دشمن با اسلامي بودن کشور ما مشکلي ندارد!
بسياري از نمايندگان کشورهاي ديگر مانند آيتالله زکزاکي وارد قم ميشوند، درس ميخوانند و افکار امام را به کشورهاي ديگر منتقل ميکنند. اين همان صدور انقلاب است. مداخله در کشورهاي ديگر بههيچوجه در مشي ما جايي ندارد اما دفاع از منافع خودمان و حمايت از مستضعفان را با قوت ادامه ميدهيم.
ششمين فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي کسي بود که 18 تير ماه 84 در سن 44 سالگي زمام امور يکي از نهادهاي مهم نظامي و امنيتي کشور را عهدهدار شد. وي در سال 56 براي گذراندن دروس حوزوي عازم قم شد و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت کميته انقلاب اسلامي درآمد. پس از آن نيز در سال 1358 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ورود پيدا کرد. سرتيپ پاسدار اسماعيل احمديمقدم، تحصيلکرده کارشناسي رشته علوم اجتماعي از دانشگاه تهران است و کارشناسي ارشد علوم اجتماعي و دکتراي مديريت استراتژيک را از دانشگاه عالي دفاع ملي دريافت کرده است. تجربيات سردار در برهههاي مختلف انقلاب بهانهاي شد تا در دهه فجر بهسراغش برويم و در خصوص مسائلي که در مقاطع مختلف انقلاب رخ داده با او به گفتوگو بپردازيم. شما به عنوان يکي از کساني که در انقلاب حضور فعال داشتهايد، ريشهها و زمينههاي وقوع انقلاب اسلامي را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ مبارزات نهضت مشروطه در ايران براي برپايي مجلس بود و تقريبا جواب هم داد اما به دليل ضعف هدايت سياسي، انقلابيون رضايت دادند که نظام سلطنتي باقي بماند و مشروطه مشروعه را راه انداختند، بهگونهاي که شاه و مقام سلطنتي بهعنوان يک مقام تشريفاتي باقي بماند اما در عمل ديديم که روشنفکران عليه علما شوريدند و مشروعيت را به چالش کشيدند. بعد هم با حمايت قواي خارجي، محمدعلي شاه را برسرکار آورده و او استبداد را برگرداند؛ بهعبارت ديگر، در همان نقطهاي که ميخواستند به پيروزي برسند، ضعف آگاهيهاي سياسي سبب شد که مبارزات ابتر بماند و دستاوردها از بين برود. در انقلاب اسلامي بسياري از مراجع و علما باور نميکردند که اين انقلاب ميتواند به پيروزي برسد و تصور ميکردند اگر قانون اساسي مشروطه عملياتي شود دستاورد خوبي است، اما امام (رحمتاللهعليه) از ابتدا جمهوري اسلامي را مطرح کردند و بهدنبال پيادهسازي نظريه ولايت فقيه بودند. همه انقلابها به شکلي با شورش و درگيري همراه است اما اين نوع تحليل و بررسي براي انقلاب اسلامي اعتبار ندارد، به نظر شما چرا اينگونه است؟ آيا ميتوان گفت که انقلاب ما به انقلابهاي رنگين شباهت داشت؟ انقلاب قانوني ما در دوره مصدق و 28 مرداد شکست خورد به همين دليل امام مبارزه مسلحانه و قانوني را قبول نداشتند و با استراتژي تودهاي موافق بودند. ايشان از اين طريق، يک مدل جديد حکومت الهي مطرح کردند. امام (رحمتاللهعليه) از همان ابتدا با همه شعارها، گروههاي کمونيست و چپ مخالفت خود را اعلام کردند و تاکيد ميکردند که هيچ همکاري با اين گروهها ندارند. بعد از انقلاب هم امام (رحمتاللهعليه) با مبارزه مسلحانه مخالفت ميکردند و تاکيد داشتند که ملتها خودشان بايد قيام کنند. خاطرهاي را مرتضي رضايي، فرمانده سپاه از سالهاي اول انقلاب نقل ميکرد که با شوراي عالي سپاه خدمت امام رسيده بودند که ارائه گزارشي داشته باشند. ايشان بيان ميکردند که نوبت مهدي هاشمي رسيد که اداره واحد نهضت آزاديبخش را به عهده داشت و از ارسال سلاح به مناطق مختلف سخن گفت که امام اجازه ادامه صحبت را به وي نداد و تاکيد کرد مردم بايد خودشان انقلاب کنند و نياز به اين کارها و ارسال سلاح نيست. در واقع امام صدور انقلاب را منوط به صدور يک مدل حکومت و آرمان ميدانستند. اما در مورد بخش دوم سئوال شما، اين انقلابهاي رنگين امروزي هستند که روشهاي تجربي انقلاب ما را نظريهپردازي کرده و بهکار گرفتهاند. در ايران مشي امام (رحمتاللهعليه) مسلحانه نبود و از ابتدا با حرکت مسلحانه مخالف بودند. ايشان بنيان انقلاب را بر حرکت تودهاي گذاشته بودند و ميخواستند که مردم به صحنه بيايند؛ اين به اين معنا نبود که خونريزي نداشتيم. بيش از ششهزار شهيد در بنياد شهيد ثبت شده است که عدد کوچکي هم نيست، اما به نسبت دستاوردها و انقلابهاي کشورهاي ديگر، هزينه کمتري پرداختيم؛ در واقع ماهيت انقلاب ما نه انقلاب مسلحانه و نه انقلاب قانوني بود و بيشتر به انقلابهاي نرم اخير به سبب مردمي کردن و تودهاي کردن حرکت انقلابي شبيه بود. صدور انقلاب به لبنان و سوريه و جان گرفتن حزبالله بهعنوان گروهي انقلابي را چطور تبيين ميکنيد. آيا حزب الله اقدامي براي براندازي دولت اين کشور انجام داده است؟ ابتدا بايد در مورد صدور انقلاب بگويم که بسياري از نمايندگان کشورهاي ديگر مانند آيتالله زکزاکي وارد قم ميشوند، درس ميخوانند و افکار امام را به کشورهاي ديگر منتقل ميکنند. اين همان صدور انقلاب است. مداخله در کشورهاي ديگر بههيچوجه در مشي ما جايي ندارد اما دفاع از منافع خودمان و حمايت از مستضعفان را با قوت ادامه ميدهيم. نقش جمهوري اسلامي امروز ثبات آفرين و منطقي است. همه دنيا امروز به آهستگي به نقش مهم و حياتي ايران پي بردهاند. اما در مورد لبنان، جنگ داخلي بين مسيحيها و فلسطينيها در 1975 شروع شد و اين جنگ وسعت يافت. سال 1987 اسرائيل براي اينکه نوار امنيتي درست کند از جنوب لبنان جلو آمد، لبنان در اين چنين شرايطي از سوريه درخواست مداخله کرد. سال 1982 اسرائيليها حمله کردند که پرونده فلسطينيها را بهطور کامل ببندند و به اين طريق از مشي مسلحانه فلسطينيها چيزي باقي نماند. اسرائيل قرار بود به سوريه هم حمله کند و ايران به درخواست سوريه و براي جلوگيري از حمله اسرائيل به اين کشور دو تيپ ذوالفقار و 27 محمد رسولالله را اعزام کرد، اسرائيل در همين حين از بيروت برميگردد و در قصد حمله خود به سوريه تجديد نظر ميکند و به درخواست مردم سوريه و درحاليکه در آن زمان دولتي در اين کشور وجود نداشت، ايران براي حمايت از مردمي که ميخواهند از کشور خود دفاع کنند نيروهايي را در بعلبک مستقر ميکند و حزبالله را تشکيل ميدهد. دشمنان، ايران را به دليل حمايت از حزب الله حامي تروريست ميدانند و مدعي هستند ايران براي براندازي دولتهاي کشورهاي ديگر تلاش ميکند. در 34 سال گذشته حزبالله هيچوقت عليه دولت لبنان نه جنگيده و نه ادعاي اين کار را داشته و همواره از دولت حمايت و دفاع کرده است. حزبالله همواره به نيابت از ارتش و ملت لبنان مبارزه کرده، اشغالگران را بيرون کرده و براي دولت لبنان هيچ مشکلي ايجاد نکرده است. قانون اساسي حمايت از مستضعفان را بر ما لازم دانسته است و هنوز هم از ملتها مستضعف دفاع ميکنيم اما هيچوقت در صدد براندازي دولتهاي آنها برنيامدهايم مقام معظم رهبري هم تاکيد داشتند که پيام انقلاب ما در سال 57 صادر شد. حضور جمهوري اسلامي ايران در عراق، افغانستان و سوريه و حمايتهاي مادي و معنوي هيچگاه براي براندازي حکومتها از طريق تشکيل گروههاي مسلحانه نبوده است. اتفاقا جمهوري اسلامي ايران همواره ثباتآفرين بوده است و در عراق، افغانستان و سوريه براي تثبيت حکومتها و تضعيف تروريست تلاش ميکند. امروز اعتراض آمريکا اين است که چرا ايران در کشورهاي ديگر نفوذ فرهنگي دارد. هيلاري کيلنتون در سفر به آمريکاي جنوبي اذعان کرده بود که به هر کشوري که سفر ميکنيم ايران و تفکر ايراني مزاحم ما است. کشورهاي غربي ما را عامل بيثباتي منطقه و حامي تروريست ميخوانند، چنين تفکري از کجا نشأت گرفته است؟ غربيها هيچ نمونه عيني و خارجي مبني بر اينکه جمهوري اسلامي، بهعنوان عامل بيثبات کنندهاي که نيروي مسلح ايجاد کند و اين گروهها را براي ايجاد ناامني به کشورهاي ديگر اعزام کند، ندارند. نمونههايي که از ما در اين مسئله نام ميبرند ترورهاي قبل از انقلاب است. دشمن هيچ مدرکي عليه ايران مبني بر ساخت بمب هستهاي و امثال اين پيدا نکرده است. حمايت ايران از حزب الله و حمله ادعايي حزب الله به مقر اسرائيل در صور را تروريسم محسوب ميکنند اما بيش از 70 ميليارد دلاري را که خود به صدام دادند که به ايران حمله کند، حمايت از تروريست نميدانند. اگر ما از ملتي که ميخواهند از اشغال جلوگيري کند حمايت کنيم، آن ملت تروريست ميشود و ما هم حامي تروريست هستيم؛ اين منطقي نپذيرفتني است. نظرياتي وجود دارد مبني بر اينکه انقلابها بهوجود ميآيند و تثبيت ميشوند و بعد از مدتي انقلابها به آرمانهايشان پشت ميکنند و به فروپاشي نزديک ميشوند. در ايران هم عوض شدن راه برخي از مسئولان اين تصور را ايجاد ميکند. نگاه شما به اين رويکرد چيست؟ علت اصلي بقا و طروات انقلاب اسلامي به شکل نظام سياسي ما و نظريهاي که امام بهعنوان ولايت فقيه وارد نظام سياسي کشور کرد، بازميگردد؛ اين جريان، دو سر امام و امت را دارد که هر کدام از اين دو سر نباشد اين ارتباط ايجاد نميشود. تا زماني که بتوانيم اين دو سر را نگه داريم انقلاب ما ادامه خواهد داشت. انسان بهدنبال آزادي و حق رأي و احترام است و ميتواند آن را در سايه ولايت فقيه بهدست آورد. در کشور ما جلوگيري از آقازادگي و اشرافيگري براي مقابله با انحراف انقلاب بود و ولايت فقيه بهعنوان يک ديدهبان از انحراف جلوگيري ميکند. شاکله ولي فقيه هم شاکله درستي است. اگر ما در دنيا نظرسنجي کنيم و از خصوصيات رهبر ايدهآل بپرسيم، قطعا عدم قبيلهگرايي و باندبازي و اشرافيگرايي و ديکتاتوري و داشتن شجاعت و علم و تدبر در همه کشورها جز اصول رهبر ايدهآل است که اينها هم جز از يک رهبر انتظار نميرود و همه آنها را ميتوان در کلمه ولي فقيه خلاصه کرد. ولي فقيه بهعنوان رهبر جامعه چه نقشي در جلوگيري از انحراف در مسير آرمانهاي انقلاب ايفا ميکند؟ اسلام، عدالت، مبارزه با ظلم و مبارزه با فساد را از وظايف ولي فقيه ميداند. رهبر معظم انقلاب هم بارها تاکيد کردهاند که هر کدام از اين ويژگيها در ولي فقيه از بين برود، خود به خود ولايت فقيه ساقط شده است. شرط بقا در اين مقام عدالت، شجاعت، مبارزه با فساد و زهد و ساده زيستي است. در دهه 70 که اشرافيگري رواج پيدا کرد، تنها قشر خاصي اين خصوصيت را داشت و اغلب مردم از آن محروم بودند. آن زمان بهوسيله همين ولايت فقيه آن روند مديريت شد و اگر اين مبارزه نبود، ما جايگاه ولايت فقيه را نداشتيم. يا همين بحث تهاجم فرهنگي که مقام معظم رهبري در اوايل دهه 70 مطرح کردند همه 20 سال بعد آن را درک کردند. عدهاي بهدنبال ايجاد جمود در کشور و از بين بردن کرسيهاي آزادانديشي بودند و مقام معظم رهبري در همه اين جريانات دفاع خود را از آزادي بيان اعلام کردند. در همه اين بزنگاهها مبارزه با استکبار جزيي از جوهر و ماهيت انقلاب و آرمان ما بوده است و نميتوانيم آن را ارزان از دست بدهيم. اين روزها مدام در حال شنيدن برنامه غرب براي تغيير در ايران هستيم. دشمن بهدنبال ايجاد چه تغييراتي در ايران است و چه عاملي در اين انقلاب براي آنها مشکل ايجاد کرده است؟ دشمن وقتي از اصلاح ساختار نظام ايران ياد ميکند بهدنبال کنارگذاشتن ولايت فقيه و شوراي نگهبان و نهادهاي انقلابي مثل سپاه است و با اسلامي بودن کشور مشکلي ندارد. دشمن بهدنبال برچيدن همين سه مورد است. به اين دليل که اگر رئيس جمهوري با ديدگاه خلاف امپرياليستي هم بر سر کار بيايد ميتوانند با روشهاي نرم اهداف خود را طي کنند و راهي را بروند که اين فرد جهتگيري متفاوتي را در پيش بگيرد. جرياني که در دوم خرداد به عينه آن را مشاهده کرديم، اما کسي که کشور را بهجايگاه اصلي خود برگرداند ولايت فقيه بود. به همين دليل نيز امروز در آستانه انتخابات به شوراي نگهبان تا اين ميزان حمله ميشود. به اين دليل که اين شورا سد محکمي براي جلوگيري از انحراف و فاصلهگيري از آرمانهاي انقلاب است و اجازه نميدهد افرادي که با آرمانها فاصله دارند بيايند و مسئوليت را بر عهده بگيرند. قانون اساسي و نظام ما قدرت ترميم و دفع آفت دارد. پويايي فقه شيعه هم بهدليل لحاظ شدن عنصر زمان و مکان در رهبري ولايت فقيه است. به اين صورت که مسئلهاي ممکن است در يک دوراني مصلحت باشد و در دوران ديگري مصلحت نباشد. ولي فقيه هم براي اين است که کشور را از اين گردنهها عبور دهد و امروز اين ماهيت ولايي را غربيها خوب فهميدهاند؛ دليل اينکه انقلابها به ضدانقلاب تبديل ميشوند ولي انقلاب ما هر روز باثباتتر پيش ميرود اين است که انقلاب ما ماهيت ولايي و خدايي دارد
دیدگاه تان را بنویسید