حسینیه «فردا»: محرم فرا رسید و بیرقهای عزای سید الشهدا این روزها در گوشه و کنار شهرمان برافراشته شده است. امام زمانمان این روزها بیش از همه کس عزادار است و باید بگوییم آجرک الله یا مولانا یا صاحب الزمان في مصیبة جدک الحسین ... در دهه نخست محرم با ويژهنامه روزانه «فردا» هیئت مجازیمان را علم میکنیم تا خودمان و شما را هرچه بیشتر از برکات و معنویات این ایام بهرهمند سازیم.
روضه استاد فاطمینیا در شهادت حضرت قاسم علیه السلام
آیت الله عبدالله فاطمی نیا: چراغ كه خاموش مى شود ناله مى كنيد قدر بدانيد. آى مردم! اسير ناله ها و خاموشى اين مهديه هستم كه اينجا مى آيم. در اين ناله ها همه چيز پيدا مى شود. ضايع نكنيد، فكر نكنيد اگر بعد از اين ناله دست خالى مى رويد، سوء ظن مى شود. ان شاء الله اهل سوء ظن به خدا نيستيد. اين آقا خيلى عزيز است، حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام. من نمى دانم چه بگويم، فقط يك نكته اى هست آن را بگويم و ذكر مصيبت كنم. حضرت به همراهانشان فرمودند: همه تان كشته مى شويد. اين آقازاده به خاطر صغر سنش نگران شد. گفت عمو! من هم كشته مى شوم؟ فرمود: نور ديده ام! چگونه است ميانه تو با مرگ؟ عرض كرد از شهد عسل شيرين تر است. اين يك نكته. يادگار حضرت مجتبى عليه السلام است.
لازم نيست مصيبت مكشوف بخوانيد. به خدا همين جمله را بشنو، عبارتى كه در مقتل خيلى من را آتش زده اين است. راوى مى گويد: آقازاده آمد كه از عمو اجازه بگيرد ميدان برود. قريب به اين مضامين يك قدرى آقا سنگينى كرد، فرمود مادر تو عطر پدرت را از تو استشمام مى كند.
يادگار پدرت هستى كجا مى روى؟ ديد كه عمو يك قدرى سنگين است. اين عبارت، من ظلمانى را منقلب كرده است. نمى دانم اين منظره را كه ملائكه ديدند، چه كردند؟ مى گويد: (فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه)؛ مرتب دست عمو را مى بوسيد، پاى عمو را مى بوسيد. و اما مطلب اخير كه باز مرا خيلى منقلب كرده، يك نكته اى است از رموز كربلاست. از اسرار ولايت است. ما مدعى فهميدنش نيستيم. فقط يك ظاهرى دارد، من ظاهرش را عرض مى كنم دقت كنيد. يك وقتى يك جائى خلوتى داشتيد، حالى داشتيد با اين نكته خودتان براى خودتان مى توانيد روضه خوانى كنيد. حضرت على اكبر عليه السلام آمد از تشنگى شكايت كرد. درست است؟ امام فرمود: نور ديده ام! برگرد كه به اين زودى از دست جدت سيراب مى شوى. قاسم بن الحسن عليه السلام از تشنگى شكايت كرد. او را به گونه مخصوصى كه شرحش جاى خودش باشد، سيراب كرد. رمز است ديگر ما نمى فهميم. گفتم كه ظاهرش اين است، اين يك. دوم اينكه كنار بدن على اكبر عليه السلام وقتى ايستاد به اين مضامين فرمود: جوانان بنى هاشم! برادرتان على را به خيمه ها ببريد. ولى در مورد قاسم بن الحسن عليه السلام راوى مى گويد: آمدم ديدم كه آقا آمد كنار اين بدن و دست
مباركش را زير اين بدن گذاشت و بلند كرد. چسباند و به طرف سينه اش برد. اين دو مورد را در نظر بگيريد چرا؟ ما نمى دانيم. گفتم ظاهرى دارد. ظاهرش اين است كه قاسم عليه السلام پدر ندارد. روايت داريم كه صداى استغاثه حضرت قاسم عليه السلام كه بلند شد، آقا مثل شير غضبناك از خيمه بيرون رفت. يك چيزى را مى خواهم برايتان تصحيح كنم. در اينجا مى گويند بدن نازنينش زير سم اسبان، اين دروغ است. اين را تصحيح مى كنم. حضرت قاسم عليه السلام بدنش زير سم اسب نمانده، پس چه طور شد؟ حضرت قاسم عليه السلام استغاثه كرد. آقا خيلى غضبناك رفت. قاتل حضرت قاسم ديد حسين بن على عليه السلام مثل شير غضبناك دارد مى آيد. حضرت رفت يقه اين پليد را گرفت. اين ملعون فرياد زد و از قومش استمداد كرد. گفت: بياييد مرا از دست حسين بن على عليه السلام بگيريد. قومش آمدند به اين پليد كمك كنند. نتيجه اى بر عكس داد. يعنى اين پليد خودش ماند زير سم اسب همان قوم اصلى خودش. دقت كرديد. به جهنم واصل شد. آمده بودند آن را نجات بدهد نتيجه عكس شد. زير اسب همان ها كه آمدند نجاتش بدهند ماند. در نتيجه يك گرد و خاك عظيمى در ميدان بلند شد. هوا تيره و تار شد. هيچ كس از سرنوشت حضرت
قاسم عليه السلام و امام حسين عليه السلام خبر نداشت. هم از آن طرف نگاه مى كردند هم از اين طرف. صبر كردند تا گرد و خاك فرو نشست. هوا روشن شد. ديدند آقا بالاى سر قاسم عليه السلام نشسته، مى فرمايد: برو نور ديده ام! براى من سخت است كه بالاى سر تو دير برسم. بعد با آن دو دست يدالهى، اين يادگار حضرت مجتبى عليه السلام را برداشت، به سينه اش چسباند و او را به سوى خيمه ها برد.
ازدواج قاسم بن الحسن علیهما السلام در کربلا، تحریف بزرگ تاریخی؟!
قاسم بن الحسن(علیه السلام) در واقعه ی کربلا هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. طبری میگوید: قاسم ده سال داشت . در مقتل ابی مخنف آمده: قاسم در کربلا چهارده ساله بود. علامه مجلسی بر این باور است که ماجرای عروسی قاسم سند معتبری ندارد. منشأ این حکایت دو کتاب است؛ یکی منتخب المراثی، اثر شیخ فخرالدین طریحی ـ نویسندهی مجمع البحرین ـ و دیگری روضة الشهدا، نوشتهی ملاحسین کاشفی ـ صاحب انوار سهیلی ـ است. این کتاب اولین مقتلی است که به فارسی نوشته شده است. در این باره روایت میکنند که وقتی امام حسین(ع) مسیر مدینه تا کربلا را طی میکرد، حسن بن حسن از عموی خویش، امام حسین(ع)، یکی از دو دختر او را خواستگاری کرد. امام حسین(ع) فرمود: هر یک را که بیشتر دوست داری اختیار کن، حسن خجالت کشید و جوابی نداد، امام حسین(ع) فرمود: من برای تو فاطمه را اختیار کردم که به مادرم دختر رسول خدا، شبیهتر است. به این ترتیب وجود فاطمه نو عروس در کربلا امری مسلم است. اگر فرض کنیم ازدواج قاسم درست باشد، باید گفت: امام حسین(ع) دو دختر به نام فاطمه داشتند که یکی را به حسن تزویج کرده و دیگری را برای قاسم عقد نمودهاند، یا این که بگوییم:
دختری که به عقد قاسم درآمده، نامش فاطمه نبود و نقل تاریخ در این مورد اشتباه است و اگر این داستان را صحیح ندانیم، باید بگوییم راویان نام حسن را از روی اشتباه، قاسم نقل کرده اند. در هر صورت، بیشتر تحلیلگران واقعه عاشورا، عروسی قاسم را نادرست میدانند. محدث قمی در منتهیالآمال و نفس المهموم، دامادی قاسم را رد میکند و میگوید: نویسندگان، نام حسن را با قاسم اشتباه کردهاند. استاد شهید مرتضی مطهری نیز عروسی قاسم را مردود میداند و مستند میکند به این که در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد و حاجی نوری هم بر این باور است که ملاحسین کاشفی، اولین کسی است که این مطلب را در کتاب روضة الشهدا آورده و اصل قضیه صد در صد دروغ است.
منبع: عقیق
عناصر قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام در کلام آیت الله صافی
حسين عليه السّلام خطاب به برادرش محمد بن علي معروف به محمد حنفيه آخرين وصيت هاي خود را نگاشت و در آن وصيّت، فرمود: «اِنَّما خَرَجْتَ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي مُحَمَّد - صلّيالله عليه و آله وسلّم- اُريدُ اَنْ آمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَسيرُ بِسيرَة جَدّي وَ اَبي عَلِي ابْنِ اَبي طالِب...». مواد برنامه قيام حضرت در اين جمله ها، حسين عليه السّلام، علّت قيام و برنامه كار خود را در چهار مادّه اعلام كرد: 1. اصلاح امور امّت. 2. امر به معروف. 3. نهي از منكر.4. پيروي از روش جدّش پيغمبر صلّيالله عليه و آله و پدرش علي عليه السّلام. بقاي شريعت مرهون امر به معروف و نهي از منكر يكي از واجبات بزرگ و فرايض مهمّ اسلامي كه شرعاً و عقلاً اهميت آن معلوم گشته و تأكيدات فراواني نسبت به آن شده و بقاي احكام و شريعت، وابسته به آن است، امر به معروف و نهي از منكر است. اين حكم، نمونهاي از احكام عالي و ترقّي بخش اسلام است و به تمام افراد حقّ ميدهد كه اجراي احكام را از همه و هر كس مطالبه كنند و با معصيت
و خلاف قانون شرع مبارزه نمايند و يك فرد عادي را موظّف و مأمور ميسازد كه در اجراي حدود و احكام و حسن جريان امور نظارت نمايد و در حقيقت اين حكم، ضامن اجراي قوانين اسلام است و عزّت و آبروي مسلمانان در گرو عمل به اين حكم است و ذلّت و بيچارگي آنها راجع به ترك اين واجب است. حسين عليه السّلام هم كه ناظر اوضاع ناهنجار اجتماعي و سياسي مسلمين بود، علاوه بر آن كه مانند يك فرد از مسلمانان تكليف داشت امر به معروف و نهي از منكر نمايد، از نظر مقام و موقعيت و محبوبيت خاصي كه در بين مسلمين داشت، تكليفش سنگينتر بود. نگاه مردم در رفع ناهنجاري ها به زمامداران چشم همه مسلمين به آن حضرت - كه به رهبري معنوي و اسلامي مسلّم بود- دوخته شده و اكثريت مردم پيش خود ميگفتند در صورتي كه حسين عليه السّلام در برابر اين اوضاع، مصلحت را در سكوت بداند تكليف ديگران معلوم است؛ زيرا كسي از حسين عليه السّلام بيناتر به اوضاع و داناتر به احكام نيست. چه كسي از حسين سزاوارتر به مبارزه با اين همه منكرات بود؟ حسين عليه السّلام وظيفه داشت و مكلّف بود كه براي نهي از منكر بپا خيزد و عالم اسلام را بيدار كند و با بذل جان خود و يارانش بزرگترين ضربت
كاري را بر پيكر نحس و نجس حكومت بني اميّه وارد سازد. حسين به شدّت مسئوليتي را كه داشت احساس ميكرد و در ضمن خطبهها و بياناتي كه ميكرد، اين مسئوليت بزرگ را براي مردم شرح ميداد. عمل حسين عليه السلام، حجّت است اگر كسي بگويد در چنان وضعي كه براي آن حضرت پيش آمده بود، شرايط وجوب امر به معروف موجود نبود، زيرا از جمله شرايط آن احتمال تأثير است كه معلوم بود يزيد و پيروانش نه از حكومت كنار ميروند و نه از روش خود دست بر ميدارند، و شرط ديگر آن نيز امن از ضرر است كه آن هم موجود نبود. پاسخ اين است كه ما شرايط احكام و خصوصيات و فروع آن را بايد از حسين عليه السّلام استفاده كنيم و استوارتر دليل بر جواز شرعي هر عملي اين است كه حسين عليه السّلام آن را انجام داده باشد، و به عبارت ديگر، گفتار و رفتار آن حضرت از ادلّه احكام شرعيه است. پس فرضاً اگر دليلي كه دلالت بر اشتراط امر به معروف به احتمال تأثير و امن از ضرر دارد، به عموم يا اطلاق شامل اين مورد هم بشود، همان اقدام حسين عليه السلام، مخصِّص يا مقيِّد آن خواهد بود، و ميفهميم كه در اين مورد دو شرط نام برده در وجوب دخالت ندارد و بايد امر به معروف و نهي از منكر نمود
هرچند احتمال تأثير داده نشود و معرض ترتب ضرر هم باشد. همچنين مسلّم نيست كه شرعاً در هر مورد، وجوب امر به معروف و نهي از منكر، مشروط به امن از ضرر باشد بلكه ميتوان گفت در بعضي موارد عكس آن ثابت است و بايد اهميت مصلحت امر به معروف و نهي از منكر را با ضرر و مفسدهاي كه از آن متوجّه ميشود سنجيد، اگر مصلحت آن اهّم و شرعاً لازم الاستيفا باشد، مثل بقاي دين، تحمّل ضرر لازم و ترك امر به معروف جايز نيست. به بيان ديگر: فرق است بين امر به معروف و نهي از منكرهاي عادي و معمولي كه غرض بازداري اشخاص از معصيت و مخالفت، و واداري آنها به اطاعت و انجام وظيفه است، و بين امر به معروف و نهي از منكري كه جنبه عمومي و كلّي داشته و احياي دين، بقاي احكام و شعائر به آن وابسته باشد و ترك آن موجب خسارت ها و مصائب جبران ناپذير و قوّت كفار و تسلط آنان بر مسلمانان شود، مثل آن كه در عصر حكومت يزيد مليّت جامعه اسلام در خطر تغيير و تبديل به مليّت كفر واقع شده بود و اوضاع و احوال نشان ميداد كه به زودي دين از اثر و رسميت افتاده و فاتحه اسلام خوانده ميشود. در صورت اول امر به معروف و نهي از منكر مشروط به امن از ضرر است و در صورت دوم وجوب،
مشروط به امن از ضرر نيست و بايد با احتمال تأثير و عدم ترتب مفسده بزرگتر، دين را ياري كرد و خطر را از اسلام دفع نمود اگر چه به فدا كردن مال و جان برسد. در دنياي معاصر هم بيشتر مللي كه توانستهاند بندهاي اسارت خويش را پاره كنند و به آزادي و استقلال برسند براي مبارزه همين راه را انتخاب كردند، با فداكاري و تحمّل ناملائمات و دشواري ها و متاعب و تهييج احساسات، دشمنان خود را در افكار محكوم و پايههاي تسلّط و نفوذ آنان را متزلزل و به تدريج ساقط ميسازند و در اين مبارزات آن افرادي كه پرچم به دست گرفتند پيروز شدند و خون هايشان بهاي آزادي جامعه و برافتادن نفوذ بيگانه است، و اين پيكار را اگر چه نتيجهاش در آينده ظاهر ميشود، موفقيت آميز و افتخار ميشمارند، زيرا غرض رياست و حكومت نيست بلكه هدف، اصلاح و نجات جمعيت است. مردان خدا نيز براي هدف هاي عالي انساني و الهي خود، گاهي چنين مبارزاتي دارند، يعني با اينكه ميدانند دشمنان خدا خونشان را ميريزند و سرشان را بالاي نيزه ميكنند ولي باز هم براي نجات اسلام و توحيد، پيكار و جهاد مينمايد تا عكس العمل قيام آنها به تدريج مردم را بيدار، و مسير تاريخ را عوض كند. خطرات عليه
اسلام و ايثارگري حسين عليه السلام حسين عليه السّلام با وضعي كه پيش آمده بود، و احكام قرآن و موجوديت اسلام را شديدترين خطرات تهديد ميكرد، و آينده اسلام تاريك و مبهم، بلكه معلوم بود كه به زودي خورشيد نوراني اسلام غروب، و دوران شرك و جاهليت بازگشت خواهد كرد، نميتوانست با در نظر گرفتن احتمال يا قطع به ضرر، دست روي دست بگذارد و در خانه بنشيند و ناظر اين مصيبات براي عالم اسلام شود. در مقابل چنين خطر و منكري حسين عليه السّلام بايد بپا خيزد، و دفاع كند و سنگر اسلام را خالي نگذارد هرچند خودش و عزيزانش را بكشند، و خواهران و دخترانش را اسير كنند، زيرا حسين بقاي اسلام و بقاي احكام اسلام را از بقاي خودش مهمتر ميدانست، پس جان خود را فداي اسلام كرد. شرط احتمال تأثير هم موجود بود بلكه حسين عليه السّلام يقين به تأثير داشت و ميدانست كه نهضت و قيام او، اسلام را حفظ ميكند و حركت او ضامن بقاي دين خواهد بود ميدانست كه شهادت او و اسارت اهل بيت ماهيّت بنياميّه و عداوت هاي آنها را با اسلام و شخص پيغمبر آشكار ميسازد و عكس العمل قتل او ريشههاي اسلام را در دلها استوار كرده و حسّ تمرّد و سرپيچي از اوامر امويين را در همه
ايجاد مينمايد و احساسات اسلامي و شعور ديني مردم را بيدار و زنده ميكند. پس معلوم شد كه امر به معروف و نهي از منكر حسين عليه السّلام از نظر قواعد عمومي و فقهي نيز لازم و از واجبات بوده است و حسين عليه السّلام در راه اداي اين تكليف از جان خود و عزيزترين و لايق ترين جوانان و برادران و ياران چشم پوشيد و همه را فداي مقاصد بزرگ و عالي اسلامي كرد، و با اينكه سيل مصيبات به سوي او هجوم آورد ثابت و پايدار ايستادگي كرد، و از دين و هدف خود دفاع نمود.
نوای مصیبت یادگار امام مجتبی علیه السلام
سید مجید بنیفاطمه مهدی سماواتی محمود کریمی
دیدگاه تان را بنویسید