تاریخ لبخند و امید به چهره آل الله را دیده

تاریخ نگاه ام‌کلثوم را دیده و از زبانش شنیده که براى اهل شهر رحمت آرزو کرده، آرزو کرده آب‌شان گوارا باشد، روزى‌شان بسیار باشد و از دست ستمگران دور باشند. تاریخ کنار کاروان رفته و نگاه روشن اهل حرم را به پشت سر دیده.

کد خبر : 582789
سرویس سبک‌زندگی فردا؛ محمدرضا جوان‌آراسته: تاریخ خسته از راه و منزل‌ها و آدم‌ها، به «سیبور» رسیده. هنوز کاروان نایستاده که جوان‌هاى شهر را اطراف شترها دیده. رفته‌اند و با جمع بیشتر برگشته‌اند، سوال پرسیده‌اند و در گوش هم سخن گفته‌اند.
تاریخ دیده جوان‌ها هر کدام سویى رفته‌اند. دویده‌اند و تا کاروان به کاروان‌سرایى برسد باز گشته‌اند. بیشتر از آن تعداد که رفته بودند، زره پوشیده، شمشیر کشیده و خشم به چهره انداخته.
تاریخ صداى پیرمردى را از دورترها شنیده که به نصیحت، جوان‌ها را آرام مى‌کرده، جوان‌ها اما ایستاده‌اند و راه کاروان را بسته‌اند و با نگهبانان کاروان درگیر شده‌اند.
تاریخ دیده خون روى زمین راه افتاده، دیده نگرانى شمشیر بسته‌هاى کاروان را، دیده جانبازى جوان‌ترها را.
تاریخ صدایى از پشت ضرب شمشیرها و شیهه اسب‌ها شنیده که وعده ایستادگى مى‌داده و بشارت انتقام آل پیامبر را.
تاریخ نگاهش سمت مردها بوده، ندیده آن سوتر را که اسیران، بعدِ روزها، لبخند به چهره‌شان آمده و امید به جان‌شان نشسته.
تاریخ نبرد را دیده که وقتى براى نیزه داران و شمشیر به دستان کاروان تنگ شده، راه آمده را برگشته‌اند و از شهر بیرون رفته‌اند و کشته‌ها را گذاشته‌اند و زخمى‌ها را رها کرده‌اند.
تاریخ نگاه ام‌کلثوم را دیده و از زبانش شنیده که براى اهل شهر رحمت آرزو کرده، آرزو کرده آب‌شان گوارا باشد، روزى‌شان بسیار باشد و از دست ستمگران دور باشند. تاریخ کنار کاروان رفته و نگاه روشن اهل حرم را به پشت سر دیده.
با نگاهى به فیض الدموع
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: