مردی از ساحل غنی

کد خبر: 548657

تنها یک جوان مبارز و حق‌طلب کاستاریکایی در مقابل این ظلم آشکار به مردم عراق و عضویت دخالت جویانه و صلح ستیزانه دولتش در این ائتلاف مشؤوم ایستاد و به اتکای حمیتش و اعتراض حقوقی به دولتش، رئیس جمهورش را وادار به اعلام خروج از این ائتلاف کرد. لوئیس روبرتو زامورا میهمان عزیز ایران بود و در برنامه تلویزیونی همقصه حاضر شد و خاطرات خود را با ایرانیان ظلم ستیز به اشتراک گذاشت.

مردی از ساحل غنی
مردی از ساحل غنی

سرویس بین‌الملل فردا؛احمد شریعتمدار*: وقتی تازیانه غرور و استکبار به آستانه دهه 90 میلادی می کوبید، هنوز کابوس هایی از جنس بمب اتمی و پاره پاره شدن حتی استخوان های ژاپن، بمباران علی الدوام کره تا حد به تاریخ سپردن آن ملت، محاصره ویتنامی ها در حصاری مرگ آفرین از بمب های آتش زا و حشره کش، 3 سال صدور جنگ افزار و روش های شکنجه به آمریکای لاتین و سپس برگردندان چشم و بستن گوش بر فریادها و ضجه ها و تکذیب هر چیز آزاردهنده بود. دردناک تر اینکه پیش قدم شدن تحت لوای صلح باوری و آزادی طلبی آمریکایی ها همچنان ادامه داشت.

نوبت به دوره پس از جنگ سرد و آمادگی برای تخریب تبخترآفرین دیوار برلین هم رسید و حس شهوانی هژمونیک، همان اراده رقابت پذیر را هم از پلیس خودخوانده جهان ستاند. هرچند سرمایه های استراتژیک و اقتصادی منطقه غرب آسیا، علت اصلی مداخلات غرب در این منطقه در بیش از دو قرن پیش(از زمان هجوم ناپلئون به مصر در 1797) بوده است و این جریان مداخله جویی در طول دو قرن گذشته همچنان ادامه داشت، اما در سال های پایانی قرن بیستم، آمریکای فرانکشتاین که از اجساد قربانیان مستضعف قرن درست شده بود، به بلوغ رسید.

آن ها برای ارضای تمنیات خود، ساحلی غنی از نفت را محمل تجاوز قرار دادند که بهانه را برای دیگری‌سازی و تصاحب منافع اقلیت حاکم بر این کشور مهیا کنند. دیگری‌سازی که پس از افول کمونیسم، حضورش برای توجیه تجاوزگری ضروری بود. آمریکا، کشوری که دامنه منافع پسااقیانوسی اش تهدید شده، آن ساحل را به آتش کشید. این آتش ادامه داشت و هر روز، رخساره های پاک و بی گناه کودکان عراقی را می خراشید و در چنگ فشار و تحریم می فشرد.

توضیح آنکه دیکتاتور عراق، این ساحل غنی خاورمیانه، چون سرسپردگی اش و فی الواقع، سودرسانی اش برای سران منفعت گرایی آمریکا کم و بیش، کم شده بود؛ هیزم آماده اشتعال را برای آتش افروزی آمریکا در هارت‌لند غرب آسیا فراهم کرد. چنانچه در ساحل غنی آمریکای مرکزی(کاستا(ساحل)ریکا(غنی))، حتی با وجود آمریکادوستی شهره ی رئیس جمهور لیبرال دموکراتش، خوزه فیگرز، در دهه 50 و 70 میلادی، چون برچسب ابهام همراهی با دیگریِ آمریکا، یعنی شوروی را داشت حتی با دوبار ترور و کودتا دست و پنجه نرم کرد. فیگرز در کاستاریکا و صدام در عراق، هر دو قربانی زیاده خواهی ارباب آمریکایی شان بودند.

مشخص بود که ابتدای دهه 90 میلادی، تهدید عراق جایگزین تهدید شوروی شده بود. اما عراق بیشتر و واقعی تر از آنکه برای آمریکا یک تهدید باشد، یک فرصت بود. فرصتی برای چپاول و دست اندازی مستمر؛ فرصتی برای حضور دامنه دار در منطقه! فرصتی برای نوزایش غرب آسیا از پدر و مادری آمریکایی.

بحران خلیج فارس، سوسویی از امید برای شرکت های کلان اقتصادی غرب فراهم می کرد. طمع به این طعمه جدید سبب شد که دیگر درباره تقسیم صلح، کمتر صحبتی از واشنگتن به گوش برسد.

آمریکا در این راستا به یک رشوه تاریخی دیگر دست زد و ائتلافی برای پشتیبانی از قطعنامه های پیشنهادی ایالات متحده در سازمان ملل و مساعی جنگ آتی شکل داد. آنچنان که در کره، گرانادا و افغانستان همین کار را کرد. چندین میلیارد دلار بدهی مصر بخشوده شد و سوریه، چین، ترکیه، اتحادیه شوروی و کشورهای دیگر، از کمک های نظامی و اقتصادی و وام های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برخوردار شدند. دولت بوش، علاوه بر این ها، حتی انتقاد از سابقه سوء هر عضوی از این ائتلاف در حقوق بشر را هم متوقف کرد. واشنگتن با فشار، بیش از ده قطعنامه در محکومیت عراق از شورای امنیت گذرانید و اجازه تحریم های شدید اقتصادی و مبادرت به جنگ را گرفت.

بوش کمی پس از حمله عراق به کویت، تهاجم عراق را با تجاوز آلمان به لهستان در جنگ جهانی دوم مقایسه کرد و حتی در هفته آخر، صدام را از هیتلر بدتر دانست و این همان دست و پا زدن ها برای تصویرسازی مثبت نزد افکار عمومی نسبت به این حمله بود. تعداد نیروهای آمریکا در عراق، بیش از 100 هزار نفر فراتر از حداکثر نیروهای آمریکا در طول جنگ سرد در اروپا بود. انبوهی از نیروها و جنگ افزارها به کار گرفته شد.

رئیس جمهور بوش و مشاورانش شب و روز تلاش می کردند تا آشتی آوران دنیای غرب، فرانسه و شوروی که می خواستند راهی آبرومندانه برای خروج صدام از چاله ای که بوش برای او کنده بود پیدا کنند ناکام کنند. بوش به این نتیجه رسیده بود که نفت غرب آسیا، خون غرب است. اساسا در دهه 40 میلادی، ایالات متحده به این نتیجه رسیده بود که باید منابع غرب آسیا را با اشراف خود در اختیار داشته باشد؛ چنانچه به این نتیجه نیز رسیده بودند که انعقاد پیمان های نظامی- امنیتی با کشورهای عربی خلیج فارس و حضور اینچنین در منطقه نیز ضروری و حیاتی است.

حالا دیگر تانک های مؤتلف که خیش های سنگرساز را به سمت سنگرهای عراقی پیش می راندند، در همان حال که تیغه ها سربازان عراقی را زیر توده های بزرگی از شن در سنگرهایشان دفن می کردند، به سوی آنان آتش نیز می گشودند. هزاران زنده، مرده و زخمی مدفون شدند. نیروهای آمریکایی به سربازان عراقی که پرچم سفید افراشته بودند شلیک می کردند. تأسیسات مختلف شیمیایی و کارخانه هایی که مظنون به جنگ بیولوژیکی بودند هدف بمب های آمریکا قرار گرفت. زیست‌بوم شناسان اروپایی رد ترکیبات سلاح های شیمیایی، نشأت گرفته از بمباران و همچنین پسمانده ها و بخارهای شیمیایی سمی ناشی از حملات هوایی را که موجب مرگ شمار زیادی از غیر نظامیان شده بود، پیدا کردند. ایالات متحده از اورانیوم ضعیف شده( DU ) هم در گلوله ها، راکت ها و موشک ها استفاده فراوان کرد و چندین تن پسمانده سمی در کویت و عراق باقی گذاشت. نابودی زیرساخت ها، قربانی کردن غیرنظامیانی که در پناهگاه ها امان گرفته بودند، جنازه های زغال شده و... همه و همه وحشت زندگی روزمره عراقی ها را افزایش تصاعدی می داد. تولید برق به یک سوم قبل، عرضه آب به 5 درصد سقوط کرد، تولید نفت ناچیز بود، سیستم توزیع خواربار منهدم شد، سیستم فاضلاب از بین رفت و خانه ها پر از نجاسات شد، بیماری های گوارشی وسوء تغذیه، همه را سیر کرده بود.

بعد از جنگ، پنتاگون تصدیق کرد که به تأسیسات غیر نظامی هم، به دلایل سیاسی، به میزان وسیع حمله شده بود. چندصد هزار عراقی از عواقب و عوارض مستقیم جنگ جان سپردند، هر روز بر این شمار افزوده می شد. با امتناع ایالات متحده از خاتمه تحریم عراق، همه چیز ادامه یافت: سوء تغذیه، گرسنگی، کمبود داروها و واکسن ها، آلودگی آب قابل شرب، تلنبار شدن مدفوع بشری، تیفوئید، سرخک تقریبا همه گیر، چندین مرض دیگر... .

عرضه مواد غذایی در عراق 70 درصد وابسته به واردات بود، اکنون میلیاردها دلار عراق در حساب های خارجی بلوکه و فروش نفت آن کشور ممنوع شده بود... بازسازی در توان کشور نبود زیرا واردات قطعات حیاتی امکان نداشت، درهای کارخانه های صنعتی بسته می شد، بیکاری انبوه می شد، شبکه حمل و نقل و ارتباطات از هم می گسیخت.

در سپتامبر 1994 که هنوز ایالات متحده از شل کردن پنجه های مرگبار تحریم، به این امید خودداری می کرد که درد و رنج به آستانه بحران خواهد رسید و مردم عراق صدام را سرنگون خواهند کرد، دولت عراق اعلام داشت از هنگام آغاز تحریم ها در اوت 1990 در حدود 400 هزار کودک عراقی از سوء تغذیه و بیماری جان داده اند.

آن روزهای ابتدای جنگ، جورج هربرت واکر بوش تکرار می کرد: «موضوع سیاه و سفید، خیر در مقابل شر است. باید جلوی این مرد(صدام) را گرفت.»

جملاتی که حدود یک دهه بعد، از جانب بوش پسر تکرار شد.

عملیات بیرون راندن عراق از کویت که طی 38 روز متوالی با بمباران‌های گسترده هوائی روبرو بود و حملات هوایی مستمر 13 ساله آمریکا و انگلیس در گشت‌های هوایی به مواضع عراق و در کنار آن اعمال تحریم‌ها و توقف هرگونه فعالیت‌های بازسازی، زیر ساخت‌های اقتصادی، صنعتی، کشاورزی، ارتباطاتی و مواصلاتی عراق را در آستانه نابودی کامل قرار داده بود. در حوزه توانمندی های نظامی نیز در طول 13 سال پس از حمله 1990 آمریکا، نظارت شدید و تحقیرآمیزی بر فعالیت‌های بخش‌های مختلف نظامی عراق به عمل آمد و با توجه به تخلف مختصر عراق در تولید موشک‌های جدید با برد 180 کیلومتر، تنها چند ماه قبل از تهاجم نظامی آمریکا در 2003، شورای امنیت بر اساس قطعنامه 1441 با دادن یک فرصت یک ماهه این بخش از توانمندی جدید نظامی عراق را نیز به دست عراقی‌ها منهدم کرد. سیستم‌های پدافند نظامی عراق نیز در طول این 13 سال کاملا منهدم و غیر از چند مجموعه که عراق توانسته بود با معامله پنهان از اکراین وارد نماید توان دیگری در پدافند برایش باقی نمانده بود. عراق در دوران تحریم با ممنوعیت پروازی در بالای مدار 36 درجه و پائین مدار 33 درجه یعنی بیش از 70% خاک کشورش مواجه بود و اجازه نداشت از هواپیما یا هلی کوپتر حتی در بخش غیر نظامی استفاده نماید.

بالاخره نابودی نهایی و پراکندن تخم آشوب دائمی در منطقه را بوش پسر عهده دار شد. او از فرصت عراق تضعیف شده و به محاق رفته بهره برد. برای جلب افکار عمومی جهانی و داخل آمریکا، به رسم رئیس دزدان، به رشوه و تهدید برای همراهی با آمریکا، ائتلاف جدید را ساخت!

او نهایتا به بهانه واهی عدم همکاری عراق در موضوع سلاحهای کشتار جمعی، بدون اعلام رضایت سازمان های جهانی، اقدام به راه اندازی ائتلاف جهانی و حمله به این کشور کرد. در تاریخ 19 مارس 2003، جرج بوش دستور جنگ علیه عراق را صادر کرد. با حمله هوایی نیروهای آمریکایی به عراق جنگ علیه این کشور آغاز شد. لازم به ذکر است که نیروهای آمریکایی ورود خود به عراق را از طریق کویت آغاز کردند. همان کشوری که بوش پدر به بهانه آن به عراق حمله کرد.

بغداد و دیگر شهرهای عراق شاهد بمباران شدید بود. در ماه می 2003، شورای امنیت سازمان ملل متحد تحریم های علیه عراق را لغو کرد و حمایت خود را از حکومت مورد حمایت آمریکا در عراق اعلام نمود. در جولای همان سال دولت بوش اعلام کرد ادعاهایی مبنی بر تلاش عراق در بدست آوردن اورانیوم از کشورهای افریقایی وجود دارد اما هیچ مدرک مستدلی جهت اثبات آنها وجود ندارد. چنانچه در ژانویه 2004 هم دیفدکای (رئیس بازرسان گروه آمریکایی در عراق ) طی گزارشی در حضور اعضاء مجلس سنا علام کرد:« تمام اطلاعات مربوط به سلاحهای کشتار جمعی اشتباه و غلط بوده است.» 5 ماه بعد نیز کمیته تحقیقات ایالات متحده در انفجارهای 11 سپتامر 2001 اعلام کرد که هیچ سندی دال بر ارتباط گروه القاعده و حکومت عراق در حملات به آمریکا وجود ندارد. ماه بعد از آن نیز باتلر طی گزارشی در انگلیس اذعان کرد: در اطلاعاتی که برای جنگ علیه عراق به انگلیس مورد استفاده قرار گرفت بزرگ نمایی شده بود.

حالا دیگر چندان خبری از فریادهای از روی سرمستی مهاجمین نبود و کنسرت نوین قدرت آن ها، نامنظم شده بود. این اخبار البته چندان برای کشورهای عضو ائتلاف عجیب نبود و خیلی ها می دانستند که صدامی که حتی نتوانست موشک صمود 2 را برای خودش نگه دارد و تحت شدیدترین حملات و هجمات و تحریم ها و فشارهای جهانی بود نمی توانسته سلاح کشتارجمعی داشته باشد. اما این همه ماجرا نبود و برای توجیه افکار عمومی این کشورها، این سطح از دروغ پردازی ها لازم بود.

افکارعمومی جهانی نسبت به این حمله اقناع نشد و تظاهرات های میلیونی ضدجنگ در برخی از کشورهای عضو ائتلاف و حتی خود آمریکا برگزار شد. در این میان، ماجرای یکی از کشورهای عضو این ائتلاف متفاوت شد و شخصی از آن گستره، مسیر پیش روی آن کشور را تغییر داد.

تنها یک جوان مبارز و حق‌طلب کاستاریکایی در مقابل این ظلم آشکار به مردم عراق و عضویت دخالت جویانه و صلح ستیزانه دولتش در این ائتلاف مشؤوم ایستاد و به اتکای حمیتش و اعتراض حقوقی به دولتش، رئیس جمهورش را وادار به اعلام خروج از این ائتلاف کرد. لوئیس روبرتو زامورا میهمان عزیز ایران بود و در برنامه تلویزیونی همقصه حاضر شد و خاطرات خود را با ایرانیان ظلم ستیز به اشتراک گذاشت.

*دانشجوی دکتری علوم سیاسی

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت