هیچ دانشآموزی دانشآموز بدنیست
سرویس اقتصادی « فردا »: معاون وزیر اگر سالها سابقه معلمی داشته باشد، راحتتر میشود با او حرف زد. گفتوگوی ما با علی زرافشان، معاون متوسطه آموزش و پرورش که تا قبل از این که به این سمت برسد معلم بوده نیز بیدغدغه انجام شد؛ هرچند مشغلههای کاری او و کمبود زمان، اجازه طرح برخی سوالات را نداد.
گفت وگوی ما با او در ساعت های پایانی یکی از روزهای آخر اسفند سال 92 انجام شد، روزی که از دل سوال و جواب های مطرح شده این موضوع در آمد که اگر به دانش آموزان توجه شود و امکان بروز استعدادها به آنها داده شود هر کدام از آنها دنیایی منحصربه فرد می شوند که قابلیت های ویژه ای دارند.
این که رشته ریاضی و فیزیک گل سرسبد رشته ها نیست، این که دکتر یا مهندس شدن تنها راه ممکن نیست و این که اگر آدم ها در مسیری خلاف جهت استعدادهای ذاتی شان حرکت کنند فقط وقت و انرژی شان تلف می شود از موضوعات مورد بحث ما در این گفت وگو بود.
علی زرافشان به اجرای مفاد سند تحول آموزش و پرورش نیز تاکید زیادی دارد، چون به باور او آنچه امروز کشور به آن نیاز دارد، دانش آموزانی است که همه ساحت های وجودی شان پرورش پیدا کرده است نه آدم هایی که به اجبار به راهی رفته اند که مناسب آن نبوده اند.
شما چه سالی دیپلم گرفتید؟
سال 53.
مدرسه دولتی می رفتید؟ اوضاع مدرسه چطور بود؟
من در مدرسه دولتی در ناحیه 18 که الان منطقه یک تهران است و ابتدای خیابان نیاوران بود، درس می خواندم. مدرسه ما از نظر اجتماعی و فرهنگی، بافتی خاص داشت و دانش آموزان از همه مناطق شمیران آن زمان در آنجا تحصیل می کردند. در واقع مدرسه ما محل تبعید معلمان بود.
هنوز هم معلم تبعیدی داریم؟
من خبر ندارم، اما آن زمان معلم ریاضی و هندسه ما از شهرهای دیگر تبعید شده بودند. دانش آموزان مدرسه ما هم افراد خاصی بودند و امثال من که درسخوان بودیم جزو اقلیت محسوب می شدیم. البته معلمان خیلی خوب و دلسوزی داشتیم که برای آموزش بچه ها زحمت زیادی می کشیدند و احترام و اعتبار ویژه ای قائل بودند. یادم می آید یکی از هم مدرسه ای های ما در درس زبان انگلیسی نمره نیاورده بود و چون من در این درس قوی بودم خواست واسطه شوم و برایش نمره بگیرم. من هم از معلم درخواست کردم و نقل قول کردم که فلانی می گوید من که می خواهم راننده شوم و قرار نیست به دانشگاه بروم و نیازی به زبان ندارم. معلم ما هم قبول کرد و گفت چون تو می گویی، قبول.
در مدرسه شما تنبیه بدنی هم بود؟
در دوره متوسطه تنبیه بدنی نداشتیم. مدیر و معاونان مدرسه ما سعی می کردند بدون توسل به تنبیه بدنی، مدرسه را اداره کنند. حالا که من در این جایگاه هستم و به گذشته فکر می کنم، به این نتیجه می رسم که مسئولان مدرسه ما تدبیر زیادی برای اداره امور داشتند.
اما الان می دانید که در برخی مدارس تنبیه بدنی وجود دارد، حتی تنبیه های روانی و تحقیر و توهین. در این باره چه نظری دارید؟
به اعتقاد من فراوانی تنبیه درگذشته با امروز فرق دارد. یادم هست وقتی در دوره ابتدایی درس می خواندم تنبیه بدنی بسیار زیاد بود. من اولین روز تحصیلم را با فرار از مدرسه و تنبیهی مفصل آغاز کردم. در آن دوره چوب گیلاس و تسمه هایی که با سیم های پلاستیکی می بافتیم، وسیله تنبیه بود. البته آن زمان هم تنبیه به شرایط مدرسه، فضای حاکم بر آن و نگاه های تربیتی اولیای مدرسه بستگی داشت و این طور نبود که در همه مدارس چنین اتفاقی رخ بدهد.
الان هم همین طور است، ولی به نظر می رسد با توجه به تحولات اجتماعی و فرهنگی و رشد وسائل ارتباط جمعی که از دهه 40 تاکنون اتفاق افتاده، تنبیه بدنی در مدارس اکنون به عنوان یک موضوع فراگیر مطرح نیست، با این حال ممکن است کم و بیش دیده شود که این هم به فرهنگ و اعتقاد افرادی مربوط می شود که توان برقراری ارتباط با بچه ها را ندارند و دست به چنین کارهایی می زنند. گاهی اوقات هم تصورات غلط به تنبیه بدنی منجر می شود.
یادم هست سال 68 که در دبیرستان شاهد مشغول کار شدم هفته اول که کلاس تشکیل شد یکی از دانش آموزان خوب ما به دفتر مدرسه آمد و گفت فلان معلم بعد از ورود به کلاس در حالی که ما به احترامش بلند شده بودیم به سمت من آمد و یک سیلی به صورتم زد و بعد هم از کلاس بیرونم کرد. بعد که من با آن معلم که فوق لیسانس علوم تربیتی هم داشت، حرف زدم، استدلال او برای این کار این بود که چون آن پسر قد بلندتر از همه شاگردان بود او را زدم که تا پایان سال راحت باشم. در واقع کتک زدن دانش آموزان درشت هیکل روش او بود که من به او گفتم یا روشت را عوض کن یا از این مدرسه برو. من معتقدم دانش آموز دارای حقوقی است، همان طور که همکاران فرهنگی دارای حقوقی هستند و این حقوق متقابل باید رعایت شود.
موضوع تنبیه بدنی از این بابت برای من مهم است که در آموزش و پرورش، سندی به نام تحول بنیادین وجود دارد که به دنبال تربیت انسان های وارسته و رساندن دانش آموزان به حیات طیبه است. به نظر شما فضای مدارس کشور تا چه حد آماده اجرای مفاد این سند است؟
نباید به این موضوع به صورت صفر و یکی نگاه کرد، ضمن این که ما اگر منتظر آماده شدن فضا باشیم هیچ وقت آماده نخواهد شد. ما در یک محیط انسانی کار می کنیم که در آن اخلاق و رفتارهای متفاوتی وجود دارد، به همین دلیل اگر انتظار داشته باشیم آدم ها یک جور و یکسان شوند هیچ وقت این اتفاق نمی افتد. برای اجرای هر تحولی نیز باید به این موضوع دقت کرد. در هیچ جای دنیا همیشه شرایط آماده نیست، پس ما باید بنا را بر وضع موجود بگذاریم و دنبال وضع آرمانی نباشیم و در عوض سعی کنیم کار را شروع کنیم تا جامعه و شرایط مان آرمانی شود.
پس برای اجرای سند تحول نباید منتظر شویم همه چیز درست شود و بعد آن را اجرا کنیم بلکه باید اجرای آن را شروع کنیم تا کم کم همه چیز درست شود. البته باید بپذیریم در سه دهه اخیر کارهای کمی و کیفی خوبی در آموزش و پرورش انجام شده بویژه در دهه اخیر که از بند کمیت ها تا حدی آزاد شده ایم و به کیفیت بیشتر پرداخته ایم. این که وزیر آموزش و پرورش هم محور فعالیت های خود را بر کیفی سازی قرار داده به این علت است که، تاکید بر کیفی کردن است.
شما در مقطع متوسطه دنبال چه هدفی هستید و می خواهید به کجا برسید؟
در دوره متوسطه براساس سند تحول دنبال این هستیم که خروجی های مدارس رشد متوازنی داشته باشد و دانش آموزان در ابعاد و ساحت های مختلف وجودی پرورش پیدا کنند، یعنی رشد علمی را همزمان با رشد اخلاقی و دینی و هنری داشته باشند و با توجه به علایق و استعدادهایشان رشد کنند. البته این کارکرد اولیه آموزش و پرورش است و به نظر من کارکرد ثانویه و مهم تری که باید دنبال آن باشیم این است که این افراد پرورش یافته نسبت به جامعه نیز مسئول و متعهد باشند. پس انتظار ما این است دانش آموزانی که از دوره ابتدایی وارد متوسطه می شوند علاوه بر آموزش های عمومی که در دوره قبل دیده اند مهارت های تخصصی جدیدی نیز یاد بگیرند و برای زندگی در جامعه آماده شوند.
به نظر شما دانش آموزانی که از دوره ابتدایی وارد دوره متوسطه می شوند افراد آماده و پرورش یافته ای هستند؟
این سوال خیلی مطلق است. ما در مباحث انسانی اصلا پاسخ مطلق نداریم.
می خواهم بدانم کارکرد های آموزشی دوره ابتدایی را مطلوب می دانید یا خیر؟
پاسخ این سوال هم بله است هم خیر، چون آدم ها برخلاف دنیای دیجیتال، چیزی بین صفر و یک هستند و میان این دو عدد هزاران هزار عدد قرار دارد به این صورت که برخی افراد به صفر نزدیکند و برخی دیگر به یک. اینها تفاوت هایی است که به ویژگی های شخصیتی و استعداد ها و علایقی که خداوند به افراد داده و موقعیت هایی که در آن رشد یافته اند، برمی گردد.
در سند تحول، اصطلاحی با عنوان موقعیت داریم که منظور این است که هر یادگیرنده دارای موقعیت و شخصیت منحصر به فرد است به همین علت یادگیرنده برای این که به اهداف سند برسد باید موقعیت خودش را بشناسد و تلاش کند موقعیت خویش را ارتقا دهد. اما این آموزش و پرورش سنتی و کارخانه ای که ما داریم و همه آدم ها را به یک چشم نگاه می کند خیلی با سند تحول و تعلیم و تربیت اسلامی همخوانی ندارد. پس اگر به تفاوت های آدم ها باور داشته باشیم باید بگویم دانش آموزان خوبی از دوره ابتدایی تحویل می گیریم.
به اعتقاد من به هیچ دانش آموزی نمی توان گفت دانش آموز بد، چون هر یک از آنها یک دنیای منحصربه فرد هستند و اگر در موقعیت مناسب قرار بگیرند، استعدادهایشان ظاهر می شود و دیگر تعبیر دانش آموز خوب و بد مطرح نمی شود.
این نوع نگاه به دانش آموزان درست و منطقی است، اما منظور من اجرا نشدن طرح هایی است که قرار بود در مدارس اجرا شود، ولی چون اجرا نشد یا نیمه تمام ماند، باعث شده توانمندی ها و استعدادهای دانش آموزان شناخته نشود و پرورش نیابد، از جمله طرح شهاب که هدفش شناسایی استعداد دانش آموزان مقطع ابتدایی و پرورش آن بود که در بسیاری از مناطق به علت پرتراکم بودن کلاس های درس و کمبود وقت، کنار گذاشته شده یا لنگ لنگان اجرا می شود.
طرح شهاب هم اکنون در مرحله اجرای آزمایشی است و در اجرای آن وقفه ای نیز افتاده، البته ما برنامه ریزی کردیم که برای سال تحصیلی آینده طرح را در پایه چهارم ابتدایی اجرا کنیم، طرحی که به اعتقاد من باید همه ابعاد وجودی دانش آموزان را در بربگیرد. زمانی که من در مدرسه شاهد بودم دانش آموزی داشتیم که از نظر اخلاقی و روحیه جوانمردی نمونه بود و مورد علاقه همه دانش آموزان مدرسه. این دانش آموز واقعا یک معلم اخلاق بود و به نظر من باید این استعداد و توان او پرورش پیدا کند.
دانش آموز دیگری هم بود که از یکی از مدارس غیرانتفاعی اخراج شده بود و به مدرسه ما آمد. بعد از مدتی دیدم که او دانش آموز واقعا خوبی است، برای همین با مدرسه قبلی اش تماس گرفتم و علت را جویا شدم، همکارم در آن مدرسه گفت که این بچه مطیع نیست. این دانش آموز در مدرسه ما البته تبدیل به کمک حال ما در امور تربیتی شد و اکنون هم از فرهیختگان کشور است.
واقعیت این است که ما به دانش آموزانی نیاز داریم که خودشان را نشان دهند و مطیع محض نباشند. پس این که در سند تحول گفته می شود هر دانش آموز یک آدم منحصربه فرد است و باید به توانایی هایش توجه شود، حرف درستی است و به همکاران فرهنگی من گوشزد می کند که باید دانش آموزان را از این زاویه نگاه کنند و زمینه بروز استعدادهای متفاوت آنها را فراهم کنند.
بله حرف ما هم همین است، اما هم اکنون آموزش و پرورش به پرورش استعدادهای علمی دانش آموزان بیشتر از جنبه های دیگر بها می دهد.
شما دوباره مطلق قضاوت کردید، واقعا این طور نیست.
آنچه ما می بینیم همین است.
آنچه شما می بینید تقصیر همکاران من در مدرسه نیست، بلکه فشارهای فرهنگی و اجتماعی، فشارهای اولیا و فشارهایی که آموزش عالی به ما تحمیل می کند سبب غلبه علمی بر مسائل دیگر شده است.
ولی مدرسه باید در مقابل این فشارها ایستادگی کند و کار درست را انجام دهد.
بله می شود براین فشارها غلبه کرد. من در مدرسه ای که کار می کردم به هیچ وجه اجازه نمی دادیم هیچ معلمی تا کلاس سوم دبیرستان تست کار کند و خیلی هم موفق بودیم. الان هم خیلی از مدارس این کار را می کنند، اما اگر می بینید غلبه با این موضوع است به علت فشارهایی است که به مدرسه و معلم و مدیر می آید مثلا مبنی بر این که همه دانش آموزان باید در دانشگاه قبول شوند یا حتما در دانشگاهی خاص پذیرفته شوند.
طبق آمارها 600 هزار صندلی خالی در دانشگاه ها وجود دارد، اما می بینید که تبلیغات مدام به سمت قبولی در دانشگاه است و کتاب های کمک آموزشی بی وقفه تبلیغ می شود. با این حال مسابقات فرهنگی و هنری و جشنواره های خوارزمی که چهره های برتر را معرفی می کند شرکت کنندگانش از همین مدارس بیرون می آیند.
به اعتقاد شما رشد بی رویه مدارس استعدادهای درخشان که در چند سال اخیر اتفاق افتاده نیز ناشی از همین فشارهاست.
من با آنچه طی دو سال اخیر اتفاق افتاده موافق نیستم. مدارس تیزهوشان در این مدت دو برابر شده در حالی که تعداد دانش آموزان تیزهوش در بین جمعیت دانش آموزی دو برابر نشده است. البته من با وجود چنین مدارسی موافقم چون یکی از راه های توجه به دانش آموزانی که دارای استعدادهای برتر هستند جداسازی آنهاست (و اگر به نیازهای آنها پاسخ داده نشود این نیازها سرکوب می شود)، گرچه رویکرد جهانی غالب این است که حتی دانش آموز عقب مانده ذهنی نیز باید در مدارس عادی درس بخواند چون این فرد قرار است بعدا در جامعه ای زندگی کند که همه جور آدمی در آن هست. اگر قرار باشد این رویکرد جهانی در کشور ما پیاده شود نیاز به برنامه درسی منعطف، مدرسه منعطف و معلم انعطاف پذیر و حرفه ای داریم که در کلاس درس به نیازها و پرسش های همه دانش آموزان پاسخ دهد.
الان البته ما چنین ظرفیتی نداریم ولی اگر روزی این ظرفیت ایجاد شد بهتر است مدرسه ای با عنوان تیزهوشان نداشته باشیم.
یکی از موضوعاتی که وزیر آموزش و پرورش در دوره جدید به آن تاکید زیادی دارد، کاهش تنوع مدارس است. اگر این کاهش تنوع اجرا شود کدام دسته از مدارس حذف می شوند؟
این موضوع در حال بررسی است. تنوع مدارس موضوع پیچیده ای است چون مدارس مختلف به دلایل مختلف ایجاد شده اند و پشت تاسیس هر کدام از آنها نیتی وجود دارد (تاکنون 22 نوع مدرسه شناسایی شده). هم اکنون تحقیقی در این رابطه سفارش داده شده که باید منتظر نتایج آن بود. با این حال هیچ وقت نمی توان گفت در نظام آموزش و پرورش کشور، دیگر هیچ تنوعی وجود نخواهد داشت. مثلا مدارس عشایری براساس یک گروه اجتماعی تعریف شده که نوع ویژه ای از تعلیم و تربیت را می طلبد یا مدارس استثنایی و تیزهوشان داریم که براساس توان یادگیری دانش آموزان ایجاد شده و نمی توان از چنین موضوعی صرفنظر کرد.
برخی کارشناسان معتقدند مدارس هیات امنایی و مجتمع های آموزشی بهترین گزینه برای حذف یا توقف توسعه هستند، شما با این نظر موافقید؟
توسعه مدارس هیات امنایی از سیاست های آقای وزیر است چون یکی از چهار محور مد نظر ایشان در آموزش و پرورش توسعه مشارکت های مردمی است. هم اکنون در استان یزد که هر سال بیشترین آمار قبولی در دانشگاه را دارد 47 درصد دانش آموزان در مدارسی تحصیل می کنند که اولیای آنها هر کدام به نوعی در اداره مدرسه مشارکت دارند. این موضوع برای من بسیار خوشحال کننده است، چون آرزوی من این است که فرهنگ در سبد هزینه های خانوار قرار بگیرد.
شخص وزیر هم دنبال توسعه این فرهنگ هستند تا از ظرفیت های مادی و انسانی اولیا در اداره مدرسه استفاده شود. در سند تحول آموزش و پرورش نیز مدرسه به عنوان کانون محله معرفی شده است.
الان یکی از بحث های ما با شهرداری این است که به جای بردن وسائل ورزشی به پارک ها آنها را به مدارس بیاورند تا مردم هم در ساعات غیر از مدرسه از این تجهیزات استفاده کنند. وقتی مدرسه کانون محله شود علاوه بر اولیای دانش آموزان، مردم محل نیز در اداره مدرسه مشارکت می کنند. در واقع ما در نگاه های جدیدمان، دیگر مدرسه را یک فضای بسته و دور از محل نمی بینیم بلکه معتقدیم این مکان ها باید محل رفت و آمد مردم باشد و از این طریق بهره وری بالا برود.
براساس سند تحول، مجتمع های آموزشی نیز یکی از رویکردهای این سند است. درسند گفته شده که آموزش و پرورش باید به سمت ایجاد مجتمع های آموزشی برود، که سیاست های ابلاغی رهبر معظم انقلاب نیز همین جهتگیری را دارد.
در سند تحول وقتی موضوع تربیت مطرح می شود از آن به عنوان یک فرآیند مستمر یاد می شود که باید از یک نوع برنامه ریزی و مدیریت برخوردار باشد. پس وقتی قرار باشد این مساله اتفاق بیفتد باید یک نظام مدیریتی در مدارس وجود داشته باشد، ضمن این که سند به پرورش ساحت های مختلف وجودی افراد تاکید دارد و این ساحت ها، هم مسائل ذهنی دانش آموزان را در برمی گیرد و هم مسائل جسمانی آنها را.
چندی پیش با یکی از مدیران کل در یکی از استان های شمالی صحبت می کردم که حرف ایشان این بود که چون بارندگی در این منطقه بسیار زیاد است عملا نمی توان زنگ ورزش را در مدرسه اجرا کرد در حالی که اگر مدارس به صورت مجتمع باشند دانش آموزان می توانند در سالن های سرپوشیده ورزش کنند.
اما به نظر من لزوما نباید مجتمع ایجاد کرد تا به این اهداف رسید چون با ایجاد یک سالن کوچک در مدرسه هم می توان طرح های ورزشی را ایجاد کرد.
نه، این نوع سرمایه گذاری ها برای صد تا 120 دانش آموز به صرفه نیست ، ولی برای 700 دانش آموز یک مجتمع می صرفد. البته این را بگویم مجتمع هایی که هم اکنون وجود دارد بخش های جدا از هم هستند که ما سعی می کنیم آنها را به هم متصل کنیم در حالی که این اتصال اتفاق نیفتاده و باعث افزایش یک لایه مدیریتی شده است. به همین دلایل است که به نظر می رسد پژوهشی که در دست بررسی است به حذف این مجتمع ها رای بدهد ، اما حتی اگر این طور هم بشود نباید از خواست سند تحول که توسعه مجتمع هاست دور شویم.
مجتمع های آموزشی در یزد به گونه ای طراحی شده که در یک زمین وسیع شش مدرسه (سه دخترانه و سه پسرانه) ایجاد شده و به سبب تجمیع امکانات و این که خانواده ها می توانند فرزندان خود از دو جنس را به آنها بسپارند فواید زیادی را عاید منطقه کرده است و به نظر من اینها باید الگو باشد.
این توضیحات شما نشان می دهد مجتمع ها همچنان پابرجا خواهند بود، اما تاکنون بارها از انحلال مجتمع ها سخن به میان آمده است.
منظور از انحلال مجتمع ها، مجتمع های شهری و روستایی است که بتازگی ایجاد شده که دو نوع متفاوت نیز دارد. در واقع قرار است در مورد این مجتمع ها تصمیم گیری شود.
طبق توضیحات شما فرضیه برخی کارشناسان مبنی بر انحلال مدارس هیات امنایی و مجتمع های آموزشی رد شد، اما آنچه در آن شکی وجود ندارد توسعه هنرستان هاست. بگویید با کمبود امکانات هنرستان ها و بدهی های زیادی که آموزش و پرورش از بابت برون سپاری فعالیت های هنرستانی دارد، چه خواهید کرد؟
این مشکلات جزو کار ماست. ما در حالی این مسئولیت را قبول کرده ایم که کشور شرایط ویژه ای دارد و ما این شرایط را درک می کنیم. ما می دانیم به خیلی ها بدهکاریم، خیلی ها هم محبت کرده اند و دانش آموزان را با این شرایط همچنان پذیرفته اند. البته قرار نیست شرایط کشور همین گونه باقی بماند و امیدواریم گشایش هایی حاصل شود. در سال 76 هم که من حضور پررنگ تری در دولت داشتم، یادم هست نفت را بشکه ای 9 دلار می فروختیم که بیشتر از 9 دلار برایمان تمام می شد و خزانه هم خالی بود و آن سال برای پرداخت حقوق و عیدی فرهنگیان، مشمول محبت رهبری شدیم. ولی این شرایط بالاخره تمام شد به طوری که در پایان دولت، خزانه پر تحویل دادیم و صندوق ذخیره ارزی ایجاد کردیم، الان هم همین امید را داریم. درباره توسعه پوشش تحصیلی در هنرستان ها هم به تلاش هایمان ادامه می دهیم و قصد داریم درصد پوشش را تا پایان برنامه پنجم توسعه (پایان سال 94) به 46 درصد برسانیم.
رشته تحصیلی شما در دبیرستان چه بود؟
ریاضی.
آن زمان هم این رشته سرآمد همه رشته ها تلقی می شد؟
بله، چنین نگاهی وجود داشت.
حتما می دانید که هنوز هم این چنین است و نگاه ها نسبت به قبل تغییر چشمگیری نکرده و این باعث می شود توسعه گرایش به سمت رشته های غیر نظری روند دلخواه را نداشته باشد.
من سفری به ترکمنستان داشتم و مسئول آموزش و پرورش این کشور می گفت همه مسئولان و مدیران این بخش در رشته علوم انسانی درس خواندند، در حالی که در کشور ما بیشتر مدیران آموزش و پرورش مهندس هستند. می دانید تغییر نگاه ها کار سختی است و ریشه های بسیارعمیق فرهنگی دارد.
البته بخشی از این نگاه ها به اوضاع اجتماعی برمی گردد یعنی وقتی مردم می بینند تحصیل در برخی رشته ها آخر و عاقبت ندارد، به سمت برخی رشته های دیگر متمایل می شوند.
بله، اما مردم نباید این طور فکر کنند. زمانی که من کنکور دادم چون انتخاب رشته خوبی نکرده بودم، قبول نشدم و وقتی به خانه برگشتم مادرم گفت دلم خوش بود که پسرم مهندس می شود، من هم با شرمندگی از خانه بیرون آمدم. آن زمان دانشگاه ها هر کدام کنکور ویژه ای برگزار می کردند و من در کنکور دانشگاه شریف شرکت کردم و رشته کامپیوتر قبول شدم. ولی از همان سال اول معلمی در دبستان را آغاز کردم و بعد از آن به این نتیجه رسیدم که نمی توانم جز این کار، کاری انجام دهم، در حالی که هنوز پسوند مهندس را دنبال خودم می کشم.
منظورم این است که بگویم شرایط موجود را درک می کنم چون آن زمان اگر می خواستم معلم شوم کسی از من نمی پذیرفت، حالا هم همین تفکر باعث می شود بچه ها آنجایی که باید باشند، نباشند، اما به شما اطمینان می دهم این طرز تلقی ها در حال تغییر است.
هر کس دنباله استعدادش را بگیرد نه دنباله حرف مردم را
تفکر قالبی از دیرباز تاکنون در کشور وجود دارد که دانش آموزان را دو دسته می کند؛ زرنگ ها و تنبل ها، ملاک این تقسیم بندی هم نمراتی است که هر دانش آموز به دست می آورد. سال اول دبیرستان قدیم که حالا پایه نهم متوسطه است، برگه هدایت تحصیلی، دانش آموزان به اصطلاح زرنگ را به رشته های ریاضی و تجربی معرفی می کند و به اصطلاح، تنبل ها را به سمت علوم انسانی. گرفتاری هم دقیقا از همین جا شروع می شود، چون تقسیم بندی دانش آموزان به زرنگ و تنبل یا بااستعداد و بی استعداد از اساس تقسیم بندی غلطی است.
این که دانش آموزانی که نمره های پایین در درس های به اصطلاح مهم ریاضی، فیزیک، شیمی یا زیست کسب کرده اند و به ناچار به رشته علوم انسانی هدایت شده اند، موجب موفقیت آنها در این رشته نیز نمی شود که این موضوع هم گرفتاری دیگری است.
مشکل اینجاست که یک تفکر ریشه دار به این موضوع اشاره دارد که درس های رشته علوم انسانی، درس هایی آسان و حفظ کردنی است که هر کسی از پس آن برمی آید و در عوض درس های دو رشته دیگر، مشکل است که آموختنشان فقط از عده ای خاص برمی آید.
البته بماند که میان دانش آموزانی که در هر کدام از این سه رشته تحصیل می کنند، آدم های با استعداد زیادی وجود دارند و نمی شود هوش ریاضی عده ای از دانش آموزان را نادیده گرفت. ولی مشکل این است که استعدادهای رشته علوم انسانی اغلب اوقات نادیده گرفته می شوند و کمتر مجال رشد پیدا می کنند، چنانچه اگر دانش آموزی در این رشته بهترین نمره ها را کسب کند به آسانی رشته علوم انسانی نسبت داده می شود.
این وضع حاکم در کشور ما البته چیزی نیست که در همه کشورهای جهان مرسوم باشد، چون در کشورهایی که علوم انسانی در آنها پیشرفت قابل توجهی دارد وارد شدن به این رشته شرط و شروط زیادی دارد و فارغ التحصیل شدن از آن کاری است که فقط از افراد بااستعداد که شایستگی ها و توانایی های ویژه ای دارند، ساخته است.
تفاوت در طرز نگاه به رشته های علوم انسانی میان ما و کشورهای دیگر جهان، در حوزه بازار کار هم وجود دارد به طوری که در ایران فارغ التحصیلان اغلب شاخه های علوم انسانی یا خانه نشین می شوند یا در کارهایی غیر از درسی که خوانده اند، مشغول می شوند. (البته در بازار کار بی رونق کشور، این وضع تاحد زیادی شامل حال درس خوانده های رشته های ریاضی و تجربی هم می شود.)
اما می خواهم موضوع را از زاویه ای دیگر نگاه کنم، از این زاویه که باید حرف مردم و قضاوت های دیگران را کنار گذاشت و به توانایی های خود نگاهی دوباره انداخت. اگر به عرف جامعه پایبند باشیم چاره ای جز دکتر و مهندس و خلبان شدن نداریم، اما مگر می شود همه افراد یک جامعه فقط این سه تخصص را داشته باشند؟ یا مگر رفتن به این رشته و موفق شدن در آن از همه کس ساخته است؟
معلوم است که پاسخ منفی است، ولی جسارت حرکت در مسیر خلاف این جریان چیزی است که در هر فردی وجود ندارد. موضوع این است که ما آدم ها با توانایی های منحصر به فرد به دنیا می آییم و این که بگوییم خواستن توانستن است و همه ما از عهده همه کارها برمی آییم یک خوش بینی آزاردهنده است. پس چاره ای جز خودشناسی نداریم و این که بدانیم برای چه کاری خلق شده ایم. رسیدن به این آگاهی، ما را راهنمایی می کند که مناسب ترین رشته تحصیلی را انتخاب کنیم بدون آن که نگران قضاوت های دیگران باشیم.
پس سه رشته نظری که در دوره دبیرستان به ما عرضه می شود و ما هم میل داریم یکی از آنها را انتخاب کنیم، تنها راه های پیش روی ما نیست و اگر دانش آموزان و کنکوری ها به این موضوع باور داشته باشند دیگر کسی که شهامت روبه رو شدن با خون یا دیدن زخم را ندارد، مشتاق رشته پزشکی نمی شود و کسی که طبع شعر و استعداد نویسندگی دارد، هیچ گاه به سمت رشته ریاضی متمایل نمی شود.
منبع: جام جم آنلاین
دیدگاه تان را بنویسید