بشیر حسینی بوردیوی ایران است! / او گام در راهی گذاشته که بوردیو آغاز کرده بود!
حضور دکتر سید بشیر حسینی به عوان یکی از چهار داور مسابقه استعدادیابی عصر جدید، اولین گامی است که یک استاد دانشگاه به سوی مردم برداشته است.
داوود طالقانی در سایت باشگاه اندیشه نوشت: حضور دکتر سید بشیر حسینی به عوان یکی از چهار داور مسابقه استعدادیابی عصر جدید، اولین گامی است که یک استاد دانشگاه به سوی مردم برداشته است.
فقط میتوان عضوی از طبقه کارگر فرانسه بود تا احوالات خانوادههایی را درک کرد که به جای این که آخر هفته خود را با تماشای سریالهای ابزورد و ترانههای عامه پسند سرگرم کنند، پیچ رادیو را باز کرده تا مصاحبه این هفته استاد مطرح کلژ دو فرانس را گوش کنند. این مردم صدای مردی را میشنیدند که مخاطبش کسانی بودند که جزو نخبگان و فرهیختگان جامعه فرانسوی محسوب نمیشدند. او همان قدر برای خانوادههای طبقه کارگر اهمیت قائل میشد که خانوادههای طبقه کارگر نسبت به او اهمیت میدادند. گویی فاصلهای میان این استاد دانشگاه و مردم عادی وجود نداشت. پیر بوردیو، این چنین متفکری مردمی بود، اما حضور او محدود به رادیو نمیشد.
او هر از چند گاهی نیز در تلویزیون حاضر میشد و با مردم از طریق تماس تلفنی و به صورت زنده گفتگو میکرد. بوردیو کلاس درس خود را به تلویزیون و رادیو برده بود و شاگردانش، کسانی نبودند که فقط به بهانه نمره و پاس کردن یک درس به پای صحبتهای او نشسته باشند. اگر این فعالیت دو سویه ثمری نداشت و تغییری ایجاد نمیشد، نه بوردیو و نه مردم هیچ کدام به ادامه آن مبادرت نمیورزیدند.
بوردیو، تبدیل به نمایندهای از میدان دانشگاه شد که میتواند میدان خود را به حوزه عمومی گسترش بدهد. او با این کار خود، فاصله به وجود آمده میان جامعه و آکادمی را حداقل برای شخص خود از بین برد. کسی با او احساس غریبگی نمیکرد، همگان وی را میشناختند، صحبتهایش را متوجه میشدند و از طرفی او آن قدر بلد کار بود که به ورطه پوپولیسم نیافتد. شکاف به وجود آمده میان دانشگاه و مردم، فقط محدود به جامعه فرانسه نیست و تبار تاریخی آن را میتوان از بدو تاسیس آکادمیای افلاطون پیگیری کرد. افلاطون، آکادمیای خود را بیرون از شهر، اما رو به شهر تاسیس کرد، اما مرزی واضح و روشن میان آن برقرار کرده بود. گرایشهای نخبه گرایانه و ریشههای فرهیختگی علم نیز که در قرون متمادی انباشت شده بود، این فاصله را چند برابر کرده بود. از اولین دقایق حضور دانشگاه در ایران و بررسی تجربه دانشگاه ایرانی نیز میتوان سویههای این انفصال را مشاهده کرد. این که دانشگاه ایرانی حصار و نگهبان دارد و عبور و مرور در آن به دقت بررسی میشود، گواه همین موضوع است.
علاوه بر این به بعضی فیگورهای روشنفکرانه و ژستهای شبهعلمی نیز باید اشاره کرد که باعث شد اساتید دانشگاهی کمتری نیز میان مردم حاضر شوند، تا مبادا جزئی از عوام شمرده شوند. در سالهای گذشته، تلاشهایی نیز شد که استاد دانشگاه ایرانی، تجربه زیسته علمی خود را با مردم کشورش تقسیم کند، اما این امر قوام و دوام کافی را نداشت. تفاوت ادبیات گفتاری مستعمل و دیوارهای شیشهای میان ایشان و مردم نیز کماکان وجود دارد. اما این روزها میتوان ترکهایی بر این دیوار شیشهای مشاهده کرد. تلویزیون، واسطهای شده است که استادی از دانشگاه در کنار مردم حضور یابد. تلویزیون به عنوان محبوبترین رسانه جمعی، بهترین واسطهای بود که یک استاد دانشگاه میتوانست با استفاده از آن با مردم کشورش وارد گفتگو شود.
حضور دکتر سید بشیر حسینی به عوان یکی از چهار داور مسابقه استعدادیابی عصر جدید، اولین گامی است که یک استاد دانشگاه به سوی مردم برداشته است. حال، مردم او را میشناسند، از طریق رسانههای اجتماعی میتوانند با او در ارتباط باشند و البته این استاد دانشگاه نیز میتواند آن چه را سالها به دانشجویان خود در سر کلاس میگفته، برای مخاطبان بیشتری که از گروههای اجتماعی مختلفی هستند، بیان کند. دکتر حسینی میتواند گفتمانی را که به آن تعلق دارد و مروج آن است، در تلویزیون تبلیغ کند و دیگری غیرآکادمیک را نیز دعوت به پیوستن به آن کند. کوچکترین تغییر نیز میتواند برای این مساله دستاوردی بزرگ محسوب شود.
آن چه رهزن ماجراست و بیمهایی را برای حضور این استاد دانشگاه میآفریند و البته خیال مقایسه او را با بوردیو میپروراند، خود همین رسانهای است که نقش واسطه را ایفا میکند. هر چند تلویزیون واسطه خوبی است، از این جهت که مخاطب حداکثری را برای این استاد دانشگاه فراهم میکند و امکان انتشار حداکثری پیام را ممکن میسازد، اما همین وجه عامیانه تلویزیون است که میتواند هر امری را به سطح خواستههای تجاری کاهش بدهد. صورتبندی متناقضنمای این مساله دقیقا همین مورد است و به همین خاطر نیز بوردیو در تلویزیون حاضر شد، اما علیه آن سخن گفت. او علیه رسانهای صحبت کرد که صحبتهای او را منتشر میکرد.
یکی از توقعاتی نیز که از دکتر حسینی، به عنوان کسی که گام در راهی گذاشته که بوردیو آغاز کرده بود، انتظار میرود، این است که امکانات و محدودیتهایی را که تلویزیون میتواند برای ارتباط تعاملی او با مخاطبان مردمیاش به وجود بیاورد، معرفی، نقد و آگاهی بخشی کند. بوردیو، در همان گفتگوی معروف تلویزیونیاش یادآور شد که این رسانه در جهان مطبوعات و خبر سلطه دارد و میتواند کنترل خود را بر سیاست، هنر، فلسفه و حقوق نیز تعمیم بدهد. تلویزیون با استفاده از مخاطبسنجی، خواستههای تجاری و تبلیغاتی را هوشمندانه و هدفمند برای مخاطب خود تهیه میکند.
خروج دکتر حسینی از میدان آکادمی و ورود به میدان ژورنالیسم تلویزیونی، مستلزم آن است که به قواعد میدان جدید تن بدهد، چنان که هر استاد دانشگاهی به میدان اصلی خود یعنی دانشگاه پایبند است. اما اگر قرار است همانند بوردیو بود، میبایست پیش از هر چیز، این قواعد مورد انتقاد قرار بگیرند و با رد خصوصیتهای میدان است که میتوان بر آن فائق شد. باید دید آیا دکتر حسینی همانند بوردیو میتواند از قواعد تجاری سازی، سلطه خبر، انحصار بیان و آزادیهای اخلالگرایانه رسانهها، عدالت رسانهها در بازنمایی و تخصیص آن به تمام گروههای اجتماعی و… فراتر رفته و مرز میدان دانشگاه و حوزه عمومی را بردارد؟
از استاد عالی رتبه رشته ارتباطات دانشگاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و استاد ممتاز فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه السلام باید تشکر کرد که از میدان خود به در آمده و وارد قلمرو تازهای شده است و باید امیدوار بود که با نقد وساطت رسانهها، این مرزها برداشته شود. یادمان نرود که عصر جدید یک بوردیو به ما بدهکار است.