کشور با 6میلیارددلار اداره می‌شد

کد خبر: 367210
سرویس اقتصادی « فردا »:

موسسه مطالعات دین و اقتصاد به مناسبت نزدیک‌شدن به هفته دفاع مقدس در پی آن است که اقتصاد روزهای جنگ را با آمار به تصویر بکشد. به همین دلیل این موسسه این‌روزها برای چندین جلسه میهمان آنانی است که اقتصاد آن دوره را با تمامی مشکلاتش پیش بردند. اولین سخنران حسن عابدی جعفری، دومین وزیر بازرگانی دولت جنگ است. می‌گوید: «کشور با شش‌میلیارددلار اداره می‌شد. از این شش‌میلیارد بیش از نیمی از آن مستقیما صرف هزینه‌های نظامی می‌شد و اصلا جدا از هزینه کالاهای عمومی بود. این میزان ارز باید برای تامین مایحتاج عمومی و همچنین ترمیم خسارت‌ها و دیگر کارها استفاده می‌شد.» خلاصه روایت سال‌های جنگ در بخش بازرگانی به انتخاب مشرق از زبان حسن عابدی جعفری از نظرتان میگذرد: * اقتصاد کشور برای مواجهه با جنگ ناچار به تنظیم استراتژی‌های مشخص بود. در این فضا کشور سه استراتژی مهم داشت. استراتژی اول استراتژی بقا بود؛ یعنی حالا که جنگ بر ما تحمیل ‌شده و سرمایه‌ها در حال ازبین‌رفتن است، ما باید باقی بمانیم تا بتوانیم ارزش‌هایمان را حفظ کنیم. خود همین باقیماندن یک ارزش است. *استراتژی بقا در اینجا به ما این رهنمود را می‌داد که اگر این کارخانه برای بقای کشور لازم است باید بلافاصله بازسازی شود. برای مثال کارخانه آلومینیوم اراک که در شرایط عادی وسایلی می‌ساخت که در ساختمان موردنیاز است، در زمان جنگ پره‌هایی می‌ساخت که در موشک‌ها و دیگر پرتاب‌شونده‌ها استفاده می‌شد. وقتی‌ دشمن این کارخانه را بمباران می‌کرد، علاوه بر تلفات جانی، خود کارخانه هم آسیب جدی می‌دید. در این شرایط سازوکاری وجود داشت که در آن عده‌ای وارد عمل می‌شدند تا بلافاصله این کارخانه را سرپا کنند. *استراتژی دیگر استراتژی حفظ بود. تمام وزارتخانه‌ها موظف بودند به‌‌صورت پدافند عامل یا غیرعامل از زیرساخت‌ها و تاسیسات حفاظت کنند؛ برای مثال در کنار مخازن تا ارتفاع خیلی زیاد کیسه‌های شن می‌گذاشتیم تا به‌راحتی قابل انهدام نباشند. *استراتژی سوم که شاید عجیب به نظر آید استراتژی توسعه بود. دو استراتژی قبل را جنگ بر ما تحمیل کرده بود اما ما استراتژی توسعه را نیز مدنظر داشتیم. برای مثال اولین برنامه توسعه کشور در دولت جنگ اتفاق افتاد. این برنامه در دولت تنظیم شد، در هیات دولت رای آورد و به مجلس رفت تا در جاهایی که امکانش وجود داشت کشور را توسعه دهیم. *جالب است بدانید ما اینها را در درس‌هایمان نخوانده بودیم! ما را تربیت ‌کرده بودند برای فروش کالاهای مازاد وارداتی و مارکتینگ. وقتی‌ آمدیم، دیدیم چیزی که وجود ندارد کالاست. ما باید نبود کالا را توزیع می‌کردیم. *در آن زمان آقای روحانی‌پور، رییس سازمان حمایت از تولیدکننده و مصرف‌کننده بود. حرف این سازمان که یک سازمان بسیار تخصصی بود در حیات دولت، فارغ از نظر من و هم‌رده‌های من، برای دولت یک حرف قابل‌قبول و مطرح تلقی می‌شد. *شاید الان کسی باور نکند اما زمانی که ما وارد وزارت بازرگانی شدیم هیچ‌گونه عدد ورقمی در مورد وضعیت کالاهای اساسی، وضعیت موجودی، وضعیت سفارش و... وجود نداشت؛ یعنی ما نمی‌دانستیم چقدر گندم سفارش دادیم، چقدر در سیلو موجودی داریم یا چقدر مصرف داریم. هیچ آمار و ارقامی وجود نداشت. در حوزه شبکه‌های توزیع اینکه ما چه تعداد فروشنده داریم؟ وضعیت پراکندگی آنها چطور است؟ نسبتشان به اقتصاد کلان کشور چقدر است و چقدر باید باشد؟ هیچ‌کدام از این محاسبات وجود نداشت. *ما مدیریتی را تحت عنوان طرح و برنامه قرار دادیم که ماموریت آنها، این بود که ولو به‌صورت دستی اطلاعات و ارقامی را تهیه و تبدیل به نمودار می‌کردند و ما از روی نمودار وضعیت سیلوها را می‌فهمیدیم. *تاسیس مراکز تهیه و توزیع کالا یکی از کارهایی بود که برای مواجهه با تنگنای مشکلات واردات در آن زمان انجام شد. اقدام دیگر تاسیس معاونت صادرات بود که برای بسیاری در شرایط جنگی معنی نداشت اما تشکیل هسته‌های اصلی صادرات برای توسعه لازم بود. *ما از قبل از انقلاب در بسیاری از کالاها بزرگ‌ترین واردکننده کشور بودیم مانند شیر خشک! باید در اینجا الگوی مصرف تغییر می‌کرد و وزارت بهداشت هم این تلاش را می‌کرد که شیر مادر را تبلیغ کند اما ما مجبور بودیم در کوتاه‌مدت نیاز نوزادان را برآورده کنیم و بخشی از ارز کشور، صرف شیر خشک شود. *شاید تصور اداره یک کشور با افزایش جمعیت چشمگیر آن سال‌ها، با شش‌میلیارددلار الان به‌خصوص با این درآمدهای ارزی کلان مشکل باشد. من خودم با مقایسه درآمدهای این سال‌های دولت با درآمد آن سال‌های جنگ، انتظار تحولات جدی را در کشور داشتم اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد. از این شش میلیارد بیش از نیمی از آن مستقیما صرف هزینه‌های نظامی می‌شد و اصلا جدا از هزینه کالاهای عمومی بود. این میزان ارز باید برای تامین مایحتاج عمومی و همچنین ترمیم خسارت‌ها و دیگر کارها استفاده می‌شد. *شش استان ما مستقیما درگیر جنگ بود. به‌خاطر شرایط توزیع و شرایط روانی، ناگزیر بودیم به‌خاطر اینکه شهرهای این استان‌ها در شرایط جنگی قرار دارد، سهمیه آنها را بیش از سهمیه بقیه شهرها قرار دهیم. از طرف دیگر اگر یک شهر بمباران می‌شد سیل جمعیت به‌سمت روستاهای اطراف روانه می‌شد و تامین مایحتاج این جمعیت، خود چالش بزرگی بود؛ بنابراین اردوگاه‌هایی اطراف تهران و دیگر شهرهای بزرگ توسط دولت ایجاد شده بود تا بتوان این مهاجرت‌ها را کنترل و اقلام را توزیع کرد. *تامین کالا در آن شرایط، مشکلات فراوان داشت. بندرها و کشتی‌های ایرانی مرتبا تحت حمله دشمن قرار می‌گرفت. به همین خاطر بیمه‌های جهانی، کشتی‌های ما را بیمه نمی‌کردند و ما باید خلأ بیمه‌های جهانی را هم پر می‌کردیم. ما برخلاف میل باطنی، مجبور بودیم بسیاری از مایحتاج کشور را از بندرهای شمالی وارد کنیم؛ یعنی کالاها را از روسیه یا ترکیه وارد کنیم، درحالی‌که آن کالا مثلا باید به بندرعباس می‌رفت. *اجازه دهید یادی کنم از کسانی که تاثیر زیادی در این زمینه داشتند. خود حضرت امام(ره) با حفظ فرهنگ قناعت و صرفه‌جویی در کشور، سهم مهمی داشتند که بدون آن فرهنگ، امکان ادامه کار وجود نداشت. عزیز دیگری که نقش مهمی داشت شهید بهشتی بود که با سنگ‌بناهایی که در قانون اساسی گذاشتند امکان حیات اقتصادی در شرایط جنگ را بنا نهادند؛ برای نمونه اگر مفهوم عدالت در قانون اساسی نبود ما نمی‌توانستیم کوپن توزیع کنیم. *یکی دیگر از تاثیرگذاران مرحوم مهندس«عالی‌نسب» بود که من گرچه توفیق تحصیل نظری نزد ایشان را نداشتم اما در عمل از مکتب ایشان بسیار استفاده کردم. ایشان تجربه‌هایی که در جنگ‌های دیگر در دنیا اتفاق افتاده بود را به ما گوشزد و از بسیاری از اتفاقات ناگوار جلوگیری می‌کرد. برای مثال زمانی که ما شرایط تامین کالای موردنیاز بازار را نداشتیم و می‌خواستیم کمی کمتر از نیاز بازار کالا توزیع کنیم ایشان برای ما مثال زدند که بین کفش سایز 40 و 42 فقط دو شماره تفاوت هست اما اگر شما به‌جای کفش 42 که اندازه پای شماست سایز 40 خریدید فقط پولتان را هدر داده‌اید! کفش قابل‌استفاده نیست. *همین‌که شما کمی کمتر از نیاز کشور کالا توزیع کنید چنان تنشی در بازار به وجود می‌آید که گویی خیلی کمتر از نیاز مردم در بازار جنس پیدا می‌شود و بعد باید دوبرابر نیاز بازار جنس داخل بازار بریزید تا بتوانید به بازار آرامش بدهید. من بدون اغراق ایشان را معمار اقتصاد و بازرگانی جنگ می‌دانم. *ما بعد از جنگ گزارشی از بانک جهانی داشتیم که در آخر آن جمله‌ای نوشته بود: این شبیه معجزه است که این اقتصاد در دوران جنگ سقوط نکرد! در واقع این شبیه افسانه است که ما توانستیم با بدهی ارزی صفر از شرایط جنگ عبور کنیم. *دلم می‌خواهد در آخر از این نکته هم یاد بکنم که در همان شرایط سناریویی تنظیم شد که اگر درآمد ارزی کشور به صفر رسید، چگونه کشور را اداره کنیم. چندین سناریو تهیه کردیم که یکی از آنها درآمد ارزی صفر بود. برای هریک از وزارتخانه‌ها و دیگر نهادهای مسوول شرح وظایفی تهیه شده بود که چنانچه همه مرزهای ما را بستند و اجازه هیچ تبادلی به ما ندادند چگونه کشور را اداره کنیم. *من خاطرم هست که ما در آن زمان شیر خشک وارد کردیم اما ارزی نداشتیم که شیشه و سرشیشه شیر را وارد کنیم. آقای قرائتی که من را در جلسه‌ای دیدند به من گلایه کرد که بچه‌ها بدون سرشیشه درست غذا نمی‌خورند و پدرومادرها را هم اذیت می‌کنند؛ اما واقعیت آن است که ارزی برای واردات سرشیشه نداشتیم. روغن وارد می‌کردیم اما ظرفی نداشتیم که روغن را در آن بریزیم. در برخی مقاطع روغن را با کیسه پلاستیکی تحویل مردم می‌دادیم. منبع: مشرق

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 
Markets

نیازمندیها

تازه های سایت