گفت و گوی با سعید آجورلو درباره چالش های جریان اصلاحات؛

اصلاح طلبان رادیکال، حاکمیت را رقیب خود می دانند | قدرت، اصلاح طلبان را به هم نزدیک می کند

کد خبر: 1141696
اصلاح طلبان رادیکال، حاکمیت را رقیب خود می دانند | قدرت، اصلاح طلبان را به هم نزدیک می کند

اصلاح‌طلبان قبل از انتخابات1400 با سه چالش مشروعیت، مقبولیت و کارآمدی مواجه بودند، بعد از انتخابات1400 به‌واسطه اینکه دولت و شورای شهر دراختیارشان نیست و عملا آزمون کارآمدی ندارند، همچنان درگیر چالش مشروعیت هستند و اختلاف‌نظرهایی که بین آنها می‌بینیم، به‌واسطه همین چالش مشروعیت است که ابعاد هویتی برایشان دارد، درواقع این چالش قبل از انتخابات هم وجود داشت و آنها را به دو دسته تقسیم کرده بود؛ کسانی که جریان اصولگرا را رقیب خودشان می‌دانند و کسانی که حاکمیت را رقیب خودشان می‌دانند.

کسانی که حاکمیت را رقیب خودشان می‌دانند، درواقع طیف تجدیدنظرطلب و ادامه هسته سخت جریان دوم خرداد هستند که از آقای تاجزاده و آقای حجاریان و حتی بخشی از اتحاد ملت مثل همین خانم منصوری دبیرکل‌شان و اینها تشکیل می‌شود که نگاه‌شان به قدرت، نگاهی تمامیت‌خواهانه بوده و از نظر روشی، رادیکال عمل می‌کنند. این طیف از نظر فکری می‌شود گفت کاملا یا تا حدود زیادی نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی دچار شبهه است. طیف دیگری از اصلاح‌طلبان که همچنان روش‌های معتدل‌تر و ملایم‌تری دارند و سعی می‌کنند در چهارچوب نظام باشند، رقیب‌شان را جریان اصولگرا و اصطلاحا جناح راست می‌دانند و نمی خواهند رقیب حاکمیت باشند. این گروه در احزابی مثل کارگزاران، بخشی از اعتماد ملی و حزب اعتدال و توسعه فعالیت می‌کنند و بخشی از آنها در شورای عالی اصلاحات حضور دارند.  اینها در انتخابات1400 و انتخابات98 تبدیل به دو طیف متفاوتی شدند که به‌واسطه عملکرد روحانی اتحاد اینها از بین رفت. اقبال عمومی که نسبت به روحانی در سال92 به وجود آمد این دو طیف را به‌هم نزدیک کرد؛ چه طیف تجدیدنظرطلب و تندرو و چه آن طیف معتدل حس کردند با روحانی منافع بهتری به‌دست می‌آورند. در سال 92 و 96 قدرت این دو طیف را به هم نزدیک کرد. در مقطع فعلی هم طیف تندرو عرصه انتخابات و قدرت را رها نکرده و اگر ببیند از نظر اجتماعی فضا مساعد است، حتما می‌خواهد وارد صحنه شود تا از ظرفیت اجتماعی خود استفاده کند.  در وضعیت فعلی اختلافات بین اصلاح‌طلبان به اختلافات هویتی، فکری و اندیشه‌ای تبدیل شده است. به ‌لحاظ فکری و عملی این دو طیف دو مسیر جدا از هم را می‌روند. برای مثال همین انتقادهای رادیکال ها از قوچانی نشان دهنده این شکاف سیاسی است. چون من در آن جلسه حضور داشتم، صحبت‌های دوستان اصلاح‌طلب و دوستان اصولگرا را هم شنیدم، صحبت‌های قوچانی بیشتر براساس همین تفکرات اصلاح‌طلبان عمل گرا بود و همان‌ها را نمایندگی می‌کرد، بالاخره او انتقادهایی هم داشت هم درمورد انتخابات، هم درمورد سیاست خارجی و هم درمورد فضای اجتماعی-فرهنگی ولی می‌بینید که طیف تندرو عملا آنها را کنار می‌زنند به این خاطر که اعتقاد دارند اصلاح‌طلبان میانه‌رو از سرمایه اجتماعی اینها استفاده کردند و در دولت روحانی سرمایه اجتماعی را تمام کردند و به اتمام رساندند و این دعوا به همین دلیل ادامه پیدا می‌کند و به آن دامن زده می‌شود.  من فکر می‌کنم الان مساله اصلی اصلاحات اختلاف بین این دو طیف است، البته این اختلاف به این معنی نیست که هیچ‌موقع اینها به هم نمی‌رسند.  ممکن است از میوه آن انتقادهای تند و رادیکال‌کردن فضا که به‌دنبال ناکارآمد نشان دادن جریان مقابل است، همان اصلاح‌طلبانی که در چهارچوب مناسبات قدرت جمهوری اسلامی هستند زمانی بتوانند استفاده کنند. یعنی ممکن است قدرت دوباره اینها را به هم اضافه کند.

آیا این سردرگمی و این چالش هویتی که اصلاح‌طلبان رادیکال به آن برخوردند و منجر به قهر و هجمه با نظام شده است درنهایت انفعال و بن‌بست سیاسی آنها را به‌همراه نمی‌آورد؟ دستاویز قراردادن ردصلاحیت‌ها تا کجا قرار است ادامه پیدا کند؟

اصلاح‌طلب‌ها اگر ببینند که می‌توانند از لحاظ اجتماعی خود را احیا کنند که بخش زیادی از آن به عملکرد جریان رقیب بستگی دارد، طبیعتا میل بازگشت به قدرت را دارند، به ‌نظرم حتی اگر آقای لاریجانی می‌توانست نامزد اصلاح‌طلبان در انتخابات باشد فضای1400، فضایی نبود که اینها را برنده کند. از نظر اجتماعی در وضعیت نامناسبی بودند و سرمایه اجتماعی پایینی داشتند. عملکرد روحانی به سرمایه اجتماعی و حتی به نهاد انتخابات هم ضربه زد. عدد مشارکت را پایین آورد، اما بین اصلاح‌طلب‌ها همچنان سوال است که اگر بازهم نتوانستیم نامزدمان را احراز صلاحیت کنیم چه کاری باید انجام دهیم، تا کجا باید برویم؟ این جزء دعواها و چالش‌هایی است که درون جبهه اصلاحات وجود دارد و تمام نشده است و یکی از اساسی‌ترین دعواهای بین همین طیف عملگرا و طیف رادیکال است و این سوالی است که هنوز نتوانسته‌اند به آن جواب بدهند و یکی از چالش‌های اصلی‌شان است.

اگر اصلاح‌طلبان رادیکال در کسب مجدد قدرت ناکام بمانند فکر نمی‌کنید به‌طور کامل با حاکمیت دچار نزاع شوند؟ در این صورت رفتار سیاسی آنها را در آینده چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

اصلاح‌طلبان رادیکال همچنان سعی می‌کنند تمام پای خود را از قدرت بیرون نگذارند. ولی به این معنا نیست که درمقابل هر نوع اتفاقی از جنس دی‌ماه96 یا آبان98 همچنان همان رویکرد سابق را اتخاذ کنند، ممکن است رویکردشان عوض شود، چون از دولت بیرون هستند، در آن دو اتفاق درون دولت بودند و همراهی با دولت می‌کردند، ممکن است الان رویکردشان را عوض کنند، این احتمال وجود دارد، ولی همچنان عنصر مصلحت در نگاه مرکزیت اصلاح‌طلبان وجود دارد، نمی‌خواهند از قدرت خارج شوند و یک‌پایی همچنان در قدرت می‌مانند و نمی‌خواهند درواقع این رابطه کامل قطع شود. طبیعتا حاکمیت هم نمی‌خواهد این رابطه قطع شود. طبیعی است که جناح‌های سیاسی با افکار و عقاید مختلف، مدیریت بخشی از فضای سیاسی کشور را برعهده دارند مخصوصا در کشوری که تقریبا بالای 40 انتخابات در آن برگزار شده است؛ اما به‌هر‌حال همان‌طور که عرض کردم استحاله برخی از این افراد خیلی جدی است و خیلی سخت است که اینها در چهارچوب جمهوری اسلامی بمانند و اگر هم وارد فضاهای انتخاباتی شوند خیلی ماکیاولیستی است، یعنی به‌خاطر این است که بتوانند اهداف‌شان را به جلو ببرند. این درمورد افرادی مثل تاجزاده و برخی از بدنه اتحاد ملت صدق می‌کند. اینها خیلی به نهضت آزادی شدن- که یک اپوزیسیون سیاسی است که درون کشور زندگی می‌کنند، نزدیک می‌شوند. خیلی فایده‌گرایانه به نهاد انتخابات نگاه می‌کنند و دنبال روزنه‌ای هستند که بتوانند اهداف خودشان را با روش های مختلف جلو ببرند ولی من فکر می‌کنم در مرکزیت اصلاحات که این گرایش‌های مختلف را باید با هم بالانس کند، همچنان سعی می‌شود اصلاحات پایی درون نظام نگه دارد و خارج نشود. به صورت کلی مساله اصلی اصلاحات همچنان چالش مقبولیت است و مساله سرمایه اجتماعی که با حل‌شدن این موضوع شاید گره از بقیه کارهایشان باز شود، منتها اینها می‌خواهند سرمایه اجتماعی‌شان را با ترساندن از رقیب و تخریب به‌ دست بیاورند. سعی می‌کنند از رقیب تصویر هراسناکی بسازند که بتوانند خودشان را به‌عنوان گزینه سلبی معرفی کنند نه گزینه ایجابی، من فکر می‌کنم این دیگر جواب ندهد یا حداقل اگر هم اثر داشته باشد اثر بلندمدتی ندارد. من فکر می‌کنم الان فرصتی وجود دارد که جریان اصلاحات هم به این موضوع فکر کند که چرا به‌جای اینکه کارنامه ارائه بدهد و ایجابی حرف بزند و درمورد ایده‌های سازنده بگوید، همچنان تمام تمرکزش روی تخریب رقیب است

- کسانی که حاکمیت را رقیب خودشان می‌دانند، درواقع طیف تجدیدنظرطلب و ادامه هسته سخت جریان دوم خرداد هستند که از آقای تاجزاده و آقای حجاریان و حتی بخشی از اتحاد ملت مثل همین خانم منصوری دبیرکل‌شان و اینها تشکیل می‌شود که نگاه‌شان به قدرت، نگاهی تمامیت‌خواهانه بوده و از نظر روشی، رادیکال عمل می‌کنند. قدرت می تواند اینها را به طیف عمل گرا نزدیک کند.

- من در آن جلسه افطاری رییس جمهورحضور داشتم، صحبت‌های دوستان اصلاح‌طلب و دوستان اصولگرا را هم شنیدم، صحبت‌های قوچانی بیشتر براساس تفکرات اصلاح‌طلبان عمل گرا بود و همان‌ها را نمایندگی می‌کرد، بالاخره او انتقادهایی هم داشت هم درمورد انتخابات، هم درمورد سیاست خارجی و هم درمورد فضای اجتماعی-فرهنگی ولی می‌بینید که طیف تندرو عملا آنها را کنار می‌زنند به این خاطر که اعتقاد دارند اصلاح‌طلبان میانه‌رو از سرمایه اجتماعی اینها استفاده کردند و در دولت روحانی سرمایه اجتماعی را تمام کردند.

-اصلاح‌طلبان رادیکال همچنان سعی می‌کنند تمام پای خود را از قدرت بیرون نگذارند. همچنان عنصر مصلحت در نگاه مرکزیت اصلاح‌طلبان وجود دارد، نمی‌خواهند از قدرت خارج شوند و یک‌پایی همچنان در قدرت می‌مانند و نمی‌خواهند درواقع این رابطه کامل قطع شود. طبیعتا حاکمیت هم نمی‌خواهد این رابطه قطع شود.

- اصلاح طلبان رادیکال خیلی به نهضت آزادی جدید شدن -که یک اپوزیسیون سیاسی است که درون کشور زندگی می‌کنند، نزدیک می‌شوند. خیلی فایده‌گرایانه به نهاد انتخابات نگاه می‌کنند و دنبال روزنه‌ای هستند که بتوانند اهداف خودشان را با روش های مختلف جلو ببرند.

- بخش عمده ای از جریان اصلاحات می‌خواهند سرمایه اجتماعی‌شان را با ترساندن از رقیب و تخریب به‌ دست بیاورند. سعی می‌کنند از رقیب تصویرهراسناکی بسازند که بتوانند خودشان را به‌عنوان گزینه سلبی معرفی کنند نه گزینه ایجابی، من فکر می‌کنم این دیگر جواب ندهد یا حداقل اگر هم اثر داشته باشد اثر بلندمدتی ندارد.

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت