سرویس اقتصادی فردا؛ میثم قاسم زاده: اثرات منفی پدیده بیکاری به طور نگران کنندهای رو به افزایش است. استمرار چنین عملکردی چه در بعد معیشتِ فردی شخص بیکار و چه در بعد حیات اجتماعی جامعه، به تخریب اعتبار و ارکان آنها خواهد انجامید.
ضرورت ایجاب میکند تا در راستای تفهیم هرچه بهتر ماهیت و اثرات پدیده بیکاری و طراحی و تعبیه سیاستهای مناسب و موزون در پاسخگویی بدان، شیوهها و مجاری گوناگون و متفاوتی را که پدیده بیکاری از طریق آنها برای جامعه مشکل آفرینی میکند، به طور عمیق و عالمانه شناسایی کنیم. در این نوشتار ضمن نگاهی آماری به وضعیت بیکاری طی دو دهة اخیر در کشورمان، اثرات کمتر مطرح شدة بیکاری بر فرد (شخص بیکار) و اجتماع را مورد بحث قرار خواهیم داد.
بیکاری در ایران از منظر آمار
در حال حاضر بر اساس تعریف دولت و مرکز آمار ایران؛ هر کس که حداقل ۱ ساعت در هفته کار کند، شاغل محسوب میشود. در ۲۰ سال گذشته به طور متوسط نرخ بیکاری در ایران ۱۱/۸۶ درصد بوده است.
همانطور که مشاهده میشود؛ در دو دهه اخیر تنها در یک سال (۱۳۷۵) نرخ بیکاری در کشورمان تک رقمی بوده و اقتصاد ایران همواره بیکاریِ دو رقمی را تجربه کرده است. همچنین تازهترین گزارش مرکز آمار از نتایج طرح آمارگیری نیروی کار در تابستان ۹۵ نشان میدهد؛ نرخ بیکاری در تابستان سال جاری با رشد ۱/۸ درصدی به ۱۲/۷ درصد رسیده است.
غرامتهای بیکاری برای جامعه
۱. کاهش مهارتهای شغلی
همانگونه که انجام و تکرار فعالیتهای خاص موجب ارتقاء مهارتهای حرفهای میگردد، عکس آن نیز صادق است؛ یعنی با انجام ندادن و عدم تکرار یک حرفه خاص در بلندمدت به کاهش درجه مهارت شغلی فرد میانجامد. از آنجایی که به علت پدیده بیکاری مزمن، حس خوداتکایی و اعتماد به نفسِ شخصِ بیکار، شکننده و آسیبپذیر میگردد، علاوه بر کاستن از مهارتهای شغلی، قابلیتها، انگیزهها و تواناییهای فطریِ فرد که میتواند در عرصه کار و تولید به اوجِ شکوفایی و بلوغ برسد، کمکم پژمرده و تحلیل خواهد رفت. اگرچه بیان یک رابطه به صورتِ کمیتی عددی بین انگیزه و قابلیت چندان ساده نیست، لکن مطالعات تجربی دال بر پیوندی برجسته و مهم در این رابطه است.
۲. کمرنگ شدن ارزشهای فرهنگی و اجتماعی
شواهدی وجود دارد حاکی از اینکه؛ آنزمان که نرخ بیکاری از مقیاس متداول و قابل قبول فراتر میرود، منحنی رشد ارزشهای فرهنگی و معنوی در جامعه رو به نقصان گذاشته و سیر نزولی خود را طی میکند.
افرادی که در بیکاری مزمن بهسر میبرند، ذهنیتِ آنها شدیدا به سوءظن و بدبینی آغشته گردیده و به عنوان «پیروان مکتب بدگمانی» به رشد و گسترش فزاینده این احساس و بدبین نمودن مردم به نظامات اجتماعی و عدل و انصاف دائما دامن میزنند. کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی که در خودباختگی افراد بیکار؛ ابزاری کارساز بهشمار میرود، در هدایت و رهبری این گروه برای قبول مسئولیت و اعتماد به نفس، نقش خرابکارانهای ایفا میکند.
مدارک و بایگانی جنایات و بزهکاریهای اجتماعی قویا بر این دلالت دارد که غالب مفاسد یاد شده در جوانان بیکار نمایان میشود، هرچند که پارهای از این خلافکاریها قهرا تحت تأثیر پیامد بیکاری انجام میگیرد، لیکن بسیاری از آنها در سایه عقدههای روحی- روانیِ محرومیت از کار و فریادِ تظلمخواهی و شکوه از نظامی که فرصتِ کار کردن را برای اداره یک زندگی آبرومند از او دریغ داشته است، صورت میپذیرد. بدیهی است در یک جامعه دوقطبی که قطبی از آن را اکثریتی شاغل و قطب دیگر را طیف گسترده بیکاران تشکیل میدهند، ایجاد ائتلاف و همبستگی امری دشوار بهنظر میرسد.
۳. آسیبهای روحی و روانی
پدیده بیکاری نقش ویران کنندهای در بنیانهای معنوی زندگی بیکاران ایفا کرده و درون فرد بیکار را آکنده از آلام شدید روحی و آسیبهای روانی میکند. مطالعات تجربی عدهای از محققین روانکاو موید این نکته است که؛ «قوای فکری و دماغی شخص بیکار در معرض تهدید و آسیبهای جدی است». تحقیقات گروه مذکور نشان میدهد که آمار تکاندهنده انتحار و خودکشی افرادی که به صورت بلندمدت از پدیده بیکاری شلاق خوردهاند، میتواند شاخص مناسبی برای درک جامعه از عدم قابلیت تحمل این قربانیان تیرهبخت باشد.
پدیده بیکاری در دورههای بلندمدت به روحیه بیکاران و بنیانهای اخلاقی جامعه، آسیبهای جبرانناپذیری وارد میکند. مطالعات گروه مذکور نشان میدهد که بین آسیبهای روحی وارد شده به شخص بیکار و تشدید انگیزههای خرابکاری در وجود او رابطهای مستقیم وجود دارد. یعنی به همان درجه و میزانی که شخص بیکار به لحاظ روحی آسیب دیده است، انگیزههای قویتری برای خرابکاری در بنیانهای اخلاقی جامعه پیدا نموده است.
بیکاری جوانانی که به دلایلی ترک تحصیل نمودهاند، علاوه بر تخریب ارکان اخلاقی جامعه به تقویت حس «خود کوچکبینی» آنها منتهی خواهد شد. مطالعات برخی از محققین آمریکایی نشان میدهد که تأثیرات این پدیده بر زنان جوان بیکار شدیدتر است.
۴. عدم تندرستی و مرگ و میر
پدیده بیکاری علاوه بر ایجاد انگیزههای قوی در اقدام به انتحار و خودکشی، در بسیاری از موارد منجر به مرگ و میرهایی میگردد که منشأ آنها افسردگیهای روحی و بیماریهای روانی است و به لحاظ پزشکی دقیقا قابل تشخیص و شناسایی هستند. عملکرد فوق تا حدودی معلول کمبود درآمد و ساز و برگهای مادی و تا اندازهای مولود افسردگی و عقدههای خود کوچکبینی است که به واسطه بیکاریهای مزمن در درون شخص بیکار انباشته گردیده است.
۵. تضعیف روابط فامیلی و اجتماعی
پدیده بیکاری علاوه بر تضعیف و کند نمودن آهنگ تعلقات خانوادگی، دلبستگیهای خویشاوندی و روابط اجتماعی را نیز تحتالشعاع قرار داده و آنها را دچار از هم گسیختگی میکند، تا اندازهای میتوان گفت که تبعاتِ فوق، علاوه بر فقدان ساز و برگ مالی از حس عدم اعتماد به نفس شخص بیکار نشئت میگیرد. علیت فوق بیشتر متأثر از کمبود یک زندگی مادی سازمان یافته است که همزمان با بلوغ پدیده بیکاری مشکلات خاص آن بر روابط یاد شده سایه میافکند. تحقیقات آقای اریکسون در راستای تبیین علل گسیختگیهای خانوادگی و اجتماعی ناشی از بیکاری؛ بیانگر این نکته مهم و درخور تعمق است که شخص بیکار به واسطه تخریب بنیانهای خود اتکایی و اعتماد به نفس، خویشتن را عنصری «بیهویت» میپندارد.
۶. تشدید نابرابریهای نژادی و جنسیت
پدیده بیکاری ناخودآگاه بر تشدید تنشهای قومی و نژادی و همچنین تفاوتهای جنسیتی اثراتِ منفی و غیرقابل انکاری خواهد داشت. آن زمان که عرصههای کار و اشتغال بر جامعهای تنگ میگردد، عمدهترین گروههایی که از تندبادِ این جریان آسیب میبینند، اقلیتهای قومی- نژادی بهویژه مهاجرینِ آن جامعه خواهند بود. ادامه روند پدیده بیکاری، تصویر نگرانکنندهای را از چشماندازِ یکپارچگی، وحدت و زندگی منظم گروههای مهاجر قانونی که جزئی از جریانِ اصلی آن جامعه بهشمار میروند، ترسیم خواهد نمود. بدون شک در اوج بحران پدیده فوق رقابتِ شدیدی بین افراد مهاجر در بهدست آوردن فرصتهای شغلی یا قاپیدنِ مشاغلِ یکدیگر به چشم میخورد که به تغذیه سیاستهای تبعیضِ نژادی و کاهش ضریب تحمل پذیری و بردباری در آن جامعه خواهد انجامید.
شایان ذکر است که نمودهای منفی عملکرد یاد شده بهگونه برجستهای در انتخابات اخیر ایالات متحده به چشم میخورد. همچنین در آن برهههایِ زمانی که جریان بیکاری بهصورت یک اپیدمیِ فراگیر؛ جامعه را تهدید میکند، ورود زنان بهعنوان بخشی از نیرویکار به میدانِ کار و اشتغال با مقاومتهای شدیدی مواجه میگردد که واکنش آن در قالب مفاهیم و تصاویر جنسیتگرایی، آفاتی را بهدنبال خواهد داشت.
۷. کاهش انگیزههای کاری در آینده
آن یأس و نومیدی که در بستر بیکاری پرورش یافته، به مرور زمان هرگونه انگیزه آتیهنگری را در ارتباط با کار و اشتغال در روحیه سرد و فسرده شخص بیکار که دورههای بلندمدت و طاقتفرسای بیکاری را سپری نموده، میمیراند و او را بیش از پیش مأیوس و منفعل میسازد. اگرچه بعضی از محققین با استناد به تئوری «واکنش» پروفسور برم (BREHM) برخلاف ادعای فوق به بحث و جدل پرداخته و معتقدند که شخص بیکار پس از مدتی دارای بازتابهای تجدید حیات شدهای گشته و بر مشکلات خود غلبه پیدا میکند، اما شواهد تجربی فراوانی بر آن دلالت دارد که نمودهای برجستهتر بیکاری به ویژه در ایام بلندمدت به صورت کاهش انگیزههای مثبت و تسلیم محض پدیدار خواهد گشت.
براساس مطالعات انجام شده توسط الی کینزبرگ در سال ۱۹۳۰ در معادن ذغالسنگ مشخص گردید که روحیات و پتانسیلهای مسئولیتپذیری شخص بیکار در طول سالیان بیکاریِ اجباری تا آن درجه تخریب و آسیبپذیر میگردد که در واکنشهای بازگشت به کار مجدد، تصاویر هولناکی را از خود به نمایش میگذارد.
سخن پایانی
امروزه اثرات و عواقب بیکاری، پا را فراتر از حوزههای اقتصادی گذاشتهاند و حوزههای اجتماعی را به چالشی جدی دعوت میکنند. قطعا بی توجهی به چنین پدیده شوم و نامطلوب برای جامعة جوان ایران، عواقب جبرانناپذیری را نه تنها برای آینده اقتصاد کشور، بلکه برای آینده جامعه اسلامی- ایرانی به دنبال خواهد داشت. از این رو، انتظار میرود تا دولت به جای پیش کشیدن مسائل کم اهمیت؛ همچون لغو کنسرتها، جنگ رسانهای علیه قوه قضائیه و قس علی هذا، مسئله بیکاری را بیش از پیش مورد توجه قرار داده و در جهت کنترل آن قدم بردارد. حال آنکه در سه سال و نیم گذشته براساس آمار منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری از حدود ۱۰/۵ درصد به ۱۲/۷ درصد رسیده است.
دیدگاه تان را بنویسید