چرا مالاریا با آزاده نامداری و توافق هسته ای نمی فروشد؟ / مالاریا؛ نفسِ سطحیِ شهبازی
مالاریا مانند نفس عمیق با محوریت جوانانی ساخته شده که هویتی ندارند و با خشونتی که در رفتارشان است اعلام می کنند که از جامعه طلبکارند. شهبازی این بار قصه دو جوان شهرستانی را روایت می کند که به تهران آمده اند و درگیر اتفاقاتی ناخواسته می شوند.
سرویس فرهنگی فردا: مالاریا یک کلمه ایتالیایی و به معنای هوای بد است و مرضی انگلی است که همواره با گرم شدن زمین، شیوع آن افزایش پیدا می کند.
20 سال از ساخت مسافر جنوب، اولین فیلم پرویز شهبازی می گذرد و حالا این فیملساز در سن 54 سالگی به پختگی در نگاه خود به جهان اطراف رسیده. شهبازی با دو فیلم اولش مورد توجه قرار نگرفت اما با «نفس عمیق» یکی از مهمترین فیلم های دهه 80، نظر همه را به خود جلب کرد. فیلمی که جوایز متعددی به دست آورد و به عنوان نماینده ایران به اسکار فرستاده شد. شهبازی 7 سال بعد با ساخت «عیار14» نتوانست موفقیت فیلم قبلی را تکرار کند. «دربند» که 10 سال بعد از نفس عمیق ساخته شد و شباهت هایی در مضمون و قصه به این فیلم داشت، برای بسیاری از منتقدین فیلم قابل قبولی بود اما «مالاریا» برای شهبازی، یک عقب گرد محسوب می شود.
مالاریا مانند نفس عمیق با محوریت جوانانی ساخته شده که هویتی ندارند و با خشونتی که در رفتارشان است اعلام می کنند که از جامعه طلبکارند. شهبازی این بار قصه دو جوان شهرستانی را روایت می کند که به تهران آمده اند و درگیر اتفاقاتی ناخواسته می شوند.
این دو جوان به مرور با درگیری با جامعه ای که همه چیزش سرشار از پلیدی و سرکوب است دچار ناامیدی شده و سرنوشتی مشابه شخصیت های نفس عمیق پیدا می کنند.
اما در مقایسه با بهترین فیلم شهبازی، مالاریا در به تصویر کشیدن انگیزه های خشونت و گریز از هنجارهای جامعه توسط جوانان فیلم نتوانسته همدلی در مخاطب ایجاد کند.
مهمترین ویژگی نفس عمیق که هنوز تماشای آن لذت بخش است، به تصویرکشیدن دقیق اتمسفر جامعه از نگاه نسل جوان و به خصوص قشر دانشجو در پایان دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد در کنار شخصیت پردازی درست و جذاب بود.
از سه شخصیت اصلی نفس عمیق، دو شخصیت دانشجو هستند. کامران، شاگردی ممتاز و جوانی مرفه است که برای فرار از خانواده ای که نمی خواهد شبیه به آنها زندگی کند، بودن در کنار منصور برایش جذابتر است. جوانی که از طبقه محروم جامعه است، مادری دارد که در آسایشگاه بستری است و خواهرش هم هیچ کمکی نمی تواند به او بکند.
از ابتدای فیلم این دو جوان را در کنار هم می بینیم. نمی دانیم چه اتفاقی افتاده که یک دانشجو را از طبقه مرفه در کنار یک آسمان جل از طبقه پایین قرار داده اما همراهی این دو را قبول می کنیم. شهبازی در ابتدای فیلم به خوبی فضای سرد، بی روح، خشن و نا امنی را در جامعه تصویر می کند. واکنش شخصیت های فیلم در مقابل جامعه، خشونت و هنجارشکنی است. چیزی که در قشر جوان آن نسل هم وجود داشت. سیگار کشیدن در اتوبوس، شکستن شیشه تلفن عمومی، پول ندادن به عوارضی، دزدی و . . . همه این رفتارها از طرف پسران جوان فیلم، واکنش به جامعه ای است که از بودن در آن لذت نمی بردند. کامران و منصور در کنار هم دست به دزدی می زنند و شب ها در مسافرخانه ای اقامت دارند. انگار هردوی آن ها یک نفر هستند. شهبازی با استفاده ای هوشمندانه از یک برادر دوقلو که خودشان را یک نفر جا زده اند تا با هزینه ای کم در مسافرخانه اقامت کنند و در سکانس معرفی آنها با دکوپاژی هوشمندانه، با شباهت این دو نفر به هم، ما را به شک می اندازد که نکند واقعا با استفاده از یک نفر، برادرانی دوقلو برایمان ساخته است، سعی در القای این مفهوم دارد که منصور و کامران، با وجود تفاوت های انتسابی و خانوادگی، در جامعه هیچ تفاوتی با هم ندارند و هردو به یک نقطه در زندگی رسیده اند.
منصور و کامران یک شب در حالیکه سوار بر ماشین دزدی در خیابان می چرخند، به آیدا بر می خورند. دختری پر شور و شر که رفتارش در تضاد با منصور و کامران است. دختر دانشجویی که ساکن تهران است اما به خاطر مشکلاتی که با خانواده اش دارد در خوابگاه ساکن شده. در صحنه معرفی آیدا، کامران در صندلی عقب دراز کشیده و آیدا او را نمی بیند. در ادامه هم آیدا و کامران هیچ صحنه مشترکی با هم ندارند و همین رویکرد عجیب شهبازی باعث می شود تا در مورد نوع شخصیت کامران تردید کنیم. این انتخاب های عجیب شهبازی در فیلم و نوع پایان بندی نفس عمیق، همگی بر جذابیت های فیلم او افزوده است.
شخصیت های اصلی نفس عمیق در عین حال که کمی عجیب به نظر می رسند، اما باورپذیرند و مابه ازاهای مختلفی در جامعه دارند. هر جمله آنها و هر رفتارشان باورپذیر و به جاست. به همین خاطر وقتی کامران برای خودکشی تلاش می کند و یا منصور و آیدا سرنوشتی مشابه به کامران دارند، درک وضعیتشان برایمان امکان پذیر است.
اما «مالاریا» که داستان دو جوان شهرستانی است، نمی تواند ما را برای تصمیم گیری آن دو در پایان فیلم متقاعد کند. شهبازی نتواسنته در چینش رویدادها و موقعیت هایی که این دو جوان (ساعد سهیلی و ساغر قناعت) در آن قرار می گیرند برای مخاطب همدلی ایجاد کند و انگیزه های کافی برای دو جوانی که از شهرستان به تهران آمده اند وجود ندارد. دختر که صرفا برای فرار از پدر و برادری خشن (واقعا این تیپ در سینمای ایران هنوز جذاب است؟!) به پسری پناه برده که حتی او هم نسبت به دختر اعتمادی شکننده دارد. شخصیت پردازی ضعیف، چیزی است که بیش از همه مالاریا از آن رنج می برد.
همین باعث شده تا فیلمساز دست به دامن یک گروه موسیقی شود و بخشی از زمان فیلم را با این گروه موسیقی پر کند. اگرچه آذرخش، نوازنده جوان که برادر گلشیفته فراهانی آن را بازی می کند کمی عجیب و بامزه است اما در نهایت نمی تواند انتظار تماشاچی را برای ارائه یک درک جامعه شناسانه از فیلمساز، براورده کند. علت حضور شخصیتی که آزاده نامداری آن را بازی می کند و رابطه دقیقش با آذرخش مشخص نیست و به کلی در فیلم اضافی است.
سکانسی در فیلم وجود دارد که گروه موسیقی به جشن مردمی که به خاطر توافق هسته ای به خیابان ریخته اند برمی خورند و در کنار آن ها خوشحالی می کنند. مشخص نیست رویکرد این جوان ها در این موقعیت، خوشحالی صرف و بدون درک از شرایط آن است یا نه اما هرچه هست، این شادی عمومی ناشی از توافق هسته ای و یا برجام، هیچ تغییری در سرنوشت شخصیت های فیلم ندارد. همان اتفاقی که برای جوان های نفس عمیق افتاد، اینجا هم رخ می دهد و شهبازی که انگار شیفته فیلم خوب خودش شده، برایش فرقی نمی کند که جامعه با استفاده از رسانه و یا رویکردهایی جدید در روابط شهری و بین المللی به کدام سمت می رود. مهم این است که جوان ها باید خودشان را بکشند چون راه دیگری ندارند. چه برجام رخ بدهد چه نهد.
اما این سوال همچنان باقی می ماند که باتوجه به رویکرد ناامیدکننده فیلمساز و فیلم خسته کننده اش، چگونه مالاریا، به عنوان یکی از دو فیلم اصلی برای ارسال به اسکار انتخاب شده بود؟