سخنی با مدیران؛ بزرگی هزینه دارد
جمله "بزرگی هزینه دارد" مثال عامیانه ای است که در بین اقوام، ملیتها و اقشار مختلف جامعه متداول است. به نظر میرسد بر اساس باور غلط اغلب مردم، بزرگ بودن فقط در شأن رهبران، پادشاهان، رؤسای جمهور، وزیران ، مدیران کل و صاحبان ثروت است.
جمله "بزرگی هزینه دارد" مثال عامیانه ای است که در بین اقوام، ملیتها و اقشار مختلف جامعه متداول است. به نظر میرسد بر اساس باور غلط اغلب مردم، بزرگ بودن فقط در شأن رهبران، پادشاهان، رؤسای جمهور، وزیران ، مدیران کل و صاحبان ثروت است. مردم هزینه کردن را تنها خرج کردن پول میدانند در صورتی که نه تنها بزرگی و محوریت مختص افراد فوقالذکر نیست بلکه به جرأت میتوان گفت شما اگر سرپرست خانواده، معلم مدرسه، رئیس کارگاه ، مدیر پروژه، مدیر بخشی از یک سازمان یا مدیرعامل یک شرکت باشید، به دلیل پذیرفتن هر یک از این مسئولیت ها در جایگاه بزرگی قرار گرفتهاید و باید هزینههای جایگاه خودتان را بپردازید. این هزینهها نیز شامل داشتن تسلط بر نفس خود برای جلوگیری از خطاهای نفسانی، زودتر از خواب برخاستن، زودتر به سر کار رفتن، تا دیروقت کار کردن، کمتر با خانواده بودن ، استفاده نکردن از تعطیلات معمول ، با تأخیر غذا خوردن یا گرسنگی کشیدن، استراحت نکردن ، هر نوع لباسی را نپوشیدن، هر حرفی را نزدن ، شوخی نامناسب در جمع نکردن و مهمتر از همه این که از لذایذ دنیوی همانند افراد معمولی بهره نبردن و ... میباشد. علاوه بر آن همانند مدیران شرکتهای ژاپنی عاشق نام شرکت بودن ، به محل کار خود به عنوان یک مکان مقدس نگاه کردن، در هنگام برخورد بادیگران باگذشت بودن و در هنگام تصمیمگیری برای مسائل تعهدآور ، با افراد کلیدی و متخصص سازمان مشورت نمودن است. به عنوان نمونه گاهی دیده شده که مدیران شرکتها به دلیل این که یکی از کارشناسان مجرب به او سلام نداده و یا رفتار و گفتاری مخالف میل او انجام داده ، بدون این که به تواناییها و تعهد او توجهی کند او را از کار برکنار میکند. در صورتی که اصولا افراد توانا و متعهد متملق و چاپلوس نیستند و دارای شخصیتی مستقل هستند. مدیر باید نسبت به تعهد ، عملکرد و بازده کاری افراد زیرمجموعه خود قضاوت داشته باشد و نه نسبت به خلق و خوی اجتماعی او . متأسفانه گاهی مشاهده می شود در کشورما افراد با وجود این که بر صندلی ارشدترین مقام یک سازمان بزرگی تکیه زدهاند و هزاران نفر در زیرمجموعه آنان مشغول به کار هستند، معتقدند بایستی همان ساعات معمول اداری را مانند کارکنان زیرمجموعه خود به کار مشغول شوند و از تمامی تعطیلات همانند یک کارمند معمولی استفاده نمایند و شب هم که به منزل میرسند مانند یک کارمند (Clerk) پس از صرف شام برای مثال برنامه فوتبال را تا ساعت 3 صبح تماشا کنند و اگر هم برنامه فوتبال نباشد، به بستر رفته و بخوابند. در صورتیکه یک مدیر مسئول زمانیکه به منزل می رسد باید حدود 15 تا 20 دقیقه عملکرد روز گذشته خود مانند جلسات و مراودات کاری را بازنگری نموده و هرجائی که اشتباه کرده در دستور کار اصلاح قرار دهد و آنجائیکه خوب عمل کرده را تکمیلتر نماید. باید اذعان داشت با توجه به گرانی حمل و نقل و هزینههایی که از قِبَل این سفرها به شرکتها وارد می شود یک مدیر مسئول و متعهد وقتی که زمان بازدیدش با تعطیلات آخر هفته (پنجشنبه و جمعه) مصادف میشود، باید خوشحال باشد که دفتر مرکزی تعطیل است و کار اداری ندارد. پس باید با آرامش کامل از کارگاه بازدید کرده و بخشهای مختلف را مورد بازرسی قرار داده و پس از ارائه طریق در عصر روز جمعه به محل زندگی و کار خود بازگردد. در این راستا شاید این طور تعبیر شود که من معتقدم مدیران باید در تمامی روزهای هفته و ماه ، به صورت شبانهروز کار کنند. در صورتیکه کاملا بر خلاف این عقیده، به نظر من وقتی یک مدیر به محل کار اجرایی سفر کرده باید وظایف خود را به نحو احسن انجام داده و از آن جا که مدیر کارت حضور و غیاب ندارد در عوض می تواند در روز دیگری که کار کمتری دارد به استراحت بپردازد. در این ارتباط بد نیست فرازهایی از نظریات آقای کیم وو چونگ مؤسس و بیانگذار گروه دوو (Daewoo) که در کتاب وی به نام "نه برای لقمهای نان (یا سنگ فرشهای هر خیابان از طلا است)" را بازگو نمایم: ایشان در نگرش خود به مدیریت ، بدون توجه به تعطیلات آخر هفته معتقداست ، مدیر باید هفت روز هفته را کار کند و تأکید مینماید برای شبانهروز طوری برنامهریزی نمائید که مثلاً کسی که از تهران به اهواز برای بازدید کارگاه میرود ، بهتر است شب مسافرت نماید تا روز و زمان اداری را به هدر ندهد، یعنی شب را در راه باشد و روز را به بازدید از کارگاه و رتق و فتق امور بپردازد. با تلاش مدیرانی همانند آقای کیم کشور کره ظرف مدت زمان کوتاهی بین 25 تا 30 سال بعد از جنگ کره به یک غول اقتصادی آسیائی و یا بینالمللی تبدیل شده است. و اما در بازدید از کارگاه ابتدا مدیر باید به دفتر سرپرست دستگاه نظارت کارفرما رفته و از ایشان در رابطه با مشکلات کارگاه سئوال و موارد را یکی یکی یادداشت نموده و همین طور با مسئولین ایمنی (HSE) و کنترل کیفی (QC) کارفرما جلسه کوتاهی در رابطه با وضعیت ایمنی و کیفیت کار داشته باشد. زیرا سرپرستان مقیم کارفرما بهترین مشاور و منشاء اطلاعات کارگاه میباشند. سپس وی از تسهیلات بهداشتی و رفاهی کارکنان ، انبار کالا و مواد مصرفی، تعمیرگاه ماشینآلات بازدید نموده و به صورت راندوم وضعیت یکی دو تا از هر نوع ماشین آلات را کنترل نموده ، همینطور از بخشهای مختلف اجرائی مانند سیویل ، سازه ، نصب تجهیزات، لولهکشی، برق و ابزاردقیق، سندبلاست، رنگ و عایق و حراست کارگاه بازدید بعمل آورده وآمار حضور و غیاب پرسنل کارگاه در ماه گذشته را کنترل و به صورت راندوم فاکتورهای خرید کارگاه را بررسی نماید. پس از آن با اطلاعاتی که در رابطه با مسائل و مشکلات کارگاه از مسئولین کارفرما و این بازدید به دست آورده ، جلسه ای با پرسنل کلیدی کارگاه از سراستادکار به بالا برگزار نماید. در این جلسه حداقل 3 دقیقه وقت به تکتک حاضرین اختصاص بدهد تا آنان مشکلات و موانع کاری خودشان را مطرح و راه حل پیشنهادی را ارائه نمایند. چنانچه یکی از سرپرستان مشکلی را در رابطه با اداره امور کارگاه مطرح مینماید و نظر او را اکثریت تأیید مینمایند ، بهتر است به شخص مذکور مأموریت داده شود تا آن مشکلات را خود او حل و فصل نماید. ایشان می بایست موارد را به دقت یادداشت نموده و در پایان جلسه پس از جمعبندی مسائل ،ارائه طریق نماید. زیرا هر مدیری که از کارگاهی بازدید مینماید الزاماً بایستی یک دگرگونی در کارگاه بهوجود بیاورد وگرنه بازدید او معنایی نخواهد داشت قطعاً میبایست مجدداً جلسات کارگاهی نیز با مسئولین کارفرما داشته باشد ، که این همه مراحل حداقل نیاز به زمانی معادل دو تا سه روز متوالی دارد. با توجه به تجربه اینجانب در این گونه امور پیشنهاد میشود به جای اینکه مدیران کلیدی شرکتهای پیمانکاری هر هفته یا هر دو هفته بازدیدی کوتاه فوری فوتی از کارگاهها داشته باشند، می توانند فقط ماهی یک بار از کارگاهها بازدید نموده که مدت زمان آن کمتر از دو تا سه روز نباشد. نکته دیگری که در این ارتباط باید گفت مسئله عدم تمایل نیروهای جوان که از فارغ التحصیلان نخبه دانشگاههای برتر کشور هستند و با چند سال تجربه کارگاهی بایستی در آینده نزدیک جانشین مسئولین کارگاههای فعلی کشور شوند، جهت اشتغال در کارگاهها و شهرستان هاست . به عنوان نمونه وقتی که شرکت پروژهای را در یکی از استانهای کشور برنده می شود و به دنبال استخدام رئیس کارگاه و سایر پرسنل کلیدی کارگاه است و آگهی استخدام در روزنامهها برای 5 نفر درج می نماید، بیش از 30 نفر مراجعه می کنند ولی در هنگام پرکردن فرم استخدام غالباً اظهار میدارند که فقط در تهران حاضر به همکاری هستند. وقتی هم از آنان سوال می شود چرا به کارگاه نمیروند می گویند به دلیل داشتن همسر و فرزند نمی توانیم از آن ها دور باشیم. واقعاً نمیدانم پس از درگذشت این پیرمردان نسل فعلی که در حال حاضرکارگاههای کشور را اداره می کنند ، کار سازندگی کشور بایستی به وسیله چه کسانی انجام شود؟ نسل جدید اکثراً به هیچوجه آمادگی رفتن به کارگاهها را ندارد.! آیا در آینده روبات ها و دستگاههای دیجیتالی این وظیفه را به عهده خواهند داشت ؟ آیا کارشناسان و مهندسان از طریق کامپیوتر و از راه دور عملیات ساخت و ساز کشور را اداره خواهند کرد؟! این در حالی است که کار سازندگی احتیاج به حضور فیزیکی مستقیم دارد و کشور ما نیز در چند دهه اخیر با بحرانهای گوناگون اقتصادی درگیر بوده و در سختترین شرایط اقتصادی قرار دارد و پروژههای زیربنائی زیادی نیز در دستور کار قرار دارد که بایستی به اجرا درآیند بنابراین میطلبد که آحاد مردم کمر همت بسته و با حضور فعال در پهنههای سازندگی و تولید، اقتصاد کشور را سامان دهند. من به یاد دارم در سال های پیش از انقلاب کارشناسان آمریکائی که در صنعت نفت کشور ما در خوزستان مشغول به کار بودند خانواده اغلب آنان در کشورشان اقامت داشتند. آنها هر شش ماه 20 روز به مرخصی می رفتند و به علت بعد مسافت و فاصله زمانی بین پروازها حدود 48 ساعت در مسیر رفت و برگشت بودند که جمعاً 4 روز از این 20 روز را شامل می شد. نکته جالب توجه این بود که پس از بازگشت از این سفر طولانی و خسته کننده رأس ساعت 6 صبح روز بعد بر سر کار خودشان حاضر شده و تا 6 الی 7 بعدازظهر به کار ادامه میدادند و هیچ وقت هم از این وضعیت گله و شکایتی نداشتند. در مدت مأموریت آنان در ایران همسران آنان با وجود این که خود شاغل بودند اداره فرزندان و انجام امور خانه را نیز به عهده داشتند . بنابراین بایستی تمامی افراد مدعی مدیریت مظهری برای تلاش ، پیشتکار، تعهد، گذشت، بردباری و از خودگذشتگی باشند تا برای افراد تحت مدیریت خود الگو شوند. علاوه بر آن ، آنان و خانوادههایشان باید بدانند موقعی که در محور کار یا رأس هرمی قرار میگیرند ، دیگر از شخصیت حقیقی خارج شده و در جایگاه یک شخصیت حقوقی بزرگ ملی قرار گرفتهاند. در این صورت وجود آنها تنها متعلق به خود و خانوادهشان نیست بلکه همانند یک دانشمند، هنرمند، شاعر و نویسنده یک سرمایه ملی محسوب میشوند.
دیدگاه تان را بنویسید