مثل «آیت‌الله خامنه‌ای» نداریم

قبل از درگذشت یکی از شاگردان برجسته مرحوم بروجردی و امام‌خمینی(ره) خبرنگاران مصاحبه‌ای با وی انجام دادند که برای اولین بار منتشر می‌شود.

کد خبر : 673930

خبرگزاری تسنیم: "احوال آیت‌الله خامنه‌ای چطور است؟" این اولین جمله‌ای بود که بعد از دیدار با مرحوم آیت‌الله صابری همدانی در اواخر عمر بر زبان آورد و احوال رهبر معظم انقلاب را می‌پرسید. بعد از چند هفته پرس‌وجو موفق شدیم تا شماره تماسی از آن مرحوم به دست بیاوریم. آیت‌الله صابری همدانی در سال‌ 1302 در روستای بیوک آباد از توابع‌ همدان‌ به‌ دنیا آمد. او دروس‌ دوره مقدمات‌ و بخشی از دروس‌ سطح‌ را در همدان‌ به‌ پایان‌ برد و سپس‌ در سال‌ 1325 به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ وارد شد و از محضر استادان‌ آن‌ دیار عالم‌ خیز در رشته‌های فقه‌ و اصول‌ و فلسفه‌ و تفسیر و عرفان‌ بهره‌های بسیار برد. وی در قم‌ در درس‌ آیات عظام سلطانی طباطبایی(ره‌)، بروجردی، امام‌ خمینی، گلپایگانی و محقق‌ داماد حاضر شد. او که در اواخر عمر در بستر بیماری بود، توان چندانی برای تکلم نداشت اما تا جایی که توانستیم ناگفته‌های وی را از تاریخ معاصر ایران و رابطه‌اش با امام راحل و مرحوم بروجردی و همچنین مقام معظم رهبری شنیدیم و افسوس خوردیم که چرا زودتر به سراغ این شاگرد برجسته امام راحل نرفتیم. آیت‌الله صابری همدانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز خدمات‌ شایانی را به‌ انجام‌ رساند. مسئولیت‌ رسیدگی به‌ وضع‌ طلاب‌ غیر ایرانی، عضویت‌ در شورای مدیریت‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، نمایندگی مجلس‌ خبرگان‌ رهبری در دوره‌های دوم‌ و سوم‌ از استان‌ همدان‌، عضویت‌ در جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، نماینده‌ امام‌ در استانبول‌ از جمله این مسئولیت‌هاست. وی برای تبلیغ به‌ کشورهای استرالیا، آذربایجان‌، ترکیه‌، انگلستان‌، اسپانیا، ایتالیا، یونان‌، آلمان‌، هلند، ژاپن‌، چین‌، پاکستان‌، هندوستان‌ و روسیه‌ سفر کرده‌ و در مجامع‌ گوناگون‌ به‌ سخنرانی پرداخته‌ است‌. مرحوم صابری همدانی در 23 اردیبهشت ماه در سن 94 سالگی براثر بیماری ریوی در قم دار فانی را وداع گفت. متن پیش‌ِرو حاصل گفت‌وگوی خبرنگاران چندماه قبل از درگذشت مرحوم آیت‌الله صابری همدانی از شاگردان برجسته مرحوم بروجردی و امام خمینی و عضو فقید جامعه مدرسین است که برای اولین بار منتشر می‌شود: ماجرای اولین دیدار با امام خمینی/ درس امام به دل ما چسبید با تشکر از حضرتعالی که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید، مبدأ آشنایی شما با مرحوم امام از چه تاریخی بود و رابطه مرحوم امام با حضرت آیت‌الله بروجردی در آن زمان به چه نحوی بود؟ بسم‌الله الرحمن الرحیم. زمانی که من به قم مشرف شدم، از همان موقع با امام خمینی(ره) ارتباط مختصری داشتم و این ارتباط هم از این باب بود که می‌خواستیم در حوزه یک مدرس قوی و خوبی پیدا کنیم که درس ایشان برویم. بعد از پرس‌وجو عاقبت گفتند آقایی به نام حاج آقا روح الله خمینی در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه درس اخلاق می‌گوید، بروید درس اخلاق ایشان را هم ببینید. ما هم رفتیم و آقا در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه درس اخلاق می‌داد. آن زمان ایشان از مدرسین شاخص حوزه بودند. وقتی که رفتیم، دیدیم ایشان شاگردان زیادی هم دارند. ما اولین باری بود که آنجا خدمتشان رسیدیم و دیدیم انصافاً خوب درس می‌دهد و اخلاق و تفسیر می‌گوید. از همان اول درسشان به دل ما چسبید که ایشان مدرس خوبی است. آمدند بیرون و من با ایشان صحبتی کردم که خیلی در من اثر کرد. صحبتمان بحث علمی بود و بیانشان هم خوب بود. ماجرای عدم شرکت مومنین در نماز جمعه در اثر فتوای آیت‌الله بروجردی نگاه مرحوم آیت‌الله بروجردی به مقوله «ولایت‌فقیه» چه بود؟ مرحوم بروجردی درس امامت جمعه را که شروع کردند، شرایط امام جمعه را گفتند. در آن زمان خیلی اختلاف در این مسئله افتاد ولی آقای بروجردی نماز جمعه را طوری بیان کرد که تقریباً افراد متدین دیگر نماز جمعه نرفتند. ایشان گفت نماز جمعه منصب الهی است و فقیهی باید باشد که چنین و چنان و هرکسی نمی‌تواند امام جمعه شود باشد. چند روزی صحبت کرد و ما هم بودیم و حرمت نماز جمعه در آن زمان برای مومنین ثابت شد و مومنین دیگر نماز جمعه کم رفتند. امامت جمعه را آقا مقامی دانستند که باید از طرف خدا باشد و خیلی‌ها به نماز جمعه نرفتند. مرحوم بروجردی امامت جمعه را شعبه‌ای از ولایت فقیه می‌دانست چون ائمه جمعه آن زمان منصوب شاه بودند، آیت‌الله بروجردی چنین نظری داشتند؟ مرحوم بروجردی عقیده‌اش این بود که امامت جمعه شعبه‌ای از ولایت فقیه است و باید به امر ولی فقیه منصوب باشند. این بود که کم کم مردم به نماز جمعه نرفتند و تعطیل شد. امام هم تقریباً فتوای مرحوم بروجردی را قبول کرد یعنی امام جمعه یک مقامی است که ولی‌فقیه باید معرفی کند. اینکه هرکس کسی گفت من می‌خواهم نماز جمعه بخوانم، نمی‌شود. نماز جمعه خواندن شرایط خاصی دارد که باید مجتهد یا مرجعی آن را تثبیت کند و اجازه بدهد. یک سوالی که درباره مرحوم بروجردی وجود دارد و ما هم در این پرونده از اغلب شاگردان حضرت امام پرسیدیدم، این است که چرا مرحوم بروجردی با حکومت شاه مثل امام مبارزه نمی‌کردند؟ مبارزات امام جدی تر بود اما علتش چه بود که ایشان مبارزه مستقیم با شاه نداشت؟ علتش وضع زمانه بود. از یک طرف توده‌ای‌ها در کشور بودند و از طرفی هم بهایی‌ها. مرحوم بروجردی هم ذاتاً انسان ملایمی بودند. این مماشات تقریباً نتیجه تحولات و اوضاع زمان بود و ایشان تلاش می‌کرد درسهای حوزه ادامه پیدا کند. چندین بار یادم هست ایشان می‌فرمود این روشنایی که در و دیوار فیضیه است از خودش نیست، از خورشیدی است که هست. هرچه در دنیا روشن می‌بینید متعلق به امام زمان است که در پشت پرده ایستاده و همه جهان از روشنی خداوند روشن شده است و این فرمایشاتشان در ما اثر کرد. می‌گفت دنیا هم همین طور است و هر چه روشنایی دارد مال یک روشنایی دیگری است که شما مدرسه دارالشفا و فیضیه را روشن می‌بینید. خلاصه آن زمان مرحوم بروجردی تشبث کرد یعنی بالاخره قدری فعالیت کرد. مرحوم بروجردی هم با امام خوب بود اما بعد مسئله فداییان اسلام پیش آمد که مرحوم بروجردی اقدامی برای آنها نکرد. آیت‌الله بروجردی گمان نمی‌کرد فدائیان اعدام شوند لذا اقدامی نکرد اوایل ارتباط امام با فدائیان بی سرو صدا بود تا اینکه یک عده از همسران اعضای فدائیان آمدند منزل آقای بروجردی و اعتصاب کردند که شوهران اینها را ساواک گرفته است اما مرحوم بروجردی اقدام کاملی نکردند و این خودش موجب کدورتی بین طرفداران امام و بروجردی شد چون امام عقیده‌اش این بود که آیت‌الله بروجردی در ماجرای فدائیان دخالت کند اما آیت‌الله بروجردی فکر نمی‌کرد آنها(فدائیان) اعدام شوند. در آن زمان یک حادثه طلبگی پیش آمد و شیخ علی خرم آبادی از نزدیکان آیت‌الله بروجردی یک شب به نماز جماعت آیت‌الله محمد تقی خوانساری حمله کرد و یک عده از فدائیان را زدند و عده‌ای هم فرار کردند. از جمله کسانی که فرار کردند واحدی بود که در حجره ما پنهان شد. این حادثه هم تمام شد اما اثرش باقی ماند. بعد از اینکه مرحوم بروجردی رحلت کردند امام چگونه وارد مبارزه شدند و مرجعیت امام چه طور در حوزه مطرح شد؟ در زمان مرحوم بروجردی، امام افکار و صحبت‌هایش همه جا تقریباً مقبول بود. زمانی که مرحوم بروجردی از دنیا رفت، کسی در مقابل شاه نبود. وقتی ایشان از دنیا رفت، امام میدان را خالی دید و به شاه حمله کرد و خلاصه با سلطنت مخالفت کرد. مرحوم امام روی فدائیان حساب باز می‌کرد/ فدائیان اسلام یک نقطه ضعف نداشتند رابطه مرحوم امام با فدائیان اسلام چگونه بود؟ رابطه امام با آنها منطقی بود و روی فدائیان حساب می‌کرد البته علنی نبود ولی فکر نواب را قبول داشت. نظر شما درباره مرحوم نواب صفوی چیست؟ ما با مرحوم شهید نواب صفوی و رفیقش آقای واحدی بی ارتباط نبودیم. وی منزل و حجره ما می‌آمد و در حجره با ما صحبت می‌کردند و نقشه‌هایی می‌کشیدند. در نواب صفوی و رفیق صمیمیش واحدی یک نقطه ضعف پیدا نمی‌شد. واحدی واقعاً «واحد» بود. در این ماجراها مادرش راضی نبود که وارد شود اما فعالیت می‌کرد و عاقبت هم به شهادت رسیدند. در فاجعه فیضیه وقتی به مدرسه حمله شد و برخی شهید شدند، شما حضور داشتید؟ بله؛ من در مدرسه بودم. ناگهان عده‌ای از بیرون به داخل مدرسه هجوم آوردند. طلبه‌ها مرحوم گلپایگانی هم که مراسم را برگزار کرده بود، در حجره سمت راست کتابخانه مخفی کردند. شیشه‌های مدرسه را شکستند و گفتند طلبه‌ای مازندرانی را از بالای بام به پایین انداختند. نحوه حمله به چه شکلی بود؟ علت حمله به فیضیه چه بود؟ در فیضیه طلاب زیادی بودند و منبری هم شیخی بود که جزو منبری‌های معروف بود. پای منبر عده‌ای شروع کردند به حرف های ناخوشایند زدن و مجلس را بهم ریختند و ناگهان عده‌ای از بیرون به داخل مدرسه هجوم آوردند. طلبه‌ها مرحوم گلپایگانی هم که مراسم را برگزار کرده بود، در حجره سمت راست کتابخانه مخفی کردند. شیشه‌های مدرسه را شکستند و گفتند طلبه‌ای مازندرانی را از بالای بام به پایین انداختند. موقع نماز مغرب مرحوم گلپایگانی را از این حجره درآوردند و مردم هم آمدند فیضیه و ما هم از مدرسه فرار کردیم و رفتیم خانه یکی از دوستان پنهان شدیم تا چند ساعتی از شب گذشت. فردا به مدرسه آمدیم و دیدیم فیضیه به چه روزی افتاده است. علاوه بر درس مرحوم امام، درس آقایان دیگر مثل شریعتمداری و گلپایگانی حضور پیدا می‌کردید؟ من به درس مرحوم شریعتمداری نرفتم ولی آقای گلپایگانی از دوستان چهل ساله من بود و بعد از امام من درس ایشان می‌رفتم. ممانعت ساواک از سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در گرگان/ آقا را انسان با فکر و حرارتی دیدم پیش از انقلاب با آیت‌الله خامنه‌ای هم دیدار و آشنایی داشتید؟ بله؛ با ایشان در گرگان من منبر می‌رفتم. یک ماه صفری بود که آقای خامنه‌ای را جوان‌ها در گرگان دعوت کرده بودند چون ایشان قبلش در مشهد برای جوانان منبر می‌رفت. منبر من تا آخر ماه صفر طول کشید ولی ساواک مانع آقای خامنه‌ای شد، برای اینکه منبر ایشان انقلابی بود و جوان ها را دورش جمع کرده بود. همان موقع با آقای خامنه‌ای صحبت داشتیم و ایشان از من خیلی تمجید کرد و گفت من شما را مجتهد می‌دانم. من هم منبر ایشان را خیلی خوب تشخیص دادم. منبر من تا آخر ماه صفر طول کشید و شب آخر، حادثه فیضیه را گفتم و از منبر آمدم پایین و دیگر گرگان نماندم. آقای خامنه‌ای را انسان با فکر و با حرارتی در آن زمان دیدم. آیت‌الله خامنه‌ای از نظر هوش و استعداد عالی است بعد از رحلت امام‌خمینی(ره) آیت‌الله خامنه‌ای توسط اعضای خبرگان به رهبری رسیدند. نظر شما به‌عنوان شاگرد قدیمی امام راحل درباره رهبری ایشان و مدیریت سیاسی معظم له چیست؟ آقای خامنه‌ای قبل از انقلاب هم فکرش یک فکر سازنده و مدیریتش همین‌طور بود. از نظر هوش و استعداد و جامعه‌شناسی نیز عالی بود. بعد از امام کسی که بتواند بهتر از آقای خامنه‌ای حرف بزند من که سراغ ندارم و صحبت‌های ایشان را خیلی پخته و درست می‌بینم و کسی نمی‌تواند مثل ایشان حرف بزند. برخلاف بعضی‌ها که تند می‌روند آدمی است که فهمیده و دانسته حرف می‌زند لذا آقای خامنه‌ای در شناخت زمان و اوضاع فعلی خیلی خوب است. درباره احاطه ایشان به مسائل فقهی آن زمان خیلی تبلیغ بد کردند در حالی‌ که ایشان مجتهد مسلم بود. ما گفتیم فقاهت مهم است ولی اینها به درد مدیریت و اداره کردن مردم نمی‌خورند. من سه جلد کتاب درباره ولایت‌ فقیه نوشتم اما با این سه جلد کتاب نمی‌شود که کشور را اداره کرد. نکات دیگری لازم دارد و اطلاعات دیگری می‌خواهد. آن زمان خیلی علیه آقا تبلیغ کرده بودند. بینی و بین الله در ولایت فقیه خیلی مسئله دانستن اعتبار ندارد. شاید کسی بخواهد اعتراض کند که آقا از فلان مجتهد علمیتش کمتر است. باشد؛ ولی علم اداره مملکتش بالاتر از دیگران است. آن زمان دو سه مرتبه صحبت کردیم و مردم تا حدی هم قانع شدند. من گفتم من ده تا مسئله را بیشتر از آقا می‌دانم اما آقا صدها مسئله در مملکت‌داری می‌داند که من نمی‌دانم. شما در نوفل لوشاتو هم خدمت حضرت امام بودید؛ اگر خاطره‌ای از حضورتان در فرانسه دارید بفرمایید. وقتی که به خدمت امام رسیدم، ایشان فرمودند آقای صابری پیر شدید! من هم گفتم آقا، شما هم لاغر و ضعیف شدید (می‌خندد) بعد به امام گفتم ترکیه من را پیر کرد. سپس ناهار خوردیم و نماز را در خدمتشان خواندیم. سالی که امام را به ترکیه تبعید کردند، من را هم خواسته بودند که برای تبلیغ ترکیه بروم. رفتن من قدری طول کشید تا اینکه به دیدار رئیس شهربانی رفتم و او را ملاقات کردم. گفتند ما به شما ویزا می‌دهیم و مشکلی ندارد، اما در قم یک نفر هست که با رفتن شما مخالفت می‌کند که من بنا ندارم نام وی را بگویم. من هم کارهایم را انجام دادم و به ترکیه رفتم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: