نگاهی به گاف جدید خنده بازار /عکس

کد خبر: 217108

در این نمایشِ تامل برانگیز نشان داده شد که روزی مردی یک سیبِ بی صاحب یافته و به سبب خوردنِ آن و جلبِ رضایتِ صاحبِ باغ سیب و حلالیت گرفتن از او ناچار شد به ازدواج با دختر زشت روی صاحب باغ تن دهد و الی آخر ....تا پایانِ داستانِ ازدواجِ پدر شریفِ مرحوم مقدس اردبیلی و والده ی مکرمه ی ایشان..... ( البته با مایه های به اصطلاح طنز).

نگاهی به گاف جدید خنده بازار /عکس

مشرق: طنز خنده بازار با پخشِ یک هجوِ بی معنا و بی دلیل موجبِ شگفتی گردید و در برابر چشمانِ متعجبِ همگان، برنامه ای را به تصویر کشید که در آن، روایتِ زندگانیِ والدین شریف آیت الله مقدس اردبیلی رضوان ا.. تعالی علیه به تمسخر و هجو کشیده شد. شخصی کنار جوی آبی نشسته بود، دید سیبی بر روی آب می‌آید، دست برد و سیب را برداشت و خورد. بعد از خوردن سیب به فکر افتاد که این سیبی که خوردم از کجا بود؟ پس از جستجوی بسیار به باغی رسید که سیب از آن باغ بود. از صاحب باغ سوال کرد: من سیبی از روی آب برداشتم و خوردم و بعد فهمیدم که سیب از باغ شما بوده است. نزد شما آمده‌ام که مرا حلال کنید یا آنکه قیمتش را بپردازم. صاحب باغ در جواب گفت: این باغ فقط از من نیست، ما چهار برادریم و من سهم خود را به شما بخشیدم. گفت: بسیار خوب، آن سه برادر کجا هستند، جواب داد: دو تا دیگر از برادرانم در ایران هستند و یکی در خارج از ایران. نزد آن دو برادر رفت و حلالیت طلبید و سپس بار سفر بست و به خارج از ایران رفت و خود را به در خانه آن برادر رسانید و قصه را بیان کرد. آن برادر چهارم تعجب کرد که این فرد کیست که برای یک چهارم سیب این همه راه را طی کرده و به اینجا آمده تا حلالیت بطلبد. گفت: من سهم خودم را به شما بخشیدم ولی به یک شرط و آن شرط این است که دختری دارم از چشم کور و از زبان لال و از گوش کر. اگر قبول کنی با او ازدواج کنی حلالت می‌کنم و الا نه.

جوان قدری تامل کرد و پذیرفت. وقتی مراسم عقد تمام شد و داخل حجله رفتند، عروس را حوریه‌ای از حوران بهشتی دید. از حجله بیرون آمد و به پدر دختر گفت: شما گفتید دخترتان کور و کر و لال است. گفت: آری، من دروغ نگفتم، گفتم: کور است چون تا به حال چشمش به نامحرم نیفتاده. کر است، گوش او صدای نامحرم و صدای ساز و آواز و غنا نشنیده. لال است، زبانش به دروغ و غیبت و ناسزا و تکلم با نامحرم باز نشده است. مدت‌ها از درگاه حضرت حق درخواست می‌کردم که خدایا داماد خوبی که هم کفو این دختر باشد به من مرحمت کن. خدا دعای مرا مستجاب کرد و دامادی متقی چون تو که این همه مسافت راه را پیمودی، برای این که یک چهارم سیبی را که خوردی حلال باشد نصیبم کرد. این داستان ازدواج پدر و مادر عالم جلیل القدر احمد بن محمد اردبیلی معروف به «مقدس اردبیلی» است که در بین داستان های مذهبی شهرت زیادی دارد بطوریکه از این داستان اقتباس های زیادی هم صورت گرفته است. باعث تاسف است که این داستان دستمایه یکی از آیتم های طنز برنامه «خنده بازار» می شود که البته با اهانتهایی هم همراه بوده است. این داستان یک داستان مشهور است و باید دید چگونه سرگذشت مفاخری اینچنین مورد چنین اهانت هایی قرار میگیرد. 598 محتوای برنامه پخش شده را چنین ذکر کرد: در هفته ای که گذشت، طنز خنده بازار با پخشِ یک هجوِ بی معنا و بی دلیل موجبِ شگفتی و آزار قلوبِ شیعیان گردید و در برابر چشمانِ متعجبِ همگان، برنامه ای را به تصویر کشید که در آن، روایتِ زندگانیِ والدین شریف آیت الله مقدس اردبیلی رضوان ا.. تعالی علیه به تمسخر و هجو کشیده شد. در این نمایشِ تامل برانگیز نشان داده شد که روزی مردی یک سیبِ بی صاحب یافته و به سبب خوردنِ آن و جلبِ رضایتِ صاحبِ باغ سیب و حلالیت گرفتن از او ناچار شد به ازدواج با دختر زشت روی صاحب باغ تن دهد و الی آخر ....تا پایانِ داستانِ ازدواجِ پدر شریفِ مرحوم مقدس اردبیلی و والده ی مکرمه ی ایشان..... ( البته با مایه های به اصطلاح طنز). برخی از جلوه های این طنز اهانت آمیز را بخوانید و بر این « گریه بازارِ » آشفته، بگریید : - اطلاق القابِ توهین آمیز و رکیک به داماد: در طول نمایش، به دفعات بدون هیچ دلیل مشخصی به یابنده ی سیب (بلاتشبیهِ پدر بزرگوارِ مرحوم مقدس) القابی همچون «چشم گراز» داده می شد و بدون دلیل به وی دشنام هایی همچون مردک ملعون ، پوزه دراز و ... داده می شد. - اطلاق لقبِ « آنجلینا جولی » به عروس : هنگامی که بر سرِ مهریه ی عروس ( بلاتشبیهِ والده ی مرحوم مقدس) بحث پیش آمد، داماد فریاد می زد که: مگر « آنجلینا جولی » است که مهریه اش این همه می شود ؟ - در سرتاسرِ این نمایشِ هزل، اصلی ترین پیام، به ابتذال و به سخره کشاندن اصلِ محتوای فاخر واقعه بود.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت