ناگفتههایی از دفاع رزمندگان گردان عمار در «تنگه ابوقریب»
رزمندگان گردان عمار با خلق حماسه دفاع در تنگه ابوقریب اجازه ندادند عراق بیش از دفاع متحرکی که ترسیم کرده بود را اجرایی کند.
خبرگزاری تسنیم: سال پایانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که شورای امنیت سازمان ملل متحد برای پایان دادن به این جنگ و جلوگیری از خسارتهای بیشتری که عراق متحمل شده بود، بار دیگر پیشنویس قطعنامهای را برای آتش بس نوشت تا پس از پذیرش ایران، اجرا شود. زمانی که این قطعنامه از سوی ایران پذیرفت، عراق برای جبران شکستها و گرفتن برگ برنده، از این فرصت استفاده کرد و هجوم گستردهای را از جبهه جنوب کشور به ایران وارد کرد و تا نزدیکی شهرهای دزفول و اندیمشک آمد تا بتواند هم اسیر بگیرد و هم ویرانی به بار آورد.
رزمندگان ایرانی در آن بازه زمانی همه درگیر حراست از مرزها بودند، یکسری از رزمندگان در شمال غرب درگیر بودند، گروهی دیگر در شلمچه و جزیره مجنون. در آن زمان رزمندگان گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تهران تازه از خط پدافندی برگشته بودند و به آنها مرخصی داده شد تا به تهران بازگردند. رزمندگان خود را برای رفتن به تهران آمده کرده بودند و حتی بلیط قطار هم در دستانشان بود.
ساعت ۹:۳۰ صبح ۲۱ تیرماه ۶۷ اعلام شد که عراق به تنگه ابوقریب که تنگهای بسیار استراتژیک در شمالغرب خوزستان است حمله کرده و هیچ نیرویی را نداریم که مقابل آنها بایستد. از طرف فرماندهی ابلاغ میشود که گردان عمار برای مقابله با عراق اعزام شود، اطلاع میدهند که گردان عمار آماده شدهاند که بروند مرخصی! دستور میدهند که "گردان عمار را برگردانید به تنگه ابوقریب". رزمندگان گردان عمار به پادگان دوکوهه برمیگردند و بهسرعت تجهیز میشوند و عازم خط مقدم میشوند. در این عملیات گردان عمار بهتنهایی مقابل یک لشکر زرهی عراقی ایستاد و نیمی از این گردان بهعلت تشنگی به فیض شهادت نائل شدند. همچنین به مناسبت پاسداشت این حماسه بزرگ رزمندگان گردان عمار فیلم سینمایی «تنگه ابوقریب» به کارگردانی بهرام توکلی تولید شده که این فیلم به عنوان بهترین فیلم سینمایی در سیوششمین جشنواره فیلم فجر انتخاب شد.
محمد شریفی جانباز دوران دفاع مقدس و جانشین گردان عمار یکی از رزمندگان حاضر در این عملیات بود که ناگفتههای زیادی از این عملیات غرور آفرین دارد. خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا به مناسبت فرا رسیدن سالروز عملیات تنگه ابوقریب با این جانباز و رزمنده دوران دفاع مقدس گفتوگوی تفصیلی انجام داده است که در ادامه مهمترین عنوانهای این گفتگو را در ادامه میخوانید.
* روز ۲۱ تیرماه سال ۶۷ بود که از قبل به بچهها اعلام کرده بودیم سلاح و تجهیزات را تحویل دهند و آماده شوند تا فردا مرخصی بروند. یک عده میخواستند همان روز با اتوبوس بروند، چون معمولاً هماهنگ میکردیم قطار میگرفتیم و با قطار دستهجمعی برمیگشتند. یک عده هم نمیخواستند به تهران بروند و به شهرهای خود بروند، زودتر میخواستند بروند سلاحها را تحویل داده بودند.
* در اتاق گردان نشسته بودیم. تلفن زنگ خورد و از سوی ستاد بود و گفتند سریع به ستاد بیاید. من به آقا رضا{سردار محمدرضا یزدی} گفتم و ایشان گفت: من میروم. ایشان به ستاد رفت و به فکر ما هم نمیرسد اتفاقی افتاده باشد. شاید حدود یک ربع بیشتر از رفتن آقای یزدی نمیگذشت که تلفن زنگ خورد و اعلام کردند عراق حمله کرده است.
* بچههای اطلاعات آمدند و سه نفر با هم رفتیم تا ببینیم چه خبر است، چون گفته بودند از فکه میآیند. ما با ماشین با سرعت حرکت کردیم و به سمت اندیمشک رفتیم و دیدم در این شهر مردم سراسیمه و حیران بودند. با هر وضعیتی بود به سمت جاده اندیمشک -شوش رفتیم و خودمان را به سه راهی تنگه ابوقریب رساندیم.
* از همان جا نگاه کردیم و برگشتیم و پیغامی به آقای یزدی دادیم که بیایید تا سه راه خبری نیست، ولی سریع خود را برسانید. ساعت ۳-۲ بعد از ظهر بود که اینها رسیدند. راه انداختن یک گردان به سرعت نمیشد.
* آن زمان تعداد گردان از جهت نیروی انسانی ۴ گروهان بهشتی، باهنر، رجائی و مطهری بود. تقسیم کردیم و دو گروهان را در سه راهی عین خوش گذاشتیم که اگر از سمت عین خوش آمدند اینجا بتوانیم راه را ببندیم. برای ما مسلم بود که اینها در اطراف جاده پراکنده نمیشوند که بخواهند عملیات نظامی کنند.
* شب را آنجا گذراندیم و اتفاقی رخ نداد. دم صبح حدوداً بعد از نماز صبح آقای یزدی با بی سیم تماس گرفت که ما اینجا درگیر شدیم. یکی از گروهانها را خواستند که بفرستیم. ما در سه راهی بودیم و آنها{سردار یزدی} وارد تنگه شده بودند.
* ساعت ۱۱:۳۰ بود و اوج درگیری شدید و بیآبی ما و مهمات ته کشیده بود، چون عقبه نداشتیم. از مهماتی که بچهها آورده بودند استفاده شد و مهماتی که برای ارتشیها بود و پیدا میکردیم استفاده شد.
* با آقا رضا تماس گرفتم که پیگیری کنم. ایشان در سه راه عین خوش بود. گفت: حاجی{شهید غلامرضا صالحی} آمده و در حال پیگیری هستیم. گفتم اینجا امکان ماندن نیست. بچهها شدید در فشار هستند و تلفات بالا رفته است.
* یک دکه و آلونکی بود و ارتشیها به عنوان بوفه درست کرده بودند که مواد غذایی به سربازها میفروختند. من پشت این سنگر گرفته بودم. اینها که فرار کردند و به سمت شیار رفتند. من تنها آنجا نشستم و یک کلاش داشتم. وقتی یکی از PMPهای عراقی به سمت دکه آمد و من فکر کردم من را دیدند. بلند شدم و رگبار را روی پیامپی گرفتم و نفراتی که روی آن نشسته بودند ریختند.
* با این عملیات در آن مقطع و خلق دفاع متحرک عراق باعث شد متوقف شوند و حماسه ابوقریب را بیافرینند. در صحبتهایی که با برخی از اصحاب رسانه داشتیم مخصوصاً بحث ساخت فیلم ابوقریب من تحلیلی داشتم که این ابوقریبها در طول انقلاب اسلامی و بعد از جنگ زیاد بوده و باز هم خواهد بود.
* تنها یگانی که در آن مقطع آماده دفاع بود و پیشگیری از فاجعه بزرگ کرد، گردان عمار بود و رفت و ایستاد و حرف حضرت امام (ره) را به جان خرید و اجازه ندادند عراق بیش از این دفاع متحرکی که ترسیم کرده بود را اجرایی کند.