است، ما چه می‌فهمیم قضیّه چیست. ما فقط باید اطاعت کنیم، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم». آن‌وقت است که به رشد می‌رسیم.

بیان کردم: لله بودن و الیه راجعون شدن مهم است. بفهمیم ما انسان هستیم و اگر بخواهیم انسان بمانیم، راهش تمسّک به امامت است که آن‌وقت به قرب الی الله می‌رسیم، عبدالله می‌شویم و خطاب می‌شود: فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی. اگر این‌طور شد، آن‌وقت است که مانند قاسم بن الحسن ادراک می‌کنیم. او می‌داند که فقط ایشان، عمو نیست، امام است. می‌داند جبهه، جبهه حقب است در مقابل باطل. وقتی امام عزم یارانش را می‌بیند و وعده‌ می‌دهد که فردا همه‌ شما مهمان جدّم رسول الله هستید. قاسم سؤال می‌کند: آیا من هم هستم؟ حضرت می‌خواهند رد تاریخ ثبت شود، می‌پرسند: مرگ در نزد تو چگونه است. می‌فرماید: احلی من العسل، از عسل شیرین‌تر است ...

«السّلام علیک یا ابا عبداللّه(ع)»

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت