طنز/ ماجراي آن سههزار ميم- موجودي!
.....اين دسته كه بر گردن او مى بينى دستى ست كه در كار دلارى بوده ست!
: متّهمين پرونده كذايى زبانم لال اختلاس سه هزار ميلياردى،اورانيوم غنى شده نيستند كه به راحتى در هر آشپزخانه اى قابل دسترسى باشند.گفت، در آسمانها دنبالش مى گشتم،در زمين پيدايش كردم! نمى دانم با چه عقلى گفتم سرى به خيام بزنم!نا سلامتى طرف يك عمر است كه حكيم است،شايد سر نخى پيدا بشود! به اختصار ذكر كردن اسامى به حقير هم سرايت كرد و در مصرعى گير و دار وزن هم مزيد بر علت شد. در كارگه كوزه گرى رفتم دوش ديدم سه هزار كوزه گويا و خموش ناگاه يكى كوزه بر آورد خروش پس آن سه هزار،ميم - موجودى كوش؟! در كارگه كوزه گرى رفتم دوش ديدم سه هزار كوزه گويا و خموش ناگاه يكى كوزه بر آورد خروش آن پول زبان بسته كه مى گفتى، كوش؟! در كارگه كوزه گرى رفتم دوش يك كوزه نداشت واقعاً،بهر فروش! گفتم:سه هزار كوزه كه يادت هست؟! خنديد،ولى هيچ نياورد به روش! در كارگه كوزه گرى رفتم دوش ديدم سه هزار كوزه را،كوزه فروش برداشته پر كرده ز انواع دلار انداخته بعد از آن پتوها را روش! در كارگه كوزه گرى بودم دوش رفتم سه هزار كوزه را تا تَه و توش ديدم كه درست مثل رويش از توش هرگز نشود مشاهده توش از روش! در كارگه كوزه گرى رفتم دوش ديدم سه هزار كوزه گويا و خموش گفتم،اينجا كوزه فروشى ست مگر؟! گفتا،پ نَ پ! چيه نشستى اين روش؟! ما تجربه كرديم بد اقبالى را كرديم فراموش سبكبالى را در خواب و خيال هم ندادند به ما حتى سه هزار كوزه خالى را! اين كوزه چو من عاشق زارى بوده ست در بند خم زلف نگارى بوده ست اين دسته كه بر گردن او مى بينى دستى ست كه در كار دلارى بوده ست!
دیدگاه تان را بنویسید