آخرین‌تصویرازکسی‌که‌راه‌کربلارابازکرد/عکس

کد خبر: 236642

عکسی به یادگار از صورت نیلگونش گرفتم، اما لحظاتی بعد، وقتی با پیکری که نقش هزار زخم را بر خود داشت روبرو شدم، چشمانم به اشک نشست و شانه هایم بی امان لرزید ...

آخرین‌تصویرازکسی‌که‌راه‌کربلارابازکرد/عکس

مسعود شجاعی طباطبایی در خاطرات خود دارد: در عملیات کربلای یک مشغول عکاسی بودم که رزمنده‌ای نظرم را جلب کرد. از او پرسیدم: کجا می روی؟ گفت: انشالله، می‌رویم تا راه کربلا باز بشه. آنچه که امروزه برگ‌های تاریخ را بیشتر ماندگارتر می‌نماید، تصاویری است به جا مانده از حادثه مورد نظر. امروز عکس و فیلم یکی از پایه‌های اصلی ماندگاری صحنه‌های تاریخی است. هر کشور و ملتی که کتاب، فیلم و عکس‌های بیشتری از یک واقعه داشته باشد، تاریخ پر بارتری در آینده خواهد داشت. انقلاب اسلامی هم از این امر مستثنی نیست. تصاویر به جای مانده از انقلاب اسلامی‌ و سال‌های دفاع مقدس برای فرزندان آینده ایران بسیار پر اهمیت است. لذا خاطرات عکاسان و هنرمندانی که این لحظات پر شکوه را ثبت و ضبط نموده‌اند بسیار زیبا و شنیدنی است. مانند آنچه که پیش روی شماست؛ خاطره‌ای از هنرمند توانمند و مردمی، سید مسعود شجاعی طباطبایی که پیرامون عملیات کربلای یک است:

تصویری از عملیات کربلای یک/مهران - عزیزم اینجا چه می کنی؟ لبخندی بر صورت آسمانیش جاری شد، سرش را با معصومیتی ازلی به زیر انداخت... * عاشقم! آنقدر کوچک بود، که پاسخش من را مبهوت کند ... - عاشق کی؟ * معلومه، عاشق امام! لحظه ای ترنم زیبای اشک در چشمانش جاری شد، انگار موجی از نور، قطرات اشکش را به آسمان متصل می کرد ... - کجا می روی؟ * انشالله، می ریم تا راه کربلا باز بشه! عکسی به یادگار از صورت نیلگونش گرفتم، اما لحظاتی بعد، وقتی با پیکری که نقش هزار زخم را بر خود داشت روبرو شدم، چشمانم به اشک نشست و شانه هایم بی امان لرزید ... نازنینم، حالا دیگر قول می دهم که مبهوت نشوم، حالا می فهمم برای عاشق، ماندن جایز نیست، ولی چه زود به دیدار معشوق شتافتی، حالا دیگر راه کربلا باز شده، بی علت نبود امام عاشق شما بود... عزیز دلم، من که روزگاری در کنار شما زندگی کردم، حالا دیگر پیر شده ام، حالا دیگر دوست دارم روزها زودتر سپری شوند، شاید به آستان دیدنت نائل شوم، از تو چه پنهان، بعضی وقت‌ها احساس می کنم بدون تو حتی اگر همه ی زیبایی‌ها را در چشمان بی فروغم جای بدهم، باز دلم ناتمام می ماند... پی نوشت: -این عکس را خیلی دوست دارم، برای همین زینت بخش روی جلد کتاب عکس های کربلای یک شد... - به خدا سخت است از شهدا نوشتن اما به قول شهید بزرگوار آوینی:« ای کاش می شد تا تو را در ما من گمـنامیت رها کنیـم و بگـذریم، که تو این چنین میخواستی . اما ای عـزیز ! اجـر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن، تا تاریخ در افـق وجود تو قلـه های بلند تکامل انسانی را ببیـند.»

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت