چشمهای منتظر به آزادی فلسطین/ آوارگی و غربت برای فلسطینیها، شهرکسازی برای صهیونیستها
اردوگاه «برج البراجنه» در استان جبل لبنان، از جمله اردوگاههایی است که فلسطینیهای آواره در آن سکونت دارند. فلسطینیهایی که از سال ١۹۴۸ توسط سربازان اسرائیلی به زور از خانههایشان رانده شدهاند.
اردوگاه «برج البراجنه» در استان جبل لبنان، از جمله اردوگاههایی است که فلسطینیهای آواره در آن سکونت دارند. فلسطینیها از سال ١۹۴۸ و بعد از «روز نکبت»، سالروز تأسیس رژیم صهیونیستی در این اردوگاه زندگی میکنند. آنها توسط سربازان اسرائیلی به زور از خانههایشان رانده شدهاند. بسیاری از این فلسطینیها حتی یک قدم نیز در فلسطین نگذاردهاند. فقط پیرترین افراد این اردوگاه چیزهایی از فلسطین در خاطر دارند. بسیاری از آنها در فقر و تنگدستی به دنیا آمدهاند و با سختی و مرارت بسیار اوضاع میگذرانند. کمتر از ١% از افراد این اردوگاه سرزمین مادری خود را به چشم دیدهاند. آنها چگونه یاد وطنشان فلسطین را در یاد خود زنده نگه میدارند. چه چیز آنها را به یاد فلسطین میاندازد؟ فرهنگ فلسطین در نظر آنها چیست؟ این میراث فرهنگی را چگونه برای نسل جوان خود حفظ میکنند؟
«احمد رفیق علی»، اهل عکای فلسطین است. احمد میگوید: «من در سال ١۹۸۲ در لبنان به دنیا آمدهام و آرایشگر هستم. من دکور مغازهام را مانند بیتالمقدس تزئین کردهام. البته دکور و طراحی بیتالمقدس را در اینترنت دیدهام. پدران، پدربزرگان و اجداد ما درباره فلسطین چیزهایی گفتهاند. اجداد ما جزو مالکین و ساکنان فلسطین بودهاند. در زمینهایشان درختان زیتون و لیمو داشتهاند. آنها درباره دیوارهای عکا و زیبایی و اعجاب این شهر برایمان سخن گفتهاند. به ویژه از مسجد بزرگ عکا با گنبد و ستونهای ساخته شده از طلا که هنوز هم باقی است.»
«هیام محمود»، ۵۴ ساله است، اما حتی یک روز هم در وطن خود زندگی نکرده است، اما مادرش حدود نه سال در فلسطین بوده و خاطراتی را برایش به یادگار گذارده است: «عکه شهری زیبا با دیوارهایی عریض بوده است که ماشینها میتوانستهاند بر تاج دیوارها حرکت کنند. پدربزرگ من به مسجد الجزار رفته و خاطراتی از آنجا برایمان تعریف کرده است. ما از این خاطرات تنها در مراسم ازدواج و اجتماعات یاد میکنیم.»
«نصر الخطیب»، ۴۷ ساله و مسئول فروشگاه اردوگاه است. نصر میگوید: «والدینم درباره فلسطین و زیباییها و موقعیت جغرافیایی آن برایم گفتهاند. مادربزرگ من در آنجا ماند و در همان جا درگذشت. ما در آنجا خوشبخت بودیم تا اینکه اشغالگران ما را از سرزمینمان، از خانه و کاشانهمان راندند. زندگی اجتماعی، لهجه و دستپخت مردم اردوگاه مرا یاد فلسطین میاندازد.»
«عیسی»، در اردوگاه به دنیا آمده است: «من درباره فلسطین هیچ چیزی نمیدانم، چرا که پدرم درباره آن سرزمین هیچ نمیدانست تا برایم بگوید.»
«نظمیه»، ۶١ ساله است، اهل قبصیه صفاد. او فلسطین را در یک سالگی ترک کرده است. خانواده او ثروتمند بودهاند. «ویلایی داشتیم که دور تا دورش را درختان زیتون گرفته بود. با اشغال فلسطین، ما همه چیزمان را از دست دادیم. دوست دارم به کودکیم برگردم تا کشور زیبایم را ببینم. اسراییل هیچ نسبتی با کشور ما ندارد. آنها با زور ما را از خانههایمان آواره کردند اما دست خداوند بالای همه دستهاست.» نظمیه میگوید تنها مراسم ازدواجها و مراسم ختمهاست که سنتها و آداب و رسوم فلسطین را در اردوگاه زنده نگه داشته است.
«محمد»، ۲۶ ساله است، اهل صافد. او در اردوگاه یک قهوهخانه دارد و میگوید: «لهجه مردم مرا به یاد فلسطین میاندازد و البته درخت زیتون. آداب و سنن، وسایلی که مردم اردوگاه میسازند و چیزهایی که برخی افراد از آنجا به یادگار دارند و هنوز آنها را حفظ میکنند. نشستن پای صحبت کهنسالانی که مقداری از زندگی خود را آنجا بودهاند، نیز یاد فلسطین را در خاطر ما زنده میکند.»
دیدگاه تان را بنویسید