سرویس بین الملل «فردا»: سیانان اخیرا مطلبی را به قلم «نایل فرگوسن»، استاد تاریخ دانشگاه هاروارد آمریکا منتشر کرده که در آن به افول اقتصادی و سیاسی غرب در جهان و شکل گیری قدرتهای جدید پرداخته شده است.
*******************
هفته گذشته مقامات مالی اتحادیه اروپا برای جلب حمایت چین در بازپرداخت بدهیهای کشورهای عضو اتحادیه اروپا به پکن سفر کردند. درخواست استقراض اتحادیه اروپا از کشور چین که با هدف تامین اعتبار برای بازپرداخت بدهیهای این کشورها صورت گرفت به روشنی
بیانگر افول غرب و شکلگیری قدرتهای جهانی جدید است.
اما چرا غولهای بزرگ اقتصادی غرب در حال افول هستند؟ ۳۵ سال پیش درآمد متوسط یک شهروند آلمانی ۱۵ برابر درآمد متوسط در چین بود. امروزه این نسبت حدود سه برابر است. در دهه ۱۹۸۰ میلادی اقتصاد چین فقط دو درصد کل اقتصاد جهانی و معادل یک سوم اقتصاد آلمان بود. اما براساس پیشبینیهای صندوق بینالمللی پول تا سال ۲۰۱۶ سهم چین در کل اقتصاد جهان به ۱۸ درصد و در نتیجه شش برابر اقتصاد آلمان افزایش خواهد یافت.
توزیع ثروت و قدرت اقتصادی میان قطبهای جهانی به سرعت در حال تغییر است و غرب پس از چند قرن پیشرفت و سلطه کامل بر اقتصاد جهانی، اکنون در حال واگذار کردن عرصه به رقبای خود است. اما دلایل عمده این تغییرات کدامند؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید به دلایل پیشرفت غرب در قرنهای گذشته اشاره کرد که به طور خلاصه چنین است:
۱- وجود عنصر رقابت. اروپای قدیم از نظر سیاسی متفرق بود و هر یک از اجزاء آن برای توسعه نفوذ خود با دیگری به شدت رقابت میکرد.
۲- انقلاب علمی. بخش اعظم اختراعات و اکتشافات مهم در تمام عرصههای علمی مثل فیزیک، شیمی، ریاضیات، نجوم و زیستشناسی در اروپای غربی روی داد.
۳- پزشکی جدید. تقریبا تمامی پیشرفتهای مهم در عرصه پزشکی جدید در اروپای غربی و آمریکا روی داد.
۴- جامعه مصرفی. انقلاب صنعتی در کشورهایی روی داد که در آنها هم امکان تولید بیشتر و هم نیاز و تقاضا برای مصرف کالاهای بیشتر، بهتر و ارزانتر وجود داشت.
۵- موازین حاکم بر کار و تولید. کشورهای غربی اولین مللی بودند که با ترکیب روشهای تولید و کار منظم و گسترده و صرفهجویی در هزینه تولید، زمینه انباشت سرمایه را فراهم کردند.
در چهار قرن گذشته این عناصر مهم در توسعه و سازماندهی اقتصادی مدرن در انحصار مطلق اروپای غربی و آمریکای شمالی بود. تحت تاثیر این پیشرفتهای اقتصادی در اوایل قرن بیستم چند امپراتوری غربی، از جمله ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و فرانسه، کنترل ۶۰ درصد از جمعیت و مساحت کره زمین را در اختیار خود داشته و صاحب ۷۴ درصد از کل اقتصاد جهانی بودند.
اما از نیمه قرن بیستم به این سو ممالک غیرغربی یکی پس از دیگری شروع کردند به نمونهبرداری از این عناصر و به کارگیری آنها در الگوی اقتصادی و سیاسی کشورهای خود. اولین نمونه آن ژاپن بود، ولی شاید بزرگترین تحول در این راستا را باید اصلاحات اقتصادی سال ۱۹۷۸ در چین تلقی کرد.
عامل دیگر، عادت ما غربیها به انتقال رمز موفقیتهای خود به دیگران و فراموش کردن آنهاست. برای مثال، اکنون مردم کره جنوبی حدود ۴۰ درصد بیشتر از ساعت کار متوسط در آمریکا کار میکنند. روزهای سال تحصیلی در آن کشور ۴۰ روز بیشتر از سال تحصیلی در آمریکاست. و از نظر مصرف نیز فقط کافی است یادآوری کنیم که ۲۶ مورد از ۳۰ مرکز بزرگ خرید جهان در کشورهای آسیایی هستند.
امروز مردم کشورهای غربی در زمینه پزشکی بیش از هر ملت دیگری هزینه میکنند، ولی حقیقت این است که نظام و امکانات خدمات درمانی عمومی در بسیاری از کشورهای غربی و به خصوص آمریکا وضعیت اسفباری دارد.
در مورد حاکمیت قانون نیز فقط کافی است که به نظرسنجی که توسط «مجمع اقتصاد جهانی» تهیه شده است توجه کنیم که در آن از نظر ردهبندی مربوط به حق مالکیت و کیفیت حکومت آمریکا به نسبت هنگکنگ در رده پایینتری قرار گرفته است.
در نهایت تا جایی که به عنصر رقابت برمیگردد، یعنی عاملی که آغازگر و زمینهساز پیشرفتهای اقتصادی قرون معاصر در اروپا بود، «مجمع اقتصادی جهانی» از سال ۱۹۷۹ هر ساله یک نظرسنجی کامل در مورد کیفیت رقابت اقتصادی انجام داده است. طبق این آمار در سالهای اخیر ضریب رقابت اقتصادی در آمریکا از ۸۲/۵ به ۴۳/۵ کاهش یافته و در مقابل این عامل در چین از رقم۲۹ /۴ به ۹۰ /۴ افزایش یافته است.
آنچه به قطعیت میتوان گفت این است که سلطه اقتصادی غرب با سرعت رو به پایان است و دلیل آن فقط این نیست که دیگران راز موفقیت ما را تقلید کردهاند، بلکه به این خاطر که خود غربیها به مرور به این عوامل مهم بیتوجه بوده و آنها را به فراموشی سپردهاند.
دیدگاه تان را بنویسید