شروطی برای خواندن فلسفه
«کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، به طوری که منحرف نشوند، کماند.» امام خمینی (ره) از روزگاران باستان و از دوره شکوفایی فلسفه در یونان، برای خواندن و دانستن فلسفه شرطهایی گذاشتهاند. هنگامی که انسان به دنیای فلسفه پا مینهد و با اقیانوسی از موجهای فکری و تلاطمهای شناختی آشنا میشود و آفاقی را مینگرد، مانند دریاهای طوفانی و هامونهای سردرگم اسرارآمیز، حق را به جانب متفکرانی میبیند که برای خواندن فلسفه شرط گذاشتهاند و سخت گرفتهاند. هرچه دریا طوفانیتر باشد، به سلامت گذشتن از آن دشوارتر و خطرناکتر است، و هر چه در فضاهای فکری و شناختی، درگیری و اختلافنظر و تفاوت دید و درک، افزونتر باشد، رسیدن به حقیقت به وسیله این افکار از دسترس دورتر است. طبیعی است که فلسفه از آغاز پیدایش خود دچار اختلاف گردد؛ زیرا هر انسان به خصوص انسان متفکر، به دلایل قطعی و متفاوت، با انسان دیگر و سرزمین دیگر، در فهم و ایده و درک متفاوت است. اینکه خواجه بزرگ نصیرالدین طوسی میگوید: «در طول تاریخ فلسفه، کمتر دیده شده است که دو فیلسوف صاحبنظر نه مقلدان فلسفه، و طوطیان شکرشکن علوم عقلی! با یکدیگر اختلافنظر نداشته باشند»،۱ برای همین واقعیت است. اینکه نقل کردهاند که ارسطو میگفته است: «افلاطون گرامی است، ولی حقیقت گرامیتر است»،۲ از همین جاست که میان استاد و شاگرد اختلاف بوده است و هرگاه کسانی بر ارسطو برای اختلافنظر با استاد خود خرده میگرفتهاند، آنگونه پاسخ میداده است. به جز اختلاف ۲۵۰۰ ساله در فلسفه قدیم، در فلسفه اسلامی نیز میبینیم که فلسفه ـ به دلیل همین اختلافنظرها و تفاوت استعدادها و ایدهها و درکها ـ به سه شعبه مهم تقسیم میشود: مشاء، اشراق و حکمت متعالیه. این اختلاف به جز اختلافنظرها، در درون هر یک از این سه شعبه است؛ مثلاً اختلافنظرهای خواجه طوسی با شیخالرئیس ابنسینا، اختلافنظرهای فیلسوف بزرگ میرداماد با بزرگان پیش از خود در القبسات ، و اختلافنظر در میان پیروان جناب صدرالمتألهین که از جمله در حواشی حاج ملاهادی سبزواری بر «اسفار» نمودار است، و اختلافنظر شدید علامه طباطبایی با جناب ملاصدرا به خصوص در مسأله بسیار مهم «معاد»، به طوری که ایشان در کتاب «نهایهالحکمه» بحث معاد را اصلاً مطرح نمیکنند و سخنی از معاد نادرست مثالی نمیگویند. در این مقام که سخن از بحث معاد است، لازم است یادآوری شود که جناب صدرالمتألهین، فارغ از مباحث فلسفی، به معاد عنصری قرآنی معتقد بوده است. این موضوع را این جانب در کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه» به طور مشروح و با استناد به چند نظر معتبر، از سخنان ملاصدرا، از کتب مختلف وی، موضوع اعتقاد قطعی ایشان را به معاد عنصری قرآنی روشن کردهام؛ به عنوان نمونه، جناب صدرالمتألهین، در کتاب شرح هدایه اثیریه میگویند: «درباره معاد، و برگشت عین این بدن در رستاخیز، آیات و اخباری فراوان رسیده است، غیر قابل تأویل که تصدیق آنها واجب است؛ چون از ضروریات دین است و رد آنها کفری آشکار است.»۳ نیز: «اطلاع از معاد، جز از راه وحی و نبوت آیات و احادیث ، میسر نیست؛ زیرا عقول بشری از درک آن عاجز است.»۴ و آیا این سخنان صریح، جز همان مدعای «مکتب تفکیک» است که عقول از درک حقایق عاجزند، و باید آنگونه معارف را از طریق وحی قرآن ، و کلام شارحان وحی احادیث معتبر گرفت، و چون مطالب دو گونه است، برخی در سطحی رفیع، و دیگری در سطحی نازل قرار دارد، باید تفکیک کرد! در باره معرفهالنفس نیز ایشان بیاناتی اینگونه دارند.۵ پس اینکه این جانب درباره جناب ملاصدرا تعبیر تفکیکی کردهام، به هیچوجه بیراه نیست و هر کس آن را درک نکند، در شمار اشخاص کمعمق و کم مطالعه جای میگیرد! میدانیم که تعریف هر علم، رکن مهم آن علم است؛ زیرا وجهه نظر هر علمی به مسائل آن علم، از تعریف آن علم به دست میآید و مینگریم که امام خمینی، تعریفی را که جناب ملاصدرا برای فلسفه خود کرده است، رد میکنند. ملاصدرا میفرماید: «موضوع فلسفه الهی موجود مطلق است».۶ و امامخمینی میگویند: «چه داعی داریم که وجود را موضوع فلسفه قرار دهیم؟ سپس خود را ـ برای اینکه مسائل فلسفه را به بحث از عوارض ذاتی وجود برگردانیم ـ به مشقت و زحمتی غیرعادی بیندازیم؛ چنان که یکی از بزرگان فن فلسفه ملاصدرا چنین کرده است»۷ نیز نظر ملاصدرا را درباره فیلسوفان یونان، با نظر فیلسوف بزرگ دیگر، میرفندرسکی مقایسه کنید. ملاصدرا میفرماید: «احتمال خطا در اظهارات فیلسوفان یونانی نمیرود»،۸ و میرفندرسکی میفرماید: «علوم حکما خطابردار است.»۹ ملاحظه کنید، درباره کسانی که میگفتهاند نُه فلک داریم و دو ـ سه هزار ستاره و امروز میگویند شماره منظومهها و ستارهها میلیاردی است ، جناب ملاصدرا میگویند: «درباره اظهارات آنان احتمال خطا نمیرود!» اینجانب مقالهای نوشتهام باعنوان «اختلافات در فلسفه» که هنوز ناتمام است و کار بسیاری میخواهد؛ زیرا اگر متتبعانی مطلع از فلسفه و صاحب صلاحیت، دست به چنین کاری بزنند؛ یعنی نشان دادن اختلاف نظر فلاسفه، درصدها مسئله فلسفی، کار به تألیف کتابی بس کلان خواهد کشید. به فلسفههای غرب هم که مینگریم، میبینیم اختلاف در دید و ادراک و نگاه به عالم، بسیار مختلف و متفاوت است؛ بهعنوان مثال ادموند هوسرل م: ۱۹۳۸ ، فیلسوف بزرگ آلمانی و بنیانگذار فلسفه «فنومنولوژی»،۱۰ شأن فلسفه را تا آنجا پایین آورد که گفت: آیا کار فلسفه کاوش در مدرکات عقلی است یا آزمودههای تجربی یعنی فاصلهای از متافیزیک ماوراءالطبیعه تا فیزیک طبیعت . هوسرل با نگاه هیوم و درباره منطق و کیفیت کارآیی آن اختلاف نظر داشت.۱۱ همچنین اختلاف نظر گوتلوب فرگه آلمانی م: ۱۹۲۵ با برتراندراسل انگلیسی م: ۱۹۷۰ ، درباره منطق و از همین چگونگیهای افکار فلسفی و فلاسفه و ضعفهای بنیادین آنهاست که گفتهاند: «اسلوب فکری رایج هر نسل، نه تنها نشانگر آینده نیست، بلکه به نحوی کمابیش محتوم، محکوم به فناست.»۱۲ در این مقاله نمیخواهم بیش از این در این مقوله سخن بگویم. آنچه گفته شده، برای هشداری بیدارکننده و غفلتستیز بود تا از «تونل اندیشی» درآییم و در فضای باز فکر کنیم. اینکه در حوزههای علمیه وقتی درس فلسفهای شروع میشود، در مدرس را باز میگذارند تا هر کس با هر زمینه و استعداد و ذوق و معلوماتی وارد شود و فلسفه بخواند و بعد هم خود را شایسته اظهار نظر بدانند و طلبة فلسفه باد در غبغبانداز که من فلسفه میخوانم و طاووس علیین شدهام ، و مدرس خوشحال باشد که درسش شلوغ شده و افراد زیادی به درس او حاضر میشوند، این چگونگی، بیشتر از بیملاحظگی سرچشمه میگیرد که خود برخلاف فلسفهخوانی و فلسفهدانی است که اکنون در ذکر شروط خواندن فلسفه از نظر بزرگان خواهد آمد و اینگونه برخورد با فلسفه خواندن و درس فلسفه گفتن، برخلاف همه اصول و موازین عقلی و شرعی و تعلیمی و تربیتی است؛ چنان که برخلاف نظر و توصیههای خود بزرگان فلسفه نیز هست. در این مقوله، احادیث بسیار مهمی نیز رسیده است که برای رعایت اختصار ، اکنون از ذکر آنها میگذرم و تأکید بسیار میکنم بر توجه دقیق و تأمل عمیق در باره یکیک شرطهایی که بزرگان در باره فلسفهخوانی و فلسفهدانی و فلسفهنویسی و ترویج از فلسفه گفتهاند. ۱٫ شروط فلسفه خوانی از نظر خواجه نصیر خواجه بزرگ م: ۶۷۲ق پس از اشاره به اینکه مطالب فلسفه، مفاهیمی عقلی است، ولی مخلوط با اوهام همیشه روزگار، مورد اختلاف میفرماید: «کسی که میخواهد فلسفه بخواند، باید دارای این شروط و خصوصیات باشد: ۱٫ مزید تجرید للعقل؛ ۲٫ و تمییزٍ للذهن؛ ۳٫ و تصفیهٍ للفکر؛ ۴٫ و تدقیق للنظر؛ ۵٫ و انقطاع عن الشوائب الحسیه؛ ۶٫ و انفصالٍ عن الوساوس المادیه…۱۳یعنی: ۱٫ تجرید پالایش هرچه بیشتر عقل خویش؛ ۲٫ پاکسازی ذهن؛ ۳٫ شفاف کردن فکر؛ ۴٫ هرچه دقیقتر کردن نظر؛ ۵٫ بریدن از امیال و شهوات حسی؛ ۶٫ و دوری جستن، از وسوسههای دنیا… ۲٫ شروط فلسفهخوانی از نظر میرداماد محمدباقر حسینی این فیلسوف مشایی و معلم ثالث، م: ۱۰۴۱ق و در عین حال، حدیثدان و سندشناس ماهر، درباره خواندن فلسفه نیز شش شرط ذکر میکند. ایشان نخست به اهل فلسفه ـ به وجه عام ـ سخت میتازد و متفلسفه را از جمله «الطغام» فرومایگان و «المتکلفه» بیهودهکوشان مینامد، سپس شرطهای خواندن فلسفه را این گونه برمیشمارد:۱٫ تنقیه القلب؛ ۲٫ تنویر السر؛ ۳٫ تلطیف القریحه؛ ۴٫ مهاجره إقلیم الحس؛ ۵٫ المصیر إلی عالم العقل؛ ۶٫ المتاب الی الله تعالی ذکره و تقدست اسماؤه…۱۴ باید هرکس به فلسفه میپردازد چه تحصیل، چه تدریس، چه تألیف، چه نقل، چه نقد... ، پیمانی با خداوند ببندد که: ۱٫ قلب خود را، از همه گونه آلایش پاک کند؛ ۲٫ باطن و سر خود را با عبادات و ریاضات شرعی و خلوات و فرار از شهوت و مقامات و مناصب… ، نورانی گرداند؛ ۳٫ قریحه و ذوق خود را تلطیف کند و مستعد درک حقایق و معارف سازد ؛ ۴٫ از جهان طبیعت مهاجرت کند و از خواستههای طبیعی، و انواع امیال نفسانی، و تصدی مقامات بگریزد… ؛ ۵٫ از عالم حس به عالم عقل منتقل شود؛ ۶٫ و به درگاه خدای متعال برگردد و روی بدان درگاه انقطاع نهد. به نقل سخن این دو بزرگ که هر کدام حجتی است قاطع، اکتفا میکنیم. ۳٫ شرایط تعلیم و تعلم فلسفه گوینده و نویسنده و خواننده فلسفه نیز باید به این جهات مقید و معتقد باشد: ۱٫ هدایت عقلی و شرعی که کمال انسان به پیروی از آن است، منحصر است در قرآن کریم و احادیث معتبر؛ ۲٫ توجه و تدبر و تفقه در آیات و احادیث، در هر مسئله شناختی و فلسفی و عقیدتی، بر هر چیز مقدم است؛ ۳٫ اطلاع از تاریخ ترجمه فلسفه و اسرار سیاسی آن در نظام خلافت عباسی لازم است، و همچنین شناخت مترجمان یهودی و نصرانی و زنادقه حرد'انی و … اهداف آنان، و اغراض خلفای عباسی، از آن همه کوشش و هزینهگذاری، و دایر کردن «بیتالحکمه» در بغداد، مقابل «بیتالقرآن» در مدینه. اینها همه باید تحلیل شود، و با تحلیل تاریخی ـ فرهنگی ـ سیاسی همراه باشد؛ ۴٫ اطلاع از «محکمات اسلامی»، در هر زمینه مربوط؛ ۵٫ نظرات فلسفه و فلاسفه را قابل «نقد» دانستن، و قدرت بر فهم عمیق فلسفه، و نقد فلسفی آن نه فقط نقد اعتقادی داشتن؛ ۶٫ اختلافات فلاسفه را دانستن و مقایسه کردن؛ مثلاً نظر ابنسینا درباره «اتحاد عاقل و معقول» و «حرکت جوهری» که آنها را حشو و باطل میداند، یا نظر جناب ملاصدرا که آنها را اثبات میکند. یا نظر علامه رفیعی قزوینی م:۱۳۹۵ق فقیه فیلسوف و استاد بزرگ و بیمانند اسفار، و استاد امام خمینی قدس سره در فلسفه که «وحدت اطلاقی وجود» را منتهی به انکار واجبالوجود مستقل از موجودات میداند که چنین هم هست ، و آن را موجب کفر میشمارد… با نظر جناب ملاصدرا و حاجی سبزواری و امثال آنان، در این باره که در آثارشان مذکور است. در اینجا مناسب است یادی نیز بکنیم از عالم آگاه و فاضل، آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی شهید بهشتی که آگاهانه میگوید: «اسلام، اسلام است، نه مارکسیسم، نه کاپیتالیسم، نه سوسیالیسم، و نه حتی عرفان. اسلام، آیین قرآن است و آیین محمد ص و ائمه اطهار ع .»۱۵ تأمل کنید که چه چیزهایی را ردیف هم قرار داده است؟ یا نظر عالم فاضل متقی و فلسفهشناس معاصر، حاج میرزا احمد آشتیانی م: ۱۳۹۵ ق درباره معاد فلسفی صدرایی که میگوید: «این اصولی که برای اثبات معاد مثالی تأسیس گردید… مخالف نص قرآن است.»۱۶ با نظر فلسفه جناب صدرالمتألهین و حاج ملاهادی سبزواری و دیگر پیروان و مقلدان ملاصدرا درباره معاد و امثال این موارد که یکی و دوتا نیست. ۷٫ اطلاع از مبانی اخلاق دینی، و مبانی اخلاق فلسفی و مقایسه آن دو ؛ ۸٫ مقایسه آسمانشناسی و طبیعیات قدیم، با آسمانشناسی و طبیعیات جدید، و اینکه قدما و فلاسفه قائل به دو ـ سه هزار ستاره و یک منظومه بودهاند و زمین را مرکز عالم میدانسته و عناصر را چهارتای میشمردهاند و اکنون علمای تجربی در این بارهها چهها میگویند، سرسامآور و غیرقابل محاسبه با ارقام عادی، و زمان غیرنوری. و هنگامی که فیلسوفان و متفکران بزرگ بشری، درباره امور مادی و عوالم طبیعی دمدست تا این اندازه اشتباه فکر کرده باشند، آیا میتوان به نظر آنان درباره علوم الهی اعتماد کرد؟ اللهم اغفرلنا، و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان. اللهم اغفرلنا و لهم و اذا الحقتنا بهم فاغفرلنا، و اعف عنا، استر علینا، بجاه ولیک القائم بأمرک، و المدافع عن عدلک. الحجه بن الحسن المهدی عج . اردیبهشت ۱۳۹۱ ش ، جمادیالثانیه ۱۴۳۳ ق منابع و مآخذ ۱٫ آشتیانی، احمد، لوامع الحقائق فی اصول العقائد، دارالمعرفه، ۱۳۵۸/۱۹۷۹ م. ۲٫ برایان مگی، سرگذشت فلسفه، ترجمه حسن کامشاد، نشر نی، تهران: چاپ دوم ، ۱۳۸۷٫ ۳٫ حکیمی، محمدرضا، الهیات الهی و الهیات بشری، نظرها ، دلیل ما، ۱۳۸۶٫ ۴٫ خمینی، روحالله، منهاج الوصول الی علم الاصول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۳٫ ۵٫ دورانت، ویل، تاریخ فلسفه، ترجمه دکتر عباس زریاب خوئی، تهران: دانش، ۱۳۳۵٫ ۶٫ شیرازی، صدرالدین، اسفار الاربعه، ج.ا ، چاپ بیروت ۱۹۹۰٫ ۷٫ طوسی، نصیرالدین، شرح اشارات و التنبیهات مقدمه قم: نشر بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵٫ ۸٫ همو، شرح اشارات، چاپ مصر، بیتا. ۹٫ میرداماد، محمدباقربن محمد، القبسات، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۷۴٫ ۱۰٫ مصاحب، غلامحسین، دایره المعارف فارسی، تهران: فرانکلین، ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴٫ ۱۱٫ میرفندرسکی، ابوالقاسم بن میرزا بزرگ ، رساله صناعیه، اداره کل فرهنگ خراسان. ۱۳۱۷ ش . پینوشتها: ۱٫ طوسی، نصیرالدین، شرح اشارات و التنبیهات فلسفه، مقدمه قم: نشر بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵٫ ۲٫ ویل دورانت، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه دکتر عباس زریاب خوئی، تهران: دانش، ۱۳۳۵٫ ص۵۹٫ ۳٫ شیرازی، صدرالدین، شرح هدایه اثیریه، ص۳۸۱٫ ۴٫ تفسیر سوره بقره/۱۶۰٫ ۵٫ شیرازی، صدرالدین، الحکمه العرشیه، نسخه خطی. ۶٫ شیرازی، صدرالدین، اسفار الاربعه، ج.۱ ، چاپ بیروت ۱۹۹۰، صص۲۴ـ ۲۵٫ ۷٫ خمینی، روح الله، منهاج الوصول الی علم الاصول، ج.۱ ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۳٫ صص ۴۱-۴۲ ۸٫ شیرازی، صدرالدین، اسفارالاربعه، ج.۱ چاپ بیروت: ۱۹۹۰، ص۳۰۷٫ ۹٫ میرفندرسکی، ابوالقاسم بن میرزا بزرگ، رساله صناعیه، اداره کل فرهنگ خراسان. ۱۳۱۷ش . ۱۰٫ یعنی: شهود ذات هر شیء، بدور از حشو و زوایدی که او را احاطه کردهاند. ۱۱٫ مصاحب، غلامحسین، دایره المعارف فارسی، ج.۳ تهران: فرانکلین، ۱۳۴۵-۱۳۷۴٫ ص۳۳۱۷٫ ۱۲٫ برایان مگی، سرگذشت فلسفه، ترجمه حسن کامشاد، تهران: نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۸۷٫ ص۲۲۶٫ ۱۳٫ طوسی، نصیرالدین، شرح اشارات، مقدمه چاپ مصر، بیتا، ص۲٫ ۱۴٫ میرداماد، محمدباقر بن محمد، القبسات، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۷۴٫ ص۴۸۳٫ ۱۵٫ رک: حکیمی، محمدرضا، الهیات الهی و الهیات بشری، نظرها ، دلیل ما، ۱۳۸۶٫ ص۷۷٫ ۱۶٫ آشتیانی، احمد، لوامع الحقائق فی اصول العقائد، دارالمعرفه، ۱۳۵۸/۱۹۷۹م. ص۳۴٫ منبع: مشرق