بی برنامگی در تغییر اسم هر روزه خیابان ها/ وقتی همت و چمران اسمی بیروح و تابلویی فلزی میشوند
عزم رفتن به پژوهشکده را کردهایم؛ جایی میان نصرت و طوسی در خیابان قریب واقع شده است. حسین از خیابان کشاورز فرمان کج میکند به داخل قریب، جداره بیمارستان امام (ره) را پی میگیریم به سمت خیابان نصرت و طوسی. اما خبری از نصرت نیست؛ سر میچرخانم، دوباره اسم خیابان را نگاه میکنم که نوشته شده است «اقبال آشتیانی»؛ سوی دیگر هم عنوان «دکتر میرخانی» ثبت شده است.
عزم رفتن به پژوهشکده را کردهایم؛ جایی میان نصرت و طوسی در خیابان قریب واقع شده است. حسین از خیابان کشاورز فرمان کج میکند به داخل قریب، جداره بیمارستان امام (ره) را پی میگیریم به سمت خیابان نصرت و طوسی. اما خبری از نصرت نیست؛ سر میچرخانم، دوباره اسم خیابان را نگاه میکنم که نوشته شده است «اقبال آشتیانی»؛ سوی دیگر هم عنوان «دکتر میرخانی» ثبت شده است. چشم تیز میکنم به انتهای خیابان که چراغهای میدان توحید را ببینم و مکانیابی حسی کنم. به چشمهایم اعتماد نمیکنم و دست به دامان نرمافزار نقشه گوشی تلفنم میشود. به روایت نقشه سر نبش طوسی توقف کردهایم ولی عنوان دیگری روی خیابان است که بعداً میفهمیم تازه نصب شده است. خدا را شکر میکنم که این مسیر را چند باری آمدهام؛ فکری میشوم که اگر دنبال یک نشانی ناشناس در مرکز پرپیچوخم و قدیمی شهر یا مناطق ناشناخته شرق تهران بودم چه میشد. احتمالاً باید چند دور شمسی قمری میزدیم تا به محل مقرر برسیم. صلواتی میفرستم به روان خانواده نام گذاران خیابانها. اولیای شهر مینشینند در جلسه شورا و هر دمی، باری به یاد فردی عالیقدر یا شهیدی بزرگوار و باری دیگر محض گرامیداشت رویدادی خیابانها را تغییر نام میدهند؛ بیاندیشه به اینکه اسامی خیابانها الفبای خواندن شهرند؛ خصوصاً در شهری با این پیچیدگی مسیرها که نظام منسجمی معابر آن را سامان نداده است. گمشدن در خیابانها برای پیدا کردن مکانها از روی نشانیهایی که شاید فقط چند روز از انقضایشان گذشته است تنها بخشی از آسیبهای این رویکرد سهلانگارانه نسبت به نام معابر و میدانها است. همواره اهالی ادب فارسی به دولتهای فارسیزبان اقماری شوروی، نقد وارد میکنند که با کنار گذاشتن خط فارسی، اتصال مردمان خود را با تاریخ و فرهنگ جمعی خود منقطع کردهاند. حال اگر تاریخ و خصوصاً تاریخ شهری را بخش مهمی از فرهنگ و پایه آموختن نظم جهان بدانیم؛ خود را بهجای محصل یا خوانندهای بگذارید که حین خواندن روایات تاریخی شهرش، بهسختی میتواند محل وقوع و چگونگی وقایع را متصور شود، زیرا که تمامی این مکانها جدایی از تغییر شکلهای بنیادین، تغییر نام هم دادهاند. تاریخ شهری امروز، نه به تاریخی واقعی، که به یک روایت موهوم و تخیلی در شهری در ناکجاآباد میماند. تغییر نامها در شهر ما دو دوره و دو برخورد دارند؛ در برخورد اولی که خصوصاً پس از انقلاب و دهه شصت حاکم بود. حذف همهجانبه آثار تاریخ ناخوشایند بوده است؛ تخریب قبر پادشاهان پیشین و تغییر نامها خیابانها به نام اشخاص و رویدادهای طاغوتی ازایندست بوده است. خصوصاً به دلیل روحیه خودشیفته پهلوی دوم، میزان این تغییرات در شهر هم کم نبوده است. هرچند تیغ این تغییرات نام مصدق، نخستوزیر فقید، را به دلیل تعارض روایتها از این رویکرد بینصیب نبوده است. هرچند بسیاری از کشورها، همچون فرانسه، علیرغم وقوع انقلابها و چندین بار تغییر جمهوریها، نسبت به حفظ تاریخ حتی تاریخ ناپسند جمعی اصرار داشتهاند؛ اما از انسان شرقی با توجه به تفاوتهای فرهنگیاش نمیتوان توقع این سطح از تساهل و تسامح را داشت. بااینحال گسترش این تغییر نامها به مواردی چون مصدق از موضوعات قابلبحث است. رویکرد دوم در حین انقلاب، دفاع مقدس و پسازآن، با بازگشت پیکرهای شهدا روی میدهد. کوچهها و خیابانهایی که به یاد این عزیزان تغییر نام میدهند. اول نکته این است که با توجه به گسترش همزمان شهر در این دوره میشد که تغییر نام خیابانهای اصلی به معابر جدید منحصر شود. نکته دوم، توجه به حاصل این رویکرد است؛ سالها از دفاع مقدس میگذرد و از یاد این عزیزان در شهر بیشتر از نامی بر تارک معابر باقی نمانده است. نه عکسی (جز موارد معدودی با تلاش بسیج در سالهای اخیر)، نه مجسمهای و نه متن وصیتنامه یا زندگینامهای؛ هیچ. امروز چمران و همت به یک نام، یک اتوبان و یک تابلوی فلزی کم هنر از صورتشان تنزل پیداکردهاند. این در حالی است که ظرفیتی چون میدانها میتوانست محل نصب یادبودهای متعددی برای شهدا و رویدادها باشد. فلکه اول و دوم صادقیه یکی از این نمونهها است. این میدان که نام اولیهاش آریاشهر بود، به همت جوانان مسجد امام صادق (ع) (که میان این دو فلکه قرار دارد) به صادقیه تغییر نام داد. صادقیه کم شهید برای دفاع از کشور عطا نکرده است؛ مسجد امام صادق (ع) هم ازنظر فرهنگی جایگاهی ویژه در هنر و ادبیات انقلابی شهر تهران دارد. اما امروز فلکه دوم مأمن یک تخم پرنده بزرگ است و فاصله بین دو فلکه نیز مالامال از فروشگاههای مصرفی است. البته این دسته از تغییرات حداقل دلایلی فرهنگی دارند درحالیکه در شهر نمونههای متعددی از تغییر نامهای نامشخص مانند تغییر نام میدان «فرحبخش» به «سلماس» را شاهدیم که برای نام جدید آن دلیلی نمییابیم. تغییر نام خیابانها و میدانها، کمهزینهترین و سهلالوصولترین روش برای گرامیداشت شهدا و رویدادها است که اهالی شورا با چند امضا آن را به شهر تحمیل میکنند. به نظر میرسد با ثبات در گسترش شهر، نظام یافتن ساختوسازها با طرح تفصیلی و فرصت یافتن شهرداری برای امور اجتماعی و فرهنگی، فرصت غنیمتی است که به این موضوعات بیندیشیم و راهحلهایی جایگزین و کمهزینهتر (برای شهر و نه بودجه) پیدا کنیم. شاید برای شروع، محض جبران آنچه گذشته است لازم باشد که نام قدیمی معابر و میدانها، در حدی که جسارت به فرهنگ عمومی و انقلابی مردم نباشد، ذیل اسامی فعلی درج شود.