روایت دستجردی از شنیدن خبر برکناری اش
«شاید صد نفر، هر كدام صد بار تماس گرفتهاند...» دكتر مرضیه وحیددستجردی این را در وصف همكاران من از روزنامههای مختلف میگوید كه بارها پس از خداحافظیاش با وزارت بهداشت و بازگشتش به بیمارستان آرش به او زنگ زدهاند، به این امید كه شاید او رازهایی از دوران وزارت یا بركناریاش را فاش كند.
جام جم: مرضیه وحید دستجردی وزیر پیشین بهداشت به شرطی گفتوگو در آستانه نوروز را پذیرفت كه حرفها درباره تجربیات و خاطراتش باشد و از پرداختن به پشت پردههای سیاسی فاصله بگیریم.
شما پس از ترك وزارت بهداشت، اعلام كردید كه مایلید مدتی استراحت كنید و سپس سركارتان در بیمارستان آرش برگردید، اما كمتر از دو هفته حاضر شدید در خانه بمانید و بسرعت سركار برگشتید. چرا آنقدر برای برگشتن عجله داشتید؟
من باید كار كنم، اگر كار نكنم انگار زنده نیستم. البته یك هفته استراحت كردم. در این یك هفته توانستم خانوادهام را ببینم. در دوره وزارت، فرصت نمیكردم خواهر و برادرهایم را ببینم و در آن هفته خانهنشینی، یك دل سیر همهشان را دیدم؛ اما یك هفته كه گذشت دیگر طاقت نیاوردم، برگشتم سر كار و در اولین روز ملاقات با بیمارانم پس از بازگشت، از 8 صبح تا 4 بعدازظهر، در یك روز 110 نفر را ویزیت كردم و یك هفته استراحتم تلافی شد.
به شانس معتقدید؟
شانس؟! بله.
به نظرتان وزیر بدشانسی نبودید؟
نه! چرا این طور فكر میكنید؟
در دوره وزارت شما، اتفاقهای عجیبی در حوزه بهداشت و درمان افتاد. مشكل ارز دارو پیش آمد، قیمت برخی تجهیزات و خدمات پزشكی بالا رفت و چنان با كمبود بودجه مواجه شدید كه وزارتخانه حتی در پرداخت حقوق كادر درمانی برخی بیمارستانها با مشكل مواجه شد.
من بدشانس نبودم. خداوند در من توانایی تحمل همه این مشكلات را دیده است. من همان زمان كه وارد وزارت بهداشت شدم ماجرای تقلب در آزمون پزشكی پیش آمد و من فهمیدم كه این ماجرا پیشتر هم سابقه داشته است؛ آزمون را ابطال كردم و تشكیلات مركز سنجش وزارت بهداشت را بهكلی تغییر دادم.
بعد هم آنفلوآنزای خوكی آمد و پس از آن هم دچار مشكلات بودجهای شدیم و خلاصه این كه حسابی درگیری داشتیم. به هرحال هر كه در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند.
در جلسه معارفه سرپرست جدید وزارت بهداشت، یك صندلی كنار ایشان خالی بود كه گفته شد صندلی شماست. چرا جایتان در آن جلسه خالی ماند؟
من عزل شده بودم و كسی كه معزول شده نباید صندلی اشغال كند.
بركناریتان چگونه اعلام شد؟
ساعت 2 و 10 دقیقه پنجشنبه هفتم دی، من در جلسهای بودم كه خبر بركناری خودم را در پیامكی كه به تلفن همراهم ارسال شده بود دیدم.
این پیامك از طرف دولت بود؟
خیر، از یكی از سایتهای خبری فرستاده شده بود. البته من میدانستم كه بركناری من دیر یا زود اتفاق میافتد.
از چه وقت میدانستید؟
سه ماه پس از آن كه وارد دولت شدم حدس میزدم كه بركنار شوم.
چرا؟
توصیهها و سفارشهایی وجود داشت كه من انجام نمیدادم تا آن سه ماه و نیم آخر كه جریان جدی شد.
عجیب است كه خبر عزل شما از طریق دولت اعلام نشد؟!
سیستم پیامرسانی وزارتخانه كه اخبار دولتی از طریق آن برای ما ارسال میشد آن روز قطع بود. طبیعی بود و گاهی این سیستم قطع میشد.
بعد از آن كه پیامك را دیدید چه كار كردید؟
جلسه را تمام كردم و جلسات دیگرم را كه قرار بود تا ساعت 7 بعدازظهر برگزار شود، لغو كردم. روز بعد هم قرار بود دانشكده پزشكی و ساختمان دارو و غذای رفسنجان را افتتاح كنم كه لغوش كردم.
كی وزارتخانه را ترك كردید؟
دقیقا 20 دقیقه پس از آن كه پیامك خبر عزلم را خواندم، از وزارتخانه خارج شدم، ساعت 2 و 35 دقیقه.
اولین اقدامتان پس از لغو جلسات چه بود؟
سیمكارت تلفن همراهم را تحویل دادم. چون جزو وسایلی بود كه دولت به عنوان وزیر در اختیارم قرار داده بود.
وسایلتان را هم در همان 20 دقیقه جمع كردید؟
چون از پیش میدانستم كه سرانجام این اتفاق میافتد وسایلم را از پیش جمع كرده بودم و كنار گذاشته بودم.
وسایلتان چند كارتن شده بود؟
دو یا سه كارتن.
در آن كارتنها چه بود؟
كتاب... فقط كتاب بود. پژوهشهایی بود كه خودمان انجام داده بودیم، مثل نقشه تحول نظام سلامت، نقشه جامع علمی دانشگاههای علوم پزشكی كشور و وزارت بهداشت و بررسیهای جمعیتشناسی كشور.
از لوازم شخصیتان چه چیزهایی را برداشتید؟
لوازم شخصی در وزارتخانه نداشتم. ما سبكبار آمدیم، سبكبار رفتیم. آدم اگر سبكبار بیاید، سبكبار هم میتواند برود.
اما لزوما این گونه نیست خانم دكتر... .
اما خوشبختانه من، سبكبار برگشتم.
شما به عنوان وزیر درآمد بیشتری داشتید یا جراح و متخصص زنان؟
مسلما به عنوان جراح و متخصص زنان. اصلا قابل مقایسه نیست.
برایم جالب است كه شما برخی جزئیات را از گذشته به خاطر میآورید. برای مثال دقیقا یادتان هست كه پیامك خبر عزلتان چه وقت رسید یا شما كی از وزارتخانه خارج شدید. كارهایی كه پس از 2 و 35 دقیقه در هفتم دی انجام دادید هم آنقدر دقیق یادتان مانده است.
اداره تقریبا خالی شده بود. به پاركینگ رفتم و آقای دكتر محققی، معاون آموزشی وزارتخانه با چشم گریان آمدند. آنها هم از طریق پیامك با خبر شده بودند. گفتم: «ناراحت نباشید. الخیرفی ما وقع.»
چون سیمكارت وزارتخانه را پس داده بودم دیگر از سیمكارت خودم استفاده میكردم و خیلیها به آن شماره زنگ میزدند و ابراز ناراحتی میكردند كه حالا چه كنیم. به خانه كه رسیدم دخترها و شوهرم به خانه آمدند و ابراز شادی كردند. در ساعتهای بعد هم بستگان و آشنایان با گل و شیرینی به خانهام آمدند و تبریك گفتند.
چرا خانوادهتان خوشحال بودند؟
در دوره وزارت بویژه در ماههای آخر، من تقریبا خانواده را رها كرده بودم، چون كارم بسیار سنگین بود و ارتباطم با اعضای خانواده بسیار كم شده بود.
معمولا چند ساعت كار میكردید؟
از ساعت 7 ـ 6 صبح تا 12 ـ 11 شب سر كار بودم و چند باری هم كه از نیمه شب گذشت دیدم رفتنم به خانه فایدهای ندارد؛ چون چیزی به صبح نمانده بود و باید باز برمیگشتم وزارتخانه، این شد كه همانجا خوابیدم.
در مجموع چند شب در وزارتخانه خوابیدید؟
سه شب.
همسرتان چه كاره است؟
دندانپزشك و عضو هیات علمی دانشگاه.
او از این همه ماندنتان در وزارتخانه اشكال نمیگرفت؟
من از زمان ازدواج، شرط كردم كه اجازه بدهند فعالیتهای اجتماعی داشته باشم و ایشان هم گفتند از نظرشان خیلی هم خوب است كه من به مردم خدمت كنم. خب! حرف مرد یكی است.
همسرتان از ابتدا با وزیر شدنتان موافق بود؟
راستش نه. من درباره وزیر شدنم با ایشان، دخترهایم، برادرم و یك سری از آشنایان مشورت كردم. هیچ كدام موافق نبودند.
وقتی خبر بركناریتان را شنیدید گریه هم كردید؟
من آنقدر سختی كشیده بودم كه تقریبا در همه نمازهایم در سجده آخر گریه میكردم و از خدا میخواستم مرا خلاص كند.
چرا با وجود آن شرایط دشوار، استعفا نمیكردید؟
نمیخواستم از زیر بار مسئولیت شانه خالی كنم. اگر استعفا میكردم باب سوءاستفاده باز میشد تا منتقدانی بگویند كه به زنان نمیشود وظیفه مهمی سپرد، چون وسط كار، شانه خالی میكنند.
شما روز وزیر شدنتان را هم بهخوبی روزی كه وزارتخانه را ترك كردید به یاد میآورید؟
من رئیس دانشگاه بینالمللی كیش بودم. یك روز از من خواستند به نهاد ریاست جمهوری بروم. خیال كردم شاید میخواهند مشاور امور زنان شوم، اما گفتند كه برای وزارت برگزیده شدهام.
همان طور كه گفتم همه اعضای خانواده با این مساله مخالف بودند. البته برادر بزرگترم با وجود مخالفت گفتند شاید بهتر باشد بیشتر دربارهاش فكر كنم، اما من به دو علت قبول كردم؛ اول این كه حس كردم خدا راضی نیست در حالی كه توانایی انجام مسئولیت و خدمت به مردم را دارم از آن شانه خالی كنم و دوم این كه نگران بودم با رد مسئولیت این طور برداشت شود كه جامعه زنان مسئولیت پذیر نیست و از عهده وظایف مهم مانند وزارت بر نمیآید.
هنوز هم بیماران، شما را به عنوان وزیر سابق بهداشت میشناسند یا موضوع از خاطرشان رفته است؟
مردم واقعا به من لطف دارند. احساسشان توامان است. میگویند هم خوشحالند كه من برگشتهام و طبابت میكنم و هم ناراحت كه از وزارتخانه رفتهام.
مردم در زمان وزارتم هم به من لطف داشتند و آن روزها هرجا كه برای سركشی و بازدید میرفتم، بیماران، بویژه خانمها، میگفتند دعایم میكنند و من همیشه در جلسات شورای معاونان به آنها دلگرمی میدادم كه بدانند در حلقه دعای مردم ایران بخصوص زنان هستند.
مشكلات سلامت زنان به علل گوناگونی از مردان بیشتر است و آمارها گواه آن است كه زنان ایرانی حتی بیشتر از متوسط جهانی به بیماریهایی چون پوكی استخوان و انواع سرطانها مبتلا میشوند. شاید حضور شما به عنوان یك زن، برای آنها دلگرمی بود تا باور كنند شرایطشان را درك میكنید. این طور نیست؟
با نظر شما موافقم. نیمی از پزشكان، 90 درصد پرستاران و 60 درصد كاركنان حوزه سلامت در كشورمان زن هستند و نیمی از جمعیت كشور هم زن هستند و این جمعیت مسئولیت مراقبت از سلامت خانواده را نیز بر عهده دارد؛ بنابراین به نظرم حوزه بهداشت و درمان، با زنان زیاد سر و كار دارد.
البته، در كشور ما همیشه تصور عرفی نادرست این بوده است كه وزیر باید مرد باشد و حتی كلمه «دولتمرد» هم ریشه در همین باور دارد، اما با وجود این باور عرفی، مردم شما را پسندیدند و در حافظهشان ماندگار شدید.
آنها لطف دارند، اما به طور كلی فكر میكنم معنای آن باور عرفی چیز دیگری است. خیلی وقتها كه ما كلمه مرد را بهكار میبریم منظورمان جنس مذكر نیست. منظورمان مزین بودن یك فرد به صفاتی چون مقاومت، معرفت و جوانمردی است. این صفت در بسیاری از زنان هم وجود دارد.
وزارت، بار سنگینی است و زنان ما ثابت كردهاند قدرت و توانایی قبول مسئولیتهای سنگین را دارند و همین حالا هم بسیاری از زنان وظایف بسیار مهمی را در كشور به عهده دارند و من امیدوارم نمونهای موفق در این حوزه بوده باشم.
با این اوصاف، به سمت جدید دولتی فكر میكنید؟
فعلا نه، اما در آینده مسلما از خدمت به مردم خوشحال میشوم.
ممكن است زمانی تصمیم بگیرید رئیسجمهور شوید؟
نه، هرگز.
چرا اینقدر محكم نه گفتید؟
ریاست جمهوری مسئولیت بسیار سنگینی است. مسئولیت یك وزارتخانه، شب خواب را از من گرفته بود تا چه رسد به 17وزارتخانه و كنترل سیاست داخلی و خارجی.
شما از معدود زنان مسئول در سه دهه اخیر هستید كه تقریبا همه اقشار جامعه شما را میشناسند. فكر میكنید علت این محبوبیت چیست؟
فكر میكنم توفیق الهی با من همراه بوده است و توانستهام خدماتی به مردم ارائه دهم كه مورد قبولشان بوده است. بههرحال من تنها وزیر زن در سه دهه گذشته بودهام و مردم ما هم جایگاه ویژهای برای زنان قائلند و به همین علت مرا به خاطر سپرده اند.
شایعهای هست كه شما در جبهه حضور داشتهاید. خودتان هم شنیدهاید؟
نه، نشنیده بودم. من در دوران دانشجویی بسیار مشتاق جبهه رفتن بودم و دو بار به مناطق جنگی سر زدم، اما مرا به بیمارستانهای داخل شهر میبردند؛ چون به طور كلی خانمها را به خط مقدم راه نمیدادند.
شایعه دیگر این است كه سهمیه ویژهای برای ورود به دوره تخصص داشتهاید.
من هرگز از سهمیه استفاده نكردهام. جهشی درس خواندم و در شانزده سالگی و در سالهای پیش از انقلاب كنكور دادم و در همه سالهای تحصیلیام پیش از دانشگاه شاگرد ممتاز بودم. در كنكور نفر نود و یكم شدم و در آن سال باید به طور جداگانه به دانشگاهها درخواست میدادیم كه من نفر هفتم دانشگاه تهران شدم. در دانشگاه هم جزو دانشجویان ممتاز بودم و آنجا هم از سهمیهای استفاده نكردم.
آخرین باری كه گریه كردید كی بود؟
آخرین بار... من زیاد گریه میكنم. فیلمها و كتابها میتوانند مرا به گریه بیندازند. آخرین بار همین تازگیها بود كه سریال هانیكو را دیدم و خواهر هانیكو بیماری بریبری گرفت، من خیلی گریه كردم. هر بار كه برای پدر و مادرم سر نماز دعا میكنم هم گریهام میگیرد.
تا به حال برای بیماران هم گریه كرده اید؟
خیلی... خیلی... برای بیمارانی كه سرطانی هستند و بویژه كسانی كه استطاعت مالی ندارند.
آخرین باری كه از ته دل خندیدید كی بود؟
همین امروز صبح. یكی از همكاران پیامك بامزهای گرفت كه همین حالا هم یادش میافتم خندهام میگیرد.
تا به حال پیش آمده است از جیب خودتان برای درمان بیماری هزینه كنید؟
من برای همه بیمارانم صدقه میگذارم و اگر بیماری استطاعت مالی نداشته باشد این كار را میكنم. میخواهم برایتان خاطرهای دور از كودكیام تعریف كنم. پدر من پزشك عمومی بود و به آینده من خیلی امید داشت. او همیشه از جیب خودش برای درمان بیماران بیبضاعتش هزینه میكرد.
اشتیاقش برای یاری محرومان در حدی بود كه ما به منطقه محرومی در پیشوای ورامین رفته بودیم و كلون در خانهمان در همه ساعتهای شبانهروز به صدا در میآمد و پدرم را برای ویزیت بیمارانشان میخواستند.
خانه ما در منطقهای بشدت محروم بود، اما حسنی هم داشت. ما شبهای تابستان روی سقف خشتی خانه میخوابیدیم. نردبان چوبی لق لقی داشتیم كه واقعا از آن میترسیدم، اما با بیم و امید از آن بالا میرفتم تا روی بام خشتی بنشینم و ستارهها را تماشا كنم. پدرمان خیلی از آن شبها درباره آیندهام با من گفتوگو میكرد.
او از همان دوران به من یاد داد كه وظیفه دارم به مردم خدمت كنم و حقی بر گردنم است كه نمیتوانم از زیر بارش شانه خالی كنم. از آن وقت هم تصمیم گرفتم مثل او پزشك شوم و حتی در روزهای پایانی عمرش به من گفت: «روزی یك بیمار را رایگان ویزیت كن تا ثوابش به من برسد».
خاطرات روزانهتان را مینویسید؟
نه، متاسفانه و این یكی از اشتباههای زندگیام بوده است.
در دوره وزارت هم بیماران را ویزیت میكردید؟
نه، واقعا گرفتار بودم، اما دلم پر میزد برای اتاق عمل، بخصوص آن وقتهایی كه برای افتتاح بیمارستانها میرفتم.
شما جراح صاحبنامی هستید و پیش از آن كه وزیر شوید من وصف جراحیهای حرفهایتان را شنیده بودم. خاطرتان هست تا به حال چند جراحی انجام داده اید؟
به اندازه موهای سرم... اصلا شمردنی نیست. فقط فكرش را بكنید كه من در انتهای سال سوم رزیدنتی، 300 عمل سرازین كرده بودم و تازه، سزارین فقط یكی از جراحیهای حوزه كاری من است و دهها عمل جراحی دیگر هم وجود دارد.
هیچ وقت آرزو كردهاید طبابت را كنار بگذارید و خانهدار شوید؟
آرزویم این است كه مدتی را فقط استراحت كنم، اما ممكن نیست، چون كارهای زیادی هست كه باید انجام بدهم. یادم میآید در دوره رزیدنتی، از ساعت 6 صبح به بخش زنان سر میزدیم. همیشه میگفتم خوش به حالشان كه همه روز را خوابیده اند.
چند سال بعد، در دوره بارداری اولم، پزشك به من استراحت مطلق داد. همه مدت خوابیده بودم و میگفتم: «خدایا! توبه كردم...» در بارداری دوم، دیگر استراحت مطلق نداشتم و تا وقتی درد زایمان شروع شد در بیمارستان بیمار ویزیت میكردم.
لذتبخشترین دوره زندگیتان كه دوست دارید یك بار دیگر به آن برگردید كی است؟
همه زندگی من زیباست و راضیام.
یعنی اگر به گذشته برگردید باز هم همین مسیر را طی میكنید؟
بله، مسلما.
پس باز هم وزیر میشوید؟
در این دوره؟ نه! خوبی دوره وزارت این بود كه من خیلی به مردم نزدیك بودم. گاهی در یك هفته، سه بار به شهرستانها میرفتم و مستقیما با مردم گفتوگو میكردم.
خانم دكتر، كار نیمه تمامی هست كه باعث شود گاهی آرزوكنید كاش به وزارتخانه برمیگشتید و تمامش میكردید؟
طرح پزشك خانواده. خیلی دلم میخواست این طرح را بهسرانجام برسانم. علاوه بر آن سند آمایش سرزمین برای توسعه آموزش عالی كشور را هم رونمایی كرده بودیم و نقشه تحول نظام سلامت و نقشه جامع علمی وزارت بهداشت را هم تصویب كردیم، اما اجرای این سندها بسیار مهم است كه متاسفانه فرصت نشد تمامش كنم.
روزی چند ساعت مطالعه میكنید؟
به طور متوسط روزی دو سه ساعت مطالعه علمی و ادبی دارم. مطالعه علمی در حوزه كتابهای تخصصی رشتهام است، چون من در بیمارستان برای دانشجویان تدریس میكنم و باید خودم را بهروز نگه دارم و مطالعه ادبیام هم انواع كتابهای شعر و داستان است.
این روزها كدام كتاب ادبی را مطالعه میكنید؟
یكی از دوستان برایم دیوان پروین اعتصامی و شعرهای سهراب سپهری را آورده است، شبها حتما باید یك شعر بخوانم و بعد بخوابم. همزمان برای هفتمین بار، خواندن كتاب جنگ و صلح را شروع كردهام. اعتراف میكنم كه عاشق ادبیاتم و مسلما اگر پزشك نمیشدم، ادیب میشدم.
چه میزان از آن دو سه ساعت، به خواندن روزنامهها اختصاص دارد؟ من حدس میزنم شما زیاد روزنامه میخوانید، چون زمانی كه تلفنی با شما گفتوگو میكردم گزارشهای مرا به یاد میآوردید.
حساب روزنامهها از آن ساعت مطالعاتی جداست. من هر روز چند روزنامه را كامل میخوانم و جامجم هم جزو آنهاست.
خاطرههای خوش، دغدغههای شیرین
بهترین خاطرهاش از شبی است كه سرزده به بیمارستان دكتر شریعتی رفت. از افتتاح اورژانس بیمارستان مدتی میگذشت،تا مطمئن شود كه اجرای طرح ساماندهی اورژانسهای بیمارستانی بدرستی پیش میرود.
وحید دستجردی تعریف میكند: همه بیماران، بجز یك نفر كه میگفت تخت اورژانس دیر برایش خالی شده است، خیلی راضی بودند. دیر خالی شدن تخت با توجه به فراوانی بیماران طبیعی بود، بنابراین میشد نتیجه گرفت كه تقریبا همه بیماران از خدمات اورژانس رضایت دارند و این باعث شد از صمیم قلب احساس شادی كنم.
وزیر بهداشت سابق در دوران وزارتش بارها در گفتوگوهای رسانهای اعلام كرده بود كه بخش عمدهای از داروهای مورد نیاز كشور در داخل تولید میشود، با این حال تحولات نرخ ارز و تاثیرگذاری آن بر قیمت دارو و نایاب شدن برخی انواع داروها، نشان میدهد صنعت دارویی كشور به خارج وابسته است كه ظاهرا با توضیحات مسئولان درباره خودكفایی ایران برای تولید دارو تضاد دارد. اما توضیحات وحید دستجردی این تناقض را برطرف میكند. او میگوید: ایران 5/96 درصد داروها را در داخل تولید میكند و كمتر از 4 درصد داروها از خارج وارد كشور میشود. این داروها بشدت گران است و 40 درصد پولی كه در چرخه دارویی كشور است، صرف خرید آن 4 درصد میشود.نكته دیگر این است كه 55 درصد مواد اولیه داروهای تولید داخل نیز از خارج وارد كشور میشود، بنابراین نظام سلامت برای تامین همه این كسریها، به خارج از كشور وابسته است.
وزارت بهداشت برای رفع این نیاز با همكاری معاون علمی و فناوری رئیسجمهور به جامعه علمی كشور اعلام كرد كه به چه نوع داروهای جدیدی احتیاج دارد و قول داد به كسانی كه بتوانند آن داروها را تولید كنند وام داده شود. این شد كه شیمیدانها و داروسازهای ایرانی دست به كار شدند و 112 قلم داروی جدید ساختند كه هر یك میتواند جایگزین مشابه كمیاب خارجیاش شود و قرار بود امسال هم ده قلم داروی جدید در دهه فجر رونمایی شود كه هنوز نشده است.
خاطرههای تلخ، دلمشغولیها
تلخترین خاطره وحید دستجردی، دریافت پیامك عزلش نیست، بلكه تقلایش برای دریافت ارز داروست. به گفته خودش، او و همكارانش از سال 90، مساله تخصیص 5/2 میلیارد دلار ارز دارو را پیگیری كردند، اما تا شهریور سال 91 فقط 43 میلیون دلار به شركتهای دارویی پرداخت شد.
این مشكل باعث شد در شش ماهه نخست سال 91، تولید دارو در كشور بسیار كم و انبارهای ذخیره دارو، خالی شود. وزارت بهداشتیها از شهریور، پیگیریشان را برای دریافت ارز دارو افزایش دادند و سعی كردند از روشهای دیگری بجز روشهای رسمی ارز دارو را تامین كنند. برای نمونه وزارت بهداشت با وزارت نفت به توافق رسید تا بخشی از ارز دارو را مستقیما از محل فروش نفت تامین كنند و با این تلاشها از شهریور تا دی، موفق شدند یك میلیارد و 600میلیون دلار از ارز دارو را بگیرند.
وحید دستجردی حالا به بیمارستانی برگشته است كه به قول خودش، بسیاری از بیمارانش به سختترین مرحله درمان رسیدهاند و از همه جا «مانده و رانده» شدهاند. این بیماران كه معمولا مبتلا به سرطانهای زنانه هستند، هزینههای درمانی بسیار سنگینی دارند و با افزایش قیمت داروهایشان بویژه در ماههای اخیر، توان مالیشان را برای ادامه درمان از دست دادهاند.
بزرگترین دلنگرانی وزیر پیشین بهداشت این است كه ارز مرجع دارو حذف شود و این یعنی مردم در چنان شرایطی ناچار میشوند هزینههای دارو را بتنهایی بپردازند. هماكنون بیش از 65 درصد هزینههای درمان مستقیم و غیرمستقیم از سوی مردم پرداخت میشود كه 30 درصد این هزینهها مربوط به داروست و اگر ارز مرجع حذف شود سهم پرداختی مردم از دارو دو سه برابر می شود و بنابر این هزینههای پرداختی مردم چند برابر میشود، در حالی كه براساس برنامه پنجم توسعه، دولت وظیفه دارد سهم پرداختی مردم از هزینههای درمان را به كمتر از 30 درصد كاهش دهد.
دیدگاه تان را بنویسید