منم فرزند مکه و منا، فرزند زمزم و صفا
تاریخ چشم نگران یزید را روى تختش دیده و بعد اشاره دستش را به موذن که اذان بگوید و راه حرف را بر امام ببندد. تاریخ صداى تکبیر موذن را شنیده، صداى شهادتش به یگانگى خدا و شهادتش به رسالت پیامبر را. بعد یک باره امام را دیده که نگاه به یزید انداخته و بلندتر از قبل گفته: این رسول عزیز، جد توست یا من؟ و واى از قیامتى که جد من دشمن تو باشد.
کد خبر :
586342
سرویس سبکزندگی فردا؛ محمدرضا جوانآراسته: تاریخ امام را دیده که تا منبر رفته، رد طناب را بر گردن امام دیده، قدمهاى امام را بر پلههاى منبر شمرده و بعد صداى امام را شنیده، صدا بلند بوده، جان داشته، صدا خون داشته. تاریخ دست امام را دیده که بالا رفته و بعد شنیده که: من فرزند مکه و منا هستم، فرزند زمزم و صفا هستم، فرزند بهترین کسى که کعبه را طواف کرده، فرزند کسى که معراج رفته، همراه ملائک نماز خوانده، از جبرائیل فراتر رفته، من فرزند کسى هستم که خدا به او وحى کرده، فرزند کسى که همراه پیامبر در بدر جنگیده، کسى که به قدر پلک زدنى کافر نشد، فرزند وارث پیامبران، قاتل از دین برگشتگان، کسى که فرزندانش نوه پیامبر بودند، فرزند کسى که به خون آغشته شد، کسى که در کربلا ذبح شد.
تاریخ چشم بر هم نگذاشته، انگار صدا ناى نفس را از همه بریده بوده. تاریخ یک باره صداى ضجه شنیده، صداى ناله و بعد شانه اهل مسجد را دیده که مىلرزیده و صورتهاشان را که خیس بوده.
تاریخ چشم نگران یزید را روى تختش دیده و بعد اشاره دستش را به موذن که اذان بگوید و راه حرف را بر امام ببندد. تاریخ صداى تکبیر موذن را شنیده، صداى شهادتش به یگانگى خدا و شهادتش به رسالت پیامبر را. بعد یک باره امام را دیده که نگاه به یزید انداخته و بلندتر از قبل گفته: این رسول عزیز، جد توست یا من؟ و واى از قیامتى که جد من دشمن تو باشد.
تاریخ نگاه لرزان یزید را دیده که باز دنبال موذن گشته و عتابش کرده که اقامه بگوید و راه نماز را باز کند و بعد امام را دیده که دست به زانو گرفته و از منبر پایین آمده و مردم را دیده که پیش پایش بلند شده اند، چشم خشک کردهاند و دست به تبرک به خاک لباسش زدهاند.
با نگاهى به مقتل مقرم