سناریوی رمال قلابی برای سرقت طلای مادر و دختر
رمال قلابی به بهانه پایان دادن به اختلافات زوجی و دور کردن اجنه از خانهشان، زن میانسال و دخترش را بیهوش کرد و طلاهایشان را دزدید.
جامجم: چندی پیش دختری جوان با حضور در پلیس آگاهی تهران، از پسر مورد علاقهاش و مرد رمالی به اتهام بیهوشکردن وی و مادرش و نیز سرقت طلاهای هردویشان شکایت کرد.
شاکی به افسرتحقیق گفت: از مدتی قبل پدر و مادرم با هم مشکل پیدا کرده و دعوا داشتند. دوستی به من پیشنهاد داد نزد یک رمال بروم و نسخه خوشبختی بگیرم تا درگیری پدر و مادرم را پایان دهد. ماجرا را با پسر مورد علاقهام در میان گذاشتم و قرار شد او برایم رمالی را پیدا کند برای گرفتن نسخه خوشبختی نزد وی برویم. او بعد از چند هفته سراغم آمد و مدعی شد مرد رمالی را پیدا کرده است. شماره او را به من داد و خواست خودم با آن مرد حرف بزنم. من هم قبول کردم و چند روز بعد با شماره تلفن مرد رمال تماس گرفتم.
شاکی ادامه داد: زمانی که درباره اختلاف والدینم و دعوای آن دو با مرد رمال حرف زدم، او از من نشانی خانهمان را خواست تا آنجا را بررسی کرده و بعد با مادرم حرف بزند. با اعتماد به مرد رمال نشانی خانهمان را به او دادم و او روز بعد به ملاقات من و مادرم آمد. مرد رمال همه جای خانهمان را نگاه کرد بعد از من و مادرم خواست دو لیوان شربت بیاوریم و مقابل او بگذاریم. او شروع کرد به خواندن وردهایی و مدام دستانش را به این سو وآن سو تکان میداد. بعد از نیمساعت مرد رمال به ما گفت در این خانه اجنه وجود دارد و حضور آن باعث شده پدرم و مادرم دچار مشکل شوند.
وردهای دروغین رمال قلابی
دختر جوان گفت: اودوباره وردهایی را برای دور کردن اجنه از خانهمان خواند. بعد از ما خواست برای چند دقیقه به اتاق دیگری برویم و دوباره نزد وی بازگردیم. زمانی که بازگشتیم او از ما خواست لیوان شربت را بنوشیم. ما هم طبق خواستهاش عمل کردیم. بعد هم او مبلغی از ما پول گرفت و رفت تا چند روز دیگر بیاید و نسخههای خوشبختی جدید را برایمان بیاورد. شربتها را نوشیدیم، اما سرمان گیج رفت و به خواب رفتیم. ساعاتی بعد که به هوش آمدیم متوجه شدیم بخشی از طلاهای من و مادرم به سرقت رفته است. نمیدانستیم این طلاها چطور سرقت شده است. روزبعد با مرد رمال تماس گرفتم و ماجرای سرقت طلاها را به او گفتم وی این بار اعلام کرد طلاها را اجنه بردهاند. این بار باید مردی نیز همراه وی باشد تا وردهایی که میخواند را با وی تکرار کند تا اجنه به طور کامل از خانه خارج شوند تا دیگر طلایی سرقت نشود و طلاهای سرقتی را پس دهند.
شاکی گفت: من هم بناچار با پسر مورد علاقهام تماس گرفتم و از او خواستم روزی که رمال میآید او نیز به خانهمان بیاید. ابتدا قبول نکرد اما بعد از اصرارهای من قبول کرد. مرد رمال دوباره لیوانهای نوشیدنی را خواست و از من و مادرم خواست به اتاق دیگری برویم و 10 دقیقه دیگر بازگردیم تا او به کمک پسر مورد علاقهام وردها را بخواند و زودتر اجنه ازخانهمان خارج شده و طلاهای سرقتی را پس دهند. طبق خواسته آن دو عمل کردیم، زمانی که بازگشتیم شربت داخل لیوان را نوشیدیم. بعد آن دو رفتند. من و مادرم دوباره سرمان گیج رفت و بیهوش شدیم. ساعاتی بعد که به هوش آمدیم، متوجه شدیم طلاهای موجود در خانهمان به ارزش 30 میلیون تومان سرقت شده است. همان موقع به مرد رمال زنگ زدم که تلفن او خاموش بود. بعد به پسر مورد علاقهام زنگ زدم که تلفن وی نیز خاموش بود. روزهای بعد تلفن هردویشان را گرفتم اما خبری از آنها نبود و هردو ناپدید شده بودند. از رمال و پسر مورد علاقهام شکایت دارم. در این مرحله با دستور قاضی خاکزاد، رئیس شعبه دوم دادیاری دادسرای ناحیه 34 تهران، تحقیقات پلیسی برای دستگیری مرد رمال و همدستش آغاز شد تا اینکه چند روز پیش پسر جوان که رمال را به خانواده شاکی معرفی کرده بود، در مخفیگاهش شناسایی و بازداشت شد .
همدستی مرد آشنا با رمال
متهم با انتقال به پلیس آگاهی بازجویی شد و به افسر تحقیق گفت: من نمیخواستم سر دختر مورد علاقهام کلاه بگذارم. زمانی که رمالی پیدا نکردم تا با نوشتن نسخههای خوشبختی اختلاف میان والدین او را حل کند، موضوع را به برادرم گفتم که او تصمیم گرفت خودش را به جای مرد رمال جا بزند و به خانه آنها برود. او در مرحله اول تنها رفت و با خواندن وردهای دروغین برای دور کردن اجنه از خانه دختر مورد علاقهام، با ریختن داروی بیهوشی داخل لیوانهای شربت آنها را به مادر و دختر داد و آن دو را بیهوش کرد. همان روز بخشی از طلاها را با این ترفند دزدید و فروخت. در مرحله بعدی برای لو نرفتن ماجرا این بار مرا هم با خودش برد. بقیه طلاها را این بار با هم سرقت کردیم. با اعتراف وی، رمال قلابی نیز بازداشت شد و به جرایمش اعتراف کرد.
با صدور قرارقانونی برای این دو برادر قرار شد آنها طلاهای سرقتی را که فروخته بودند تحویل شاکی بدهند.