سرویس ورزشی فردا: علیرضا کریمی قطعا خبرسازترین ورزشکار سال 1396 یا 2017 میلادی است. نه تنها در ایران و آسیا بلکه حتی در سطح جهان. کشتی گیری که برای رودررو نشدن با ورزشکار رژیم غاصب صهیونیستی تصمیم گرفت مسابقه را واگذار کند تا به مصاف بعدی با نماینده آن رژیم نرود. اقدامی که در عالم ورزش و آن هم در سطح بین المللی کاری تقریبا نشدنی است. او که ماهها برای حضور در مسابقات تمرین کرده بود با انجام چنین کاری نامش را در تاریخ ورزش ایران جاودان کرد. در این مدت درباره اتفاقات آن مسابقه و چرایی و چگونگی آن مسابقه و بعد از آن از زابن علیرضا زیاد شنیدیم و کم نخواندیم.
برای همین این بار به سراغش رفتیم تا از خودش و زندگی شخصی اش بیشتر بدانیم. علیرضا با «فردا» از خودش و آرزوهایی که برای فردای زندگی اش داشت، حرف زد. با ما همراه شوید تا بیش از پیش با این جوان کرجی آشنایی پیدا کنید.
2خط حرف حساب با پهلوانی که با عنوان #علیرضا_بباز معروف شد اینجا بخوانید
فردا: خودتان را بیشتر برای خوانندگانی که دوست دارند قهرمان شان را بهتر بشناسند معرفی می کنید؟ - علیرضا کریمی هستم متولد سال 1373 با 23 سال سن که در کرج زندگی می کنم. فردا: اهل آن منطقه اید؟ - بله! ما در منطقه فردیس کرج در شهرک تهران ساکن هستیم. فردا: چند خواهر و برادرید؟ - من فقط یک خواهر دارم که او هم از خودم کوچکتر است. فردا: از چه سنی سراغ کشتی رفتید؟ - حدودا 9 یا 10 سال بیشتر نداشتم که همراه پدرم به باشگاه رفتم و گفتم من هم می خواهم کشتی بگیرم.
فردا: اسم باشگاهت چه بود؟ - باشگاه شفق کرج. همان جایی که علیرضا حیدری قهرمان پرآوازه کشتی ایران و کرج هم در آن تمرین می کرد. البته الان هم آنجا تمرین می کنم.
فردا: شرایط امکانات و تجهیزات ورزشی اش خوب است؟ - نه! اصلا... در یک زیرزمین است و فقط یک تشک کوچک دارد. اما با همه این حرفها کشتی گیران زیادی را به سطح اول این رشته معرفی کرده است. فردا: چه کسی مشوقتان بود که به کشتی بپردازید؟ - خانواده ام اهل ورزش بودند. پدرم با عموها و پسرعموهایم همگی در رشته کشتی فعالیت داشتند البته نه در حد قهرمانی و حرفه ای بلکه در سطح آماتور. ولی به هر حال همه مشغول بودند و من هم با دیدن آنها
تشویق شدم تا به کشتی رو بیاورم و در نهایت از سن 16 سالگی به تیم ملی نوجوانان پیوستم و بعد از آن هم کم کم به تیم های رده بالاتر و بزرگسالان رسیدم. فردا: چقدر درس خوانده اید؟ - دانشجو بودم ولی دیگر نیستم! فردا: اسم اولین مدرسه تان را به یاد دارید؟ - البته! من در دبستان ارم دوره ابتدایی را سپری کردم و بعد به مدرسه امام خمینی(ره) رفتم و دوران راهنمایی و دبیرستان را آنجا خواندم. فردا: چرا دانشجوی ردی شدید؟ - حسابی اذیت شدم. البته دو بار دانشگاه عوض کردم ولی باز هم مسئولان دانشگاه نتوانستند با شرایطی که من داشتم کنار بیایند و مرا هر ترم می
انداختند تا اینکه قیدش را زدم. فردا: چطور؟ - چون باید در اردوهای تیم های ملی شرکت می کردم یا در لیگ کشتی می گرفتم نمی توانستم در کلاس شرکت کنم و ترجیح دادم فعلا درسم را به تأخیر بیندازم و به سربازی بروم. البته دستوری صادر شد تا معاف شوم. بعد انشااله باز هم درسم را ادامه می دهم. فردا: خودتان را چطور نقد می کنید؟ - ایراد زیادی در رفتار و اخلاقم نمی بینم. شاید کمی خجالتی، ساکت، البته شوخ و زودجوش باشم. البته این را هم خودم حس کرده ام شاید از دید دیگران همه اینها برعکس باشند و شاید هم نه! فردا: رفیق باز هم هستید؟ - رفیق های خوبی دارم البته نه
زیاد. چندتایی هستند که همگی از دوستانم در تیم ملی کشتی هستند. مثل امین طاهری، رضا عطری، حسین شهبازی و اینها که بیشتر وقتم را با آنها سپری می کنم... فردا: ...بیشتر وقتتان را؟ - بله! خب طبیعی است چون من از صبح تا شب با این بچه ها در اردوی تیم ملی هستم و حتی آنها را بیشتر از خانواده ام می بینم. فردا: ماشین دارید؟ - نه! اما رانندگی بلدم و البته قرار هم شده یک دستگاه اتومبیل به من بدهند که البته امیدوارم این اتفاق بیافتد. فردا: پدرتان شاغل است؟ - خیر! او بازنشسته یک شرکت خصوصی است. فردا: اوضاع مالی خانواده تان چطور است؟ - در حد متوسط هستیم.
فردا: اگر اوضاعتان خوب شود به خانواده کمک می کنید؟ - قطعا! این یکی از مهمترین اهدافم در زندگی است که بتوانم شرایط راحتی را برای آنها فراهم کنم. البته شکر خدا همین حالا هم به همت پدرم و لطف خدا شرایط بدی ندارند. فردا: فکر کرده اید که در آینده می خواهید چه کاره شوید؟ مربی؟ کارمند، یا...؟ - احتمالا بیزنس راه می اندازم و برای خودم کار می کنم. فردا: نمی خواهید سراغ کارمندی بروید؟ - نه! علاقه ای به کار کارمندی ندارم. دوست دارم آقا و نوکر خودم باشم. فردا: غذاهای مورد علاقه تان کدام هستند؟ - بیشتر از هر چیز خورش قیمه را دوست دارم. البته
زرشک پلو با مرغ های مادرم را هم با دنیا عوض نمی کنم. فردا: اهل تیپ و مد و این چیزها هم هستید؟ - نه در آن حد که خودم و زندگی ام را درگیرش کنم. دوست دارم همیشه مرتب باشم و با ظاهری آراسته رودرروی مردم قرار بگیرم. فردا: اهل نمار و روزه هم هستید؟ - البته که هستم.
علیرضا کریمی: به نتانیاهو ربطی نداشت درباره من صحبت کند اینجا بخوانید
فردا: چه کسی نماز خواندن را برای اولین بار به شما آموزش داد؟ - در خانه یاد گرفتم. از پدر و مادرم. فردا: دنبال ازدواج و تشکیل خانواده نیستید؟ - فعلا نه! حالا می خواهم کشتی بگیرم و برنامه های زیادی برای آینده ام دارم. فردا: هدفگذاری تان در کشتی چیست؟ - اینکه بتوانم در جهان و المپیک مدال طلا بگیرم و باعث افتخار ایران و ایرانی شوم. فردا: اهل کتاب و کتابخوانی هم هستید؟ - بله! خیلی کتاب نمی خوانم ولی
اینطور هم نیست که اصلا کتاب دست نگیرم. فردا: به یاد دارید آخرین کتابی که خواندید چه نام داشت؟ - کتابی بود برگزیده از سخنان کوتاه حضرت علی(ع) که آن را خواندم و خیلی دوست داشتم. فردا: از حضورتان در بیت رهبری و دیدار با مقام معظم رهبری حرفی نمی زنید؟ - اتفاق خیلی مهم و بزرگی بود که برایم رخ داد. ایشان لطف کردند انگشترشان را هم به من هدیه دادند که برایم خیلی ارزشمند بود. امیدوارم لیاقت این همه توجه را داشته باشم. فردا: با انگشتری آقا چه کردید؟ - در یک جای امن در خانه از آن نگهداری می کنم. این بهترین هدیه ای بود که در زندگی دریافت کرده بودم.
فردا: آرزوی ورزشی تان چیست؟ - اینکه با افتخار از دوران قهرمانی کنار بروم و در نهایت یک مدال خوشرنگ طلایی از المپیک یا جهان در کارنامه ورزشی ام ثبت کنم. فردا: در زندگی شخصی چطور؟ - اینکه در زندگی شخصی ام موفق باشم و بتوانم در آرامش زندگی کنم.
بیشتر بخوانید: پهلوانان کار خودشان را بلدند؛ وزارت ورزش چهطور؟
فردا: حرف باقیمانده؟ - بیش از هر چیز ممنون خانواده ام هستم که در همه این سالها از من مراقبت و حمایت کردند تا به این درجه از موفقیت های ورزشی برسم. از همه مربیانی که تاکنون برایم زحمت کشیدند و در نهایت از همه کسانی که در آن روزهای شکست مصلحتی به من روحیه دادند و مرا دارای انگیزه های دوچندان بیشتر از قبل کردند تا باز هم با قدرت در عرصه بین المللی و کشتی بجنگم و تلاش کنم تا به حقم برسم، ممنونم