مردی که ذهنش خاطرات دروغین می‌سازد!

کد خبر: 533345

ذهن «متیو» به خاطر ابتلا به یک بیماری عجیب، خاطرات اشتباهی را می‌سازد که یکایک آن خاطرات برای او کاملا زنده و طبیعی جلوه می‌کند. او حالا به این نتیجه رسیده که همچون آینده، نمی‌تواند به گذشته‌اش اعتماد کند. اما چنین چیزی چگونه ممکن است؟

فرادید: بی‌بی‌سی انگلیسی آورده است: متیو (Matthew) یک برنامه‌نویس کامپیوتر است که چند ماه پس از عمل جراحی مغز به سرکار برگشت. او می‌دانست که با چالش جدی در آینده روبه‌رو است و به همین دلیل به رئیسش گفت که با یک آسیب مغزی دائمی دست و پنجه نرم خواهد کرد.

متیو می‌گوید: «آن روز کارکنان به من گفتند که چگونه می‌توانیم به تو کمک کنیم تا زودتر آماده مشغول به کار شوی؟ آن‌ها دقیقا همین را گفتند... اما روز بعد من چیز دیگری را در ذهن داشتم... انگار آن‌ها به من گفته بودند که می‌خواهند مرا اخراج کنند و هیچ راهی وجود ندارد که من دوباره بتوانم سرکارم برگردم.»

آن خاطره کاملا زنده و طبیعی بود و هیچ تفاوتی با دیگر خاطرات متیو نداشت، گرچه اساسا اشتباهی و ساخته ذهنش بود. امروز البته شرایط فرق می‌کند. متیو می‌داند که از بیماری «افسانه بافی» رنج می‌برد و این بیماری ناشی از همان عمل جراحی مغزی بوده که قبلا انجام داده بود. افسانه بافی کاملا با دروغ گفتن تفاوت دارد و به ارتباط با ناخودآگاه مربوط می‌شود.

درک همین بیماری هم به اندازه خود بیماری برای متیو دشوار و آزار دهنده بود. اسم متیو البته به دلیل حفظ حریم شخصی‌اش تغییر کرده است. او می‌گوید: «من واقعا ترسیده بودم. اصلا نمی‌‎توانستم آن اتفاق را درک کنم.»

یک ذهن زیبا!

ذهن عجیب متیو می‌تواند راهگشای پژوهشگران در درک خطاهای ذهنی ما یا حتی چگونگی ساخت واقعیت باشد.

متیو حالا با موسسه خیریه «هِدوِی ایست لندن» همکاری می‌کند، چرا که این موسسه از افراد دچار آسیب مغزی حمایت می‌کند. من اولین بار او را در جریان یکی از سخنرانی‌هایش دیدم و بعدها هم با او صحبت کردم.

او هرگاه که در مورد گذشته‌اش حرف می‌زند، جزئیات را با همکارش «بن گراهام» کنترل می‌کند. بن از 10 سال که متیو آن عمل جراحی را انجام داد، از نزدیک با او آشنا است. متیو در بیرمنگام انگلستان به دنیا آمده اما از همان دوران کودکی در خارج از بریتانیا زندگی کرد. او در 17 سالگی به لندن برگشت تا با اقوامش زندگی کند، اما یک ماه نشد که او را از خانه بیرون انداختند.

او سپس به کالج رفت و عصرها کار می‌کرد تا خرج تحصیلش را دربیاورد. در نهایت نیز موفق شود در دانشگاه کالج لندن در رشته ریاضیات و علوم کامپیوتری پذیرش بگیرد. پس از فارغ التحصیلی هم به دنبال شغل برنامه‌نویسی رفت.

بخت با او یار نبود!

همان اوایل استخدام بود که متیو متوجه دو بینی‌اش شد. او مجبور بود که یکی از چشم‌هایش را ببندد تا بتواند کار کند. متیو تازه داشت ثمره تلاش‌هایش را درو می‌کرد که به این بیماری مبتلا شد.

یک آزمایش ساده سی تی اسکن نشان داد که مشکل در ورودی یکی از بطن‌های مغزی او است. بافتی به نام کولوید سیست در مغز متیو رشد کرده و ورودی بطن را بسته بود. به همین دلیل ترشحات مغزی - نخاعی توانایی خروج را نداشتند. فشار ایجاد شده در مغزش باعث شده بود تا به جمجمه او فشار آید.

تمام این موارد را «ووگن بل،» متخصص اعصاب دانشگاه کالج لندن، در سخنرانی «ولکام کالکشن» شرح می‌دهد. اختلال وارد آمده در بطن مغزی متیو باعث شد تا به دستگاه بینایی او فشار بیاید که حاصل آن دو بینی بود.

تله پورت!

پزشکان پس از معاینه تصمیم گرفتند تا او را فورا عمل کنند. آن‌ها انسداد را برداشتند تا ترشحات خارج شوند. پس از عمل، اولین چیزی که توجه متیو را به خود جلب کرده بود، این بود که او اصلا متوجه ورود یا خروج افراد به داخل اتاقش نمی‌شد و فکر می‌کرد که همه به یک باره جلوی او ظاهر می‌شوند و یا حتی از جلوی او غیب می‌شوند؛ انگار که تله پورت کرده باشند.

دکتر بل می‌گوید که این اتفاق ناشی از آسیب وارده شده به بافت‌های «جسم‌ پستانى‌« در مغزش بود.

این صدمه باعث شد تا مغز متیو از «فضاهای خالی» خوشش نیاید و به نحوی خارق‌العاده آن‌ها را پر کند. متیو حتی یک بار به یکی از پزشکان ایمیل زد و با لحنی پرخاشگرانه گفت که او (پزشک) چرا دستور داده که او را از بخش توان‌بخشی خارج کنند. در حالی که این اتفاق اصلا رخ نداده بود! ذهن متیو خودش این ماجرا را ساخته بود، اما متیو تمام جزئیات این اتفاق را به یاد دارد.

دستگاه افسانه‌ساز یا واقعیت‌ساز

ذهن متیو دیگر یک ابزار برای ثبت وقایع نبود و بیشتر شبیه یک دستگاه افسانه‌ساز بود. ذهن او هر آنچه می‌خواست را دریافت و آنچه می‌خواست را ثبت می‌کرد.

البته این رویه می‌تواند فُرم مبالغه شده ذهن ما از نحوه به یادآوری خاطرات باشد. به عبارت بهتر، هرگاه که ما تصمیم می‌گیریم گذشته را به خاطر بیاوریم، مغزمان با انتخاب محتمل‌ترین اتفاقات، جزئیات آن ماجرا را بازسازی می‌کند.

در این فاصله ممکن است که مغز اطلاعات قدیمی را به اشتباه استخراج کند و «خاطرات کذب» را رقم بزند. به همین دلیل است که ممکن است ما جزئیاتی را به یاد بیاوریم که هیچگاه اتفاق نیفتاده باشد.

ذهن ما آن چیزی نیست که فکر می‌کنیم

در یک آزمایش علمی در کانادا و نیوزیلند مشخص شد که ذهن ما دقیقا آن چیزی نیست که فکر می‌کنیم. در آن آزمایش به تعداد زیادی از افراد در طول یک مصاحبه عکسی از یک مسابقه بالن با هوای گرم نشان داده شد. نزدیک به 50 درصد آن‌ها داستانی را ساختند و گفتند که آن داستان واقعا رخ داده است. در حالی که اشتباه می‌کردند.

ساختار مغزی متیو به ما در درک این مسئله کمک می‌کند. اکثر ما می‌توانیم خاطرات درشت را یاد بیاوریم، اما در درک جزئیات است که ذهن ما به یک «دستگاه افسانه‌سازی» تبدیل می‌شود.

برای نمونه چندی پیش مردی بود که با تمام جزئیات از ساخت سفینه و سفر به کره ماه حرف می‌زد که حاکی از افسانه‌سازی ذهن در ابعاد کلان است. شخص دیگری که پس از چند ماه از کما خارج شد بود ادعا کرد که همسرش الان باید دوقلوهایشان را به دنیا بیاورد، در حالی که او اصلا باردار نشده بود. آن‌ها در حقیقت دروغ نمی‌گویند، بلکه این مسأله ساخته ذهنشان است.

دفترچه خاطرات

متیو از یک دفترچه خاطرات برای ثبت جزئیات استفاده می‌کند: کجا رفته، با کی رفته و دیگران چه گفته‌اند. با این کار او می‌تواند یک چارچوب کلی از اتفاقات روزمره‌اش را نزد خود نگه دارد. خاطرات کذب هم بی‌اعتنا به واقعیت شکل می‌گیرند. این اتفاق زمانی بیشتر شدت می‌گیرد که متیو تحت استرس باشد.

متیو اتفاقات روزمره‌اش را با همکارش بن مدام کنترل می‌کند تا مبادا خاطرات کذب شکل گیرند. البته خودش می‌گوید که بیش از افسانه سازی‌های ذهنش از خستگی مفرط رنج می‌برد و اگر این خستگی از بین برود، حالش بسیار بهتر می‌شود.

شاید متیو صاحب ذهنی توطئه‌چین باشد، اما او یاد گرفته که قدردان کوچک‌ترین نعمت‌های زندگی باشد. او حالا چندین برابر گذشته از دوچرخه سواری لذت می‌برد و با وجود تمام تلاش‌هایش برای تبدیل شدن به یک برنامه‌نویس ماهر، دوست دارد که در امروزش زندگی کند. او می‌گوید: «زمان حاضر را باید قدر دانست. امروز تمام چیزی است که تو داری.»

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت