ماجرای «جلیقهی ضد گلوله» شهید بهشتی در محل کار
جهاد سازندگی وجوه ناشناختهی بسیاری دارد. علیرضا افشار - از پیشکسوتان جهاد - ضمن بررسی الزامات شکلگیری مجدد جهاد سازندگی، به خاطراتی ناب و دست اول از جهادِ اول انقلاب اشاره کرد که بسیار خواندنی است.
خبرگزاری تسنیم: دو روز پیشتر، بخش اول از گفتگوی علیرضا افشار، درخصوص جهاد سازندگی منتشر شد. وی در آن بخش، «مدیریت جهادی» را با ذکر چند شاخص معرفی و تعریف کرد.
اگر «جهاد سازندگی» ادامه مییافت، امروز «اقتصاد» مشکل کشور نبود
یکی از ویژگیهای خاص این گفتگو، رفت و برگشتهای خواندنی و داغ مصاحبه شونده، و مجری است. چه اینکه این گفتگو در برنامهی «یک فنجان چای با مدیریت جهادی» در کانون جهادگران ضبط شده، و مجری برنامه نیز جهادگر متقدم، محمدتقی امانپور - از اعضای شاخص و عضو هیئت مؤسس جهادسازندگی - است. در این گفتگوی کارشناسی گاهی بحث چنان بالا میگیرد که اظهارنظر مجری در قالب سؤال مطرح شده، بسیار طولانی - طولانیتر از پاسخها - و البته بسیار خواندنی است. از این گذشته، ذهنیت هر دو بزرگوار، و خاطرات ناب و دست اول آنها از شرایط جهادِ اول انقلاب، تصویری بدیع از آن شرایط را پیش روی خواننده میگذارد.
بخش دوم این گفتگو که بهصورت اختصاصی برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفت، حاوی نکات برجستهای است؛ برای مثال با خواندن این مطلب، میتوان به جزئیات و پسِ ذهن کسانی که برای «احیای جهاد سازندگی» طرح و برنامه دارند، پی برد.
دعوت میکنیم بخش دوم این گفتگوی خواندنی را در ادامه دنبال کنید.
* * * * * * *
س: شما یک بحثی شما داشتید که باورتان این است که اگر جهادسازندگی ادامه پیدا میکرد امروز خیلی از مشکلات وجود نداشت یا حل میشد. امروز بحثی تحت عنوان «احیای جهاد سازندگی» مطرح است، بهگونهای به همین مطلب مورد نظر شما میپردازد و جنابعالی هم در کارگروهها و شوراهایی که مسئله مورد بحث و بررسی قرار میگیرد شرکت میکنید و نظریه دارید. فرض کنید که شما برای تشکیل جهاد در سال ۹۷ مأمور هستید؛ این جهادی که شما میخواهید در سال ۹۷ تشکیل دهید چه جهادی است و چه میخواهد انجام دهد؟
افشار: برای این مطلب هم جلسات زیادی گذاشته شده و جمعبندی روشنی از شیوهی احیای جهاد بهدست آمده است؛ من فکر میکنم برای احیای جهاد ما یکی به مشارکت مردم نیاز داریم؛ زمینهی حضور اقشار مختلف مردم هم الآن خیلی فراهم است؛ در قالب مؤسسات خیریه، تشکلهای محلی و ... کارهای خودجوشی صورت میگیرد. دانشجویان بهعنوان جلودار و پیشرو هستند، اما البته فقط آنها نیستند...
مطلب بعدی این است که ما باید به مدیریت جوانان اعتماد کنیم؛ این بحثی که از اول انقلاب مطرح بوده و در دوران اولیهی انقلاب بهخوبی به آن عمل شد، یعنی اعتمادی که مسئولین عالی کشور به جوانها داشتند و سپردن امور در بخشهای مختلف - چه در سپاه و چه در سازمانها و دستگاههای دیگر که به هرحال جایگاههای تخصصی و پیچیده دارد - دشمن هم همه تحریمها و فشارهایش را برما اعمال میکرد؛، اما کار ما پیش میرفت.
مثلاً در حوزهی سازمان اطلاعاتی و مقابله با ضدانقلاب ببینید... همهی نیروها فرار کرده بودند... سیستم اطلاعاتیِ جدیدالتأسیس شکل گرفت؛ ضمن اینکه سپاه در کنار ارتش، از دانش عزیزان ارتش، بخصوص نیروهای انقلابی، استفاده کرد؛ اما عرضم اینکه این اعتماد به مدیران جوان، و سپردن امور به جوانان را ما در آن دوران در ابعاد وسیع شاهد بودیم و نتیجهی خوبی هم گرفتیم؛ الآن اگر تجارب را بازنگری کنیم ضرر نکردهایم؛ یعنی همهی آن تجربیات، موفق بودند؛ من معتقدم این قابل تکرار است.
البته همانطور که عرض کردم، در کنار اینکه کار را سپردیم به جوانها، افرادی که پیشکسوت و صاحبنظر هستند، باید مشورت بدهند و تجربیات خودشان را منتقل کنند و مسئولیت اجرا به عهدهی همین جوانها باشد.
یک نکتهای را بگویم؛ شاید در مورد مدیریت جهادی هم بازتابی داشته باشد و همینطور در تشکیل و احیای جهاد مؤثر خواهد بود؛ و آن اینکه در سازمانی با هویت انقلابی و جهادی، افراد برای تصدی مسئولیتهای بالاتر در میدان عمل، خودشان را نشان میدهند و از آنجا رشد پیدا میکنند؛ صرف تحصیلات و طولانی بودن خدمت و شاخصهایی که متأسفانه الآن متداول است، مهم نیست؛ در زمان جنگ، در جهاد هم همینطور بود؛ اکثر فرمانده لشکرها - مثل شهیدباکری، شهیدهمت و دیگران - زمانی فرمانده گردان بودند؛ بعد فرمانده محور شدند؛ یعنی فرمانده ردهی بالاتر را شناسایی میکردیم؛ افرادی که از همه قویتر هستند، شاخصتر هستند، اینها را یک درجه بالاتر میآوردیم؛ البته سرعت این مسیری که اینها طی میکردند، خیلی زیاد بود؛ یعنی این پلکان را بهدلیل شایستگیای که از خودشان در میدان عمل نشان میدادند، سریع طی میکردند؛ این خیلی مهم است.
ما این را در جهادسازندگی هم داشتیم؛ افرادی که در شرایط مختلفِ جهادی، تخصصشان، روحیهشان، پیگیریشان قویتر بود، رصد میشدند و مسئولیت بالاتر به آنها محول میشد. من عرضم این است که این کاری که میخواهد به جوانها واگذار شود در احیای جهاد بررسی کنیم آنهایی که در این چند سال مثلاً در اردوهای جهادی خیلی خوب عمل کردند، عالمانه عمل کردند، روحیه و فرهنگ جهادی را در حد اعلا دارند، اینها رشد کنند.
یک جمله از شهید بهشتی یادم آمد که خیلی هم مهم است. به نظرم آن موقع اختلافی بین حزب جمهوری اسلامی و لیبرالها سر انتصابات حزب جمهوری وجود داشت. نیروهای انقلابی یک روزنامهی جمهوری اسلامی و بنیصدر هم روزنامهی انقلاب اسلامی را داشتند؛ اینها روی اینکه «در مسئولیتهایی که افراد را میگذاریم، تعهد مهمتر است یا تخصص؟» اختلاف پیدا کردند؛ لیبرالها میگفتند تخصص مهم است، چون اگر فرد متخصصی سر کار نگذاریم کار را خراب میکند، و باید اول تخصص اول باشد و بعد تعهد؛ نیروهای انقلابی و حزباللهی میگفتند اول تعهد و دیانت؛ و اگر دین نداشته باشد «چو دزدی با چراغ آید...» تخصصش علیه نظام استفاده میشود، و تأکید داشتند شرط اول دیانت است؛ ما در این جلساتی که خدمت شهید بهشتی داشتیم در طبقهی دوم دیوان عالی کشور اعضای شورای مرکزی خدمت ایشان رسیدیم - جلیقه ضدگلولهای هم داشتند - گفتیم که چنین بحثی هست، ما در جهاد داریم عزل و نصب میکنیم، اگر دو نفر بودند که یکی تخصص بیشتری داشت و آن یکی تعهد بیشتری داشت، کدامیک از اینها اولویت دارند؟ ایشان فرمودند که «هم تعهد مهم است هم تخصص، و از اینها مهمتر «تشکیلاتپذیری» است؛ کسی را بگذارید که خودرأی نباشد، و تابع نظام باشد...» این صحبت کمی برایمان سنگین آمد؛ الآن میفهمیم که چرا در آن مقطع این مطلب آنقدر ارزش و اهمیت داشت. آن دوره، دورهی دانشجویی و جوانی بود؛ ما آن موقع که دانشجو بودیم با چپیها - یعنی کمونیستها - سر اعتقاداتی که داشتند بحث میکردیم؛ میگفتیم شما خشکمغز هستید، چون هرچه که مرکزیت میگوید، همان را قبول میکنید، میگفتیم روی حرفها فکر کنید، چقدر تابع این تشکیلات هستید؟ این فرمایش شهیدبهشتی از این جهت برای ما عجیب بود که چرا این نکته را ایشان تأکید داشتند؛ البته از این فرمایش تبعیت میکردیم؛ یکی از ویژگیهای فرهنگ جهادی تبعیت از چارچوب است.
الآن مدیر میبیند قانون است؛ آییننامه است؛ اما کنار میگذارد و کار خودش را میکند.
س: در جواب سؤالی که پرسیدیم، شما پنج مطلب فرمودید: یکی اینکه بسترسازی مشارکتهای مردمی به شکل دانشجویان و جوانان که موتور محرک هستند؛ اعتماد ارزشمند به مدیریت جوانان و جوانگرایی در تجارب سپاه و جهاد؛ استفاده از دانش و تجربیات پیشکسوتان در کنار مدیریت جوانان؛ تصدی مأموریتها و مسئولیتها براساس رشدِ قابلیتها در عرصهی کار؛ جنگ تعهد و تخصص که اول انقلاب مطرح بوده و شهید بهشتی گفت: علاوه بر اینها تعهد به تصمیمات سازمان و تشکیلاتپذیری و سیاستهای نظام مهم است.
اینها همه بهگونهای شبیه شاخصهای فرهنگ و مدیریت جهادی است؛ حالا با بیانی دیگر فرض کنیم شما مسئولیت دارید جهاد تشکیل بدهید، چه میکنید؟
افشار: پیشنهاد مشخص بنده این است که برویم سراغ جوانهایی که اردوهای جهادی را تشکیل دادند؛ از آنها بخواهیم یک مجمعی از نمایندگیهای اردوهای موفق تشکیل بدهند؛ یک مجموعهای پانزده نفر، بیست نفر یا هر تعداد نفری که فکر میکنیم اینها در عرصهی سازندگی کشور تشکلهای موفقی بودهاند؛ حتی مؤسساتی هستند، مؤسسات خیریهای هستند؛ تشکلها و سازمانهای مردمنهاد هستند که در همین راستای اهداف جهاد فعالیت میکنند - البته جهاد فقط محرومیتزدایی نیست؛ اما حاشیهنشینی و مسائلِ برخی روستاها، پروژههایی است که با روحیات جهادی تناسب دارد - این بچهها جمع شوند و از بین خودشان یک جمعی را انتخاب کنند.
در زمان جهاد هم خیلی به رأیگیری در ردهها عنایت میشد، حتی وزیر اول هم فکر کنم با رأیگیری استانها پیشنهاد و انتخاب شد؛ البته در دورهی بعدی آقای [عبدالله]نوری استانها را جمع نکردند، ولی همیشه با نظر و رأی زیر مجموعه تعیین میشد، تا یک نوع هماهنگی و همدلی وجود داشته باشد. الآن نه از این جهت که بخواهم حتماً سیستم جهاد آینده را کاملاً دموکراتیک و بر اساس آرای زیرمجموعه شکل بدهیم؛ نه؛ اما الآن جهاد متفرق هست؛ پایه کارش بهصورت متفرق است؛ حتی در عرصههای فنی و تخصصی و علمی، حرکتهای داوطلبانهی جهادی وجود دارد؛ در کشور کنار هم آوردن اینها بهسادگی ممکن نیست. اگر ما بتوانیم اینها را با یک ساز و کاری کنار هم قرار دهیم و بعد اینها را هماهنگ کنیم، کار پیش میرود. الآن چند مؤسسهی خیریه در این زمینه در کشور وجود دارد؟ آمار اینها را کسی ندارد؛ یک تعداد وزارت کشور آمار داده؛ یک تعداد بهزیستی آمار داده؛ یک تعداد اوقاف آمار داده؛ این تعداد عظیم از مؤسسات خیریه یا تشکلهای فرهنگی نشان میدهد الآن برنامههای متنوع مردمی وجود دارد؛ من نمیگویم جمع کردن همهی آنها - که اصلاً امکانپذیر نیست -، اما شاخصترها و آنهایی که دربارهی مدیریت جهادی حرفی و نظریهای دارند؛ اینها جمع شوند و ما از مرکزیت اینها برای افرادی که داوطلب هستند و همه هم روی آنها اتفاق نظر دارند برای آن شبکهی مدیریتی جهادی اولیه در احیای جهاد استفاده کنیم. وقتی میگوییم «میخواهیم جهاد را احیا کنیم» چه کسانی میخواهند جهاد را احیا کنند؟ باید بپرسیم چه کسانی میآیند و جهاد را راه میاندازند؟ چه کسانی متقاضی تشکیل جهاد هستند؟ به نظرم این تشکل میتواند؛ از جمع این افراد، جهاد ایجاد میشود.
دوم اینکه ما برای این جهاد یک اساسنامهای میخواهیم؛ روی چند اساسنامه هم کار شده؛ چند اساسنامه هم قبلاً عزیزان جهاد با کمک همین دانشجویان اردوهای جهادی تهیه کرده بودند؛ شاید یک بازنگری لازم دارد؛ این میشود مبنای کار جهاد از لحاظ حقوقی... نظر من این است حتی لازم نیست برود مجلس؛ فقط، چون فرآیند تشکیل جهاد باید حتماً با نظر مقام معظم رهبری باشد، شناسنامهاش هم میتواند به تأیید معظمله برسد و جهاد شکل بگیرد.
جهاد ۹۷ با ۵۷ خیلی فرق دارد؛ درست است که کارهای عمرانی و محرومیتزدایی مهم است؛ اما بخصوص در مناطق حاشیهنشین، محروم و فقیر جامعه، که در آنها هم فقر اقتصادی، هم فرهنگی و هم اجتماعی داریم، که جدای از مسائل عمرانی با روحیه و فضای جهادی قابل حل هستند؛ مثل معضلات اجتماعی مانند اعتیاد و بیکاری و غیره. برای حل قطعی اینها طرحهای مهمی وجود دارد، باید تشکلها بنشینند؛ با یک سازماندهی قطعاً قویتر و مردمیتر میتوانند مسائل را حل کنند.
یک سؤال این است که با چه پشتوانه مالی بناست این فعالیتها انجام شود؟ نظر اولیهی ما این است با کمکهای مردمی؛ یعنی مردم مشارکت کنند - چه بهصورت مالی و چه بهصورت نیروهای متخصصی که از طریق مساجد و تشکلهای جهادی در محلات برای حل مشکلات مردم بسیج میشوند - در کنار این، پنج شش نهاد خدماتی قوی داریم که مأموریتشان محرومیتزدایی است؛ پول هم دارند؛ با روش پیمانکاری این پول را بیاورند؛ جاهایی مثل بنیاد برکت، بنیاد مستضعفان، کمیته امداد، آستان قدس رضوی یا خود سپاه در هیئت امنای این نهاد عضو بشوند و کلیهی برنامههای برنامههای خدماتی و محرومیت زدایی را که میخواهند انجام دهند از طریق جهاد انجام دهند؛ شدنی هم هست؛ پس با یک حمایت مالی اینها و بخصوص کمکهای مردمی و کمک نیروهای متخصصی که از اینجا شناسایی میشوند جهاد پا میگیرد.
س: امروز با سال ۵۸ که جهاد تشکیل شده تفاوتهای اساسی دارد؛ زمانی که انقلاب پیروز شد ما با پدیدهی عدم توسعهیافتگی روستاها مواجه بودیم؛ محرومیت مطلقی که در آن ۹۵ درصد روستاها از خدمات زیربنایی بیبهره بودند؛ برق میخواستند، آب میخواستند؛ یک مطالبهی وسیع مردمی در بخش کشاورزی و توسعهی روستایی وجود داشت. از طرف دیگر، ساختارهای نهادهای دولتی که آن موقع از رژیم سابق به ارث رسیده بود و تازه داشتند خودشان را با مردم همراه و همگام میکردند، طوری بود که در شهرها حضور داشتند، نه در روستاها...
از این گذشته، بحث انگیزهها هم هست؛ آن موقع که مرکزیت دانشجوها از امام خواستند که فرمانی بدهند و امام پیامی صادر کرد؛ آن هستهی اجرایی، شاخصهایی داشت؛ انعطافپذیری داشتند، سراغ مردم رفتند، افراد ایثارگر و فداکاری بودند، خواستههای زیادی نداشتند، آمادهی فداکاری بودند و ... این بود که جهاد شکل گرفت.
اما امروز ما در جامعهای زندگی میکنیم که اولاً نهادهای دولتی همه مدعی هستند و نهادهای دولتی هر یک خود را جهادیتر از بقیه میدانند؛ در ثانی نهادهای نیکوکاری که شما از آنها نام میبرید هر کدام بهتنهایی مدعی کل کشور هستند؛ مثلاً کمیتهی امداد امام، بنیاد مستضعفان، ستاد اجرای فرمان حضرت امام، آستان قدس رضوی و ... در همه نوع امور حضور دارند؛ از اداره کل کشور و فعالیتهای مختلف و تولیدی و خدماتی و ... در کنار آنها هم گروههای جوانی وجود دارد، دانشجویانی وجود دارد، که بهصورت الگویی رفتند در جاهایی کار کردند، همان نهادها کارهایی کردند مشابه همین کارهایی که دانشجوها کردند.
وقتی میگوییم یک نهاد تشکیل بشود با چالشهای زیادی مواجه هستیم و اولین موضوع هم بحث مسئولیتها و «تولیگری» هاست؛ مثلاً فرض میکنیم امروز مقام معظم رهبری به یک نفر مأموریت میدهند، که «جناب آقای فلانی! شما مأمور میشوید که متکی به دستاوردهای فرهنگ و مدیریتی جهادی و نیازهای روز نسبت به تشکیل جهادسازندگی اقدام کنید.» حالا فردی که میخواهد جهاد تشکیل دهد، یکی بحث مأموریت مطرح است؛ در اینکه چه کارهایی باید انجام دهد؛ مثلاً میخواهد توسعهی روستا بدهد، باید ببیند نهاد متولی توسعهی روستایی کیست؛ و باید با او هماهنگ بشود؛ بخواهد کار کشاورزی کند، باید با وزارت جهاد هماهنگ شود؛ میخواهد راه بسازد، بخواهد آب و برق ببرد به روستاها، باید با این دستگاههای متولی هماهنگ بشود.
اما حالا کمیته امام بهصورت خیلی وسیع دارد کمکهای مردمی جمع میکند؛ آیا از فردا میخواهیم بگوییم کمیته امداد این کار را انجام ندهد و جهاد این کمکها را از مردم جمع کند؟ یا میخواهیم بگوییم که شما این پولها را جمع کن و بده به ما برویم کار کنیم؟ کنار این یک بحثی هم در مورد سپاه مطرح میشود؛ الآن سپاه پنج نهاد دارد که در مورد محرومیتزدایی کار میکند، همه این پولها را بدهند به اردوهای جهادی یا بدهند سپاه برود انجام دهد؟
در حقیقت شاهبیت صحبتهای شما این است که شما بنیان یک حرکت جدید مردمی را براساس محوریت اردوهای جهادی بر اساس تشکلهای جوانان و دانشجویان طراحی و پیریزی کردید. فرض میکنیم کسی که مأموریت پیدا کرده، این گروهها و این نهادها را جمع میکند، میگوید شما هستهی مرکزی من هستید، بروید همین کارهای اردویی را انجام بدهید، پولش را هم همین نهادهایی میدهند که کار عمرانی میکنند؛ در این شرایط چالشهای بسیار زیادی ایجاد میشود؛ همین الآن ۱۰ طرح به دفتر مقام معظم رهبری رسیده؛ همین نهادهایی که میگویید پول بدهند به این بچهها گفتند ما میخواهیم جهاد باشیم؛ آنها مدعی هستند که فقط آنها جهاد هستند.
فرض میکنیم که اصلاً جهاد شکل گرفته؛ یعنی نهادی به نام جهادسازندگی تشکیل شد، هستهی اجرایی و عملیاتی تشکیل شد؛ اردوهای جهادی این نهادهایی که زیر نظر مقام معظم رهبری هم هستند، همه قبول کردند که ما پول میدهیم و حمایت میکنیم؛ پروژههایی که دارند را واگذار میکنند. حالا اینجا این نهادی که تشکیل میشود پروژهها را با چه دستگاهی هماهنگ میکند؟
افشار: این نهادها دو تا هماهنگی دارد؛ هماهنگ کردن حرکتهای مردمی. تحرکات متفرق مردمی کم نداریم، چه در قالب اردوهای جهادی، چه بهصورت مؤسسات خیریهای که در کشور بهصورت پراکنده انجام میشود، اینها هماهنگ و هدفمند نیست؛ خیلی خوب است که جایی در کشور باشد که بصورت کلی این حرکتهای مردمی را تقویت کند؛ جایی که لازم است سازماندهی کند و آموزش دهد و بین آنها تقسیم کار کند، وظیفهی این جهاد، هماهنگی در این حرکتهای مردمی است.
دوم هماهنگی در نهادهای خدماتیِ همنیاز کشور است؛ الآن نهادهای خدماتی ناهماهنگ هستند، حتی ممکن است در یک نهاد دو سه تا کار خدماتی انجام شود که ناهماهنگ باشند، باید هماهنگ بشوند، همه هم تابع رهبری هستند؛ الآن بحث دولت نداریم؛ که بعداً توضیح خواهم داد؛ در هماهنگی نهادهای خدماتی که تردید نداریم باید بشود؛ کلی از فعالیتهایی که توسط نهادهای خدماتی انجام میشود تابع دستور مقام معظم رهبری هستند؛ اگر ایشان دستور بدهند که شما موظف هستید برنامههای خودتان - همین برنامههایی که دارید - را در فاز اول از طریق جهاد انجام بدهید، و جهاد پیمانکار شما میشود؛ و طرحهایی که دارید را هماهنگ میکند؛ این طرح شما را فلان نهاد هم دارد، اما جهاد هماهنگ میکند تا همهی کشور از این خدمات بهره ببرند؛ نشود که یک جا صد مسجد بسازید و در جای دیگر اصلاً مسجدی در برنامه نباشد.
الآن در بخشهایی هماهنگی عجیبی بین اینها اتفاق افتاده؛ تشکلهای دانشجویی این هماهنگی را با همین نیت انجام دادند که الآن مشکل ما برق و اینها نیست، مثلاً توانمندسازی روستاییهاست، اشتغال روستاییان است، اینها را تعریف کردند. ظاهراً در دو سه تا استان - مثل زنجان و ایلام - این هماهنگی انجام شده؛ حالا باید برویم تقویت کنیم و از این نیروی عظیم و منابع استفاده بهینه داشته باشیم. پس ببینید یک نهاد مردمی که از مردم و متخصصان انگیزهمند و علاقهمند بهره میگیرد اینها را به دستور مقام معظم رهبری در چارچوبی هماهنگ میکند؛ هر دوی اینها هم زیر نظر ایشان هستند و کاری با دولت ندارند.
حالا میخواهیم کار را شروع کنیم؛ من اعتقادم این است که جهادسازندگی باید با هماهنگی دستگاههای اجرایی کار کند؛ چون برنامههای کلان کشور را آنها پیگیری میکنند؛ منتهی آنها در شهرستان و بخش به پایین، و در روستا سازمانی ندارند؛ اینجا جهاد حضور دارد و میتواند هماهنگ با سیاستها و برنامههای دستگاههای تخصصی عمل کند.
پیش از این ما یک پارادوکس و تناقض را داشتیم؛ که شما نمیتوانید در روستا مسائل را از هم جدا کنید، بگویید این برای بهداشت است، این برای فرهنگ است، این برای اقتصاد است، این کار کشاورزی است، اینها همه به هم ممزوج هستند؛ در یک محیط جامع کوچک اینها به هم پیوند میخورند. شما میگویید توسعهی روستایی باید حتماً دست وزارتخانهای باشد؛ بالاخره این دستگاه با دستگاه دیگر دچار مشکل میشود. آنها میگویند ما برنامه داریم برای کل کشور؛ نمیتوانیم بگوییم کل وزارتخانهها تا قبل از بخش باشد؛ از بخش به پایین مربوط به وزارتخانهای باشد به نام توسعهی روستایی. این یک وجه مسئله که هماهنگی حیاتی است.
اما وجه دیگر اینکه کدام دستگاه دولتی است که مشارکت مردمی را برای کمک نخواهد؟ مثل واکسیناسیون فلج اطفال که در کشور اتفاق افتاد؛ این خودش یک مدل است، واکسیناسیون اطفال را باید بهعنوان یک مدل تجزیه و تحلیل کنیم؛ وزارت بهداشت میخواست فلج اطفال را ریشهکن کند، لازم بود به کل کودکان زیر پنج سال در کل کشور در یک روز واکسنی داده بشود؛ اگر دو روز میشد فایده نداشت؛ هیچ نهادی جز بسیج نمیتوانست این کار را انجام دهد؛ آمدند با هم ستادی را درست کردند و تحت آموزش نیروهای بهداشت کار را انجام دادند. مشارکت دادن مردم و منابع مردم؛ من مطمئن هستم که دستگاههای اجرایی استقبال میکنند؛ به شرط اینکه در چارچوب سیاستها، هماهنگی توافقنامهها در هر عرصهای در کشاورزی دامپروری و ... ما که نباید پشت کنیم به آنها و الآن ناهماهنگی داریم؛ معلوم نیست که اینها در چارچوب این سیاستها باشد؛ البته عرض بنده صد در صد نیست؛ باید مقداری در میدان عمل مسائل و مشکلات را حل کنیم.
گفتگو پیرامون مدل «احیای جهاد سازندگی» اینجا خاتمه پیدا نکرد... بخش سوم و پایانی گفتگو را روز آینده در همین صفحه پیبگیرید.
دیدگاه تان را بنویسید