اخبار «شلاق» را درست بخوانیم!
هفته گذشته دو خبر از محکومیت شلاق منتشر شد. اولی شلاق دخترو پسرهای شرکت کننده در یک مهمانی و دیگری شلاق کارگران معترض در یک معدن. اولی در قزوین و دیگری در دره آق دره.
هفته گذشته دو خبر از محکومیت شلاق منتشر شد. اولی شلاق دخترو پسرهای شرکت کننده در یک مهمانی و دیگری شلاق کارگران معترض در یک معدن. اولی در قزوین و دیگری در دره آق دره. تخلفی صورت گرفته است و قانونی شکسته و دادگاهی تشکیل شده و حکم قضایی اجرا شده است؛ تا اینجای ماجرا همه چیز طبیعی است و قانونی. اما داستان این روزها فراتر از یک اتفاق و حکم قضایی است. هر کس این دو خبر را بشنود احساس درد می کند. احساس تاثر و تاسف می کند. علت هم روشن است. گروه اول جمعی از جوانان این کشورند و گروه دوم دسته ای از کارگران این ممکلت. این دو خبر یک اشتراک دارد و یک تفاوت و در نهایت در یک نقطه به هم پیوند می خورند. اشتراک این شلاق ها در علت مشترک شان است. اولی نتیجه سیاست های ناشی از «اباحه گری فرهنگی» است و دومی نتیجه تصمیمات توسعه ای و «ولنگاری اقتصادی». اولی اثر «تشنج عصبی عرفی گرایی» و دومی نتیجه قهری «هذیان گویی سرمایه داری» است. اولی قربانی «لجام گسیختگی و تشویش هویتی» و دومی قتیل «نیروهای کور بازار و سرمایه داری ارتجاعی» است. «اقتصاد قمارخانه ای» و «بی فرهنگی انگلوساکسونی» در حوزه فرهنگ، «مهمانی های خصوصی نیمه عریان» می سازد و در حوزه اقتصاد، «تجمع عمومی یقه آبی ها». این «جوانان مسحور» و این «کارگرهای عصبانی»، شلاق «بی هویتی» تصمیمات ما را می خورند. جامعه ای که فرهنگ برایش حکم «زینت سیاست» دارد و اقتصاد برایش «مهره بازی قدرت»، و به شلاق «وجدان انقلابی اش» بی توجه است، سرنوشتش شلاق سر بازار است. جامعه ای که اقتصاد و فرهنگش سامان انقلابی و اسلامی نیابد، باید محکمه و عدلیه اش فربه شود. «صف های سفره» مردم را تدبیر نکنیم باید هم برای «صف دادگاه ها» چاره سازیم. اما ایندو خبر اختلاف هم دارند. هردو تخلف کردند. یکی از «سرخوشی مستانه» و دیگری از «ناخوشی فقیرانه». تخلف یکی «خوش گذرانیست» و دیگری «دلنگرانیست». یکی از «شکم سیری» است و دیگری از «سفره خالی». یکی «پایکوبی» و یکی بر «سینه کوبی». یکی «رقص» و یکی «مشت گره کرده». یکی «آواز» یکی «فریاد». یکجا پدر و مادر «مضطرب» اند و جای دیگر همسر و فرزند «دلواپس». داستان این شلاق را کامل بخوانید. هرجا «پارتی مختلطی» شکل گرفت باید جای دیگر دنبال «تجمع کارگری» بود. هرجا دختر و پسر مختلط در رقص و آواز بودند، حتما جای دیگر کارگری برای معیشتش در جنگ و جدل است. هرجا «مستی مترفانه ای» بود حتمن کنارش «دلهره دردمندانه» ایست. این همه راز «جنگ فقر و غنا» یی است که بی اعتنا از آن گذاشتیم. اشتباه تاریخی مان این بود که تصور کردیم نادیده گرفتن جنگ فقر و غنا، تنها دامن یک طبقه را می گیرد و تنها «پابرهنه ها و مستضعفین» قشر آسیب پذیر و دهک پایین درآمدی می شوند. فکر نمی کردیم دامن خانواده و جگرگوشه هایمان هم آلوده شود و فرزندانمان مهمانی های آنچنانی برگزار کنند. غفلت از این «جنگ تمدنی» هم تربیت فرهنگی مان را نابود ساخت و هم سفره معیشت مان. قربانی بی توجهی به یادگار حضرت امام، فقط شلاق خوردن کارگر نیست. جوانان آن پارتی شبانه نیز قربانی همین غفلت و تغافل تاریخی اند. بپذیریم که ما مقصریم و گرده هایمان را برای شلاق تاریخ آماده سازیم. خبر شلاق را «درست» بخوانیم. قانون بجای خود. حکم قضایی هم. اما «ما»ی مسوول مقصریم.
دیدگاه تان را بنویسید