چرايي كاهش اعتماد اجتماعي بين ايرانيان
اينكه در تاريخ ايرانيها رگههاي نفاق بوده يك مسئله، اما اينكه ما اين رفتار را در جامعه به كرات ببينيم و به سمت رفتارهاي اجتماعي ناسالم برويم يك مشكل ديگر است.
اعتماد اجتماعي يكي از كاركردهاي مهم و عمده سرمايه اجتماعي است. به عبارت ديگر اگر سرمايه اجتماعي افزايش پيدا كند، اعتماد اجتماعي هم افزايش پيدا ميكند. چون بين سرمايه اجتماعي و اعتماد اجتماعي رابطه مستقمي و مثبتي وجود دارد. سرمايه اجتماعي را چه چيزهايي تشكيل ميدهند؟ در ادبيات، سرمايه اجتماعي متشكل از ارتباطات پويا، اعتماد اجتماعي و شفافيت است. زماني كه يك شبكه اجتماعي تشكيل ميشود اين مثلث طلايي سه عنصر آن را تشكيل ميدهند. شبكه اجتماعي محل زايش سرمايههاي اجتماعي خواهند بود، سرمايههاي اجتماعي كه يا شكل و فرم سنتي دارند مثل شبكههاي خويشاوندي و فرم مدرن در جامعههاي مدني مانند سمنها، آن چيزي كه ما به اسم NGOها ميشناسيم. اگر اين اضلاع طلايي ساختارمند شوند، سرمايه اجتماعي شكل ميگيرد و اعتماد اجتماعي جامعه پر رنگ ميشود. پس مشكل در ساختار اين سه ضلع طلايي است؟ اگر پاسخ فوري بخواهيد بايد بگويم، بله. زماني بسترها و شرايط اجتماعي نظام مند تنظيم ميشودكه شهروندان وكنشگران امكان نقش بازي كردن بيشتري را داشته باشند و نقشهايي كه مبتني بر ارزش و هنجارهاي جامعه باشد ارتباطات اجتماعي را افزايش ميدهند، در نتيجه اعتماد اجتماعي هم بهوجود ميآيد. اما اگر شرايط بستر جامعه به سمتي برود كه شما نتوانيد در پناه ارزشها و هنجارها نقشآفريني كنيد، به سمتي ميرود كه در نهايت به كاهش اعتماد اجتماعي منجر ميشود. شرايطي كه امروز در جامعه ما ديده ميشود؟ بله، امروز در امر ارتباطات به دليل عدم وجود اعتماد اجتماعي، افراد جامعه با استفاده از دو نوع هنجار نقش بازي ميكنند. يك هنجاري كه بر زبان جاري ميشود و ظاهر را آراسته ميكند. هنجارهايي منبعث از ارزشهاي اجتماعي كه در ظاهر همگان آن را قبول د ارند اما عمل آنها منبعث از هنجارهاي اجتماعي پشت صحنه است. يعني نقشها روي صحنه و پشت صحنه با هم متفاوت است. آن چيزي ميشود كه ما در ادبيات ديني به آن «نفاق» ميگوييم. در روانشناسي به آن «دوگانگي در رفتار و شخصيت » اطلاق ميشود. اينكه ظاهر و باطن ما ايرانيها متفاوت است پيشينه تاريخي دارد. شاهد آن هم اين بيت حافظ كه ميگويد:«چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند.» اينكه در تاريخ ايرانيها رگههاي نفاق بوده و آنقدر هم بوده كه در شعر ما ماندگار شود يك مسئله، اما اينكه ما اين رفتار را در جامعه به كرات ببينيم و به سمت رفتارهاي اجتماعي ناسالم برويم يك مشكل ديگر است كه به گفته بسياري در سالهاي اخير، نمود بسياري داشته است. دليل اين همه دوگانگي در رفتار سياسيون چيست؟ بهدليل عدم وجود امنيت است. هرچه سپر رواني جامعه امكان تنفس مطبوع امنيت در جامعه را فراهم كند، افراد جامعه در عرصههاي عمومي احساس امنيت بيشتري ميكنند. بنابراين سرمايههاي اجتماعي مثل ارتباطات پويا، شفافيت و... بيشتر ميشود. پس برنامهريزي مسئولان و نقش دولتمردان بيشتر عاملي براي كاهش اعتماد اجتماعي در جامعه است؟ بله. جامعه تنها زماني رفتارهاي شفاف از خود نشان ميدهد كه چتر امنيت بر حوزههاي عمومي و خصوصي افراد باز شده باشد. در اين زمان است كه فرد نگران دغدغههاي شغلي و درآمدي نيست. براساس شايستگي فعاليت ميكند، بنابراين نياز به چاپلوسي نيست. اينجاست كه ظاهر و باطن افراد با هم فرقي ندارد. آدمها در خانواده احساس امنيت ميكنند. ديگر پنهانكاري مفهومي ندارد. احتكار نميكنند. اما زماني كه فضا ناامن شد، نقشهاي پشت پرده، شروع به بازي ميكنند. بعد سه هزار ميليارد تومان را به جيب ميزنند و ميروند؟ اين هم مثال هوشمندانهاي است. وقتي شغلها براساس شايستگي داده نميشود و اين گروههاي سياسي هستند كه موقعيت افراد را مشخص ميكنند، وقوع اين اتفاقها امري طبيعي است. الان در كشورهاي توسعه يافته تا سطح معاون وزير افراد براساس شايستگي و ترقي خودشان رشد ميكنند. اما در جامعههاي در حال توسعه افراد ميدانند كه به محض آمدن گروه ديگر، موقع رفتن آنهاست. بنابراين اين فرصت را غنيمت ميدانند كه هرآنچه هست بدون رعايت هنجارهاي اداري و بسياري ديگر از ارزشها با خود ببرند. يكي ديگر از عواملي كه اعتماد اجتماعي را بالا ميبرد، جامعه پذيري ديني و اخلاقي در جامعه است كه متاسفانه در جامعه ما بسيار كمرنگ شده است. چرا در سالهايي كه بسياري با شعار اخلاق مداري و ارزشهاي ديني روي كار آمدند، شاهد كاهش جامعه پذيري ديني و اخلاقي در جامعه هستيم؟ بخش بسيار زيادي از اين رفتار مربوط به سپررواني ايجاد شده براثر رفتار سياستمداران در هفت،هشت سال اخير است. بسياري با ظواهري از ارزشها و هنجارهاي شناخته شده كه جامعه تشنه آن است وارد صحنه ميشوند و بعد باطن را نشان ميدهند. اين رفتارها را در نامزدهاي انتخابي در مجلس، رياستجمهوري و شوراهاي اسلامي ميبينيم. يك نوع فريبكاري كه مثل سم روي رفتارهاي اجتماعي تاثير ميگذارد. سال هاست كه شاهد هستيم گروههايي با توسل به نام ائمه(ع)، نمادهاي ديني، يا توسل به نمادهاي ملي و ايراني و در برخي هم نمادهاي بينالمللي ميخواهند وارد عرصه قدرت شوند. زماني كه اين افراد به قدرت ميرسند، برنامهريزيهايي براساس منافع گروهي وسياسي افراد انجام ميدهند و جامعه را به سمتي ميبرند كه صحيح نيست. البته اين را هم بايد گفت كه جامعه ايراني از گذشتههاي دور در مجموع جامعه ناامني بوده است. شما به مرزهاي طبيعي كشور نگاه كنيد. نظام استثمار طوري اين مرزها را طراحي كرده است كه بخشي از اقوام داخل كشور در خارج از مرزهای كشور وجود دارند. لذا اين ويژگيها نشان از يك عدم احساس امنيت تاريخي ميدهد. البته در چند دهه گذشته سعي شده است به بركت تغيير وتحولاتي امنيت لازم را به كشور برگردانيم. اين احساس امنيت هم در حوزه اقتصادي است و هم در حوزه اجتماعي. اينكه ما در منطقه حساسي هستيم وجغرافياي طبيعي و برنامهريزي قدرتهاي جهاني امنيت كشور را نشانه رفته است نكته غير قابل انكاري است.براي همين مسئلهاي كه در سالهاي اخير جامعه را نشانه رفته است، عدم اعتماد اجتماعي است كه بسياري اعتقاد دارند كه در سالهاي اخير شدت يافته است. به هرحال ما از جامعهاي كه 8سال با دست خالي جنگيد و بسياري از خانواده ايراني ميزبان مهاجران جنگي در خانههاي خود بودند به زندگي در يك آپارتمان كنار هم رسيديم اما نسبت به هم غريبه هستيم و احساس امنيت نميكنيم. زورگيرها به راحتي مردم را غارت ميكنند و ديگران اگر فرار نكنند به نگاهي بسنده ميكنند. ما با يك گسست عجيب رو به رو هستيم. ما زماني كه انقلاب كرديم به دنبال تغيير بوديم. فعاليتهاي بسيار شد اما امروز ميبينيم كه دوباره به ارزشهاي قبل از انقلاب برگشتيم. چرا ما بايد به اين نقطه برسيم؟ چون دررفتار خودمان شفاف نبوديم. دوگانگي داشتيم، در ظاهر با ادبيات ديني حرف ميزنيم اما در باطن دروغ ميگوييم. البته ما يك مشكل بزرگ داريم كه رفتارها و ارزشهاي ما مبتني بر رفتار جامعههاي ديگر است و همين مسئله هم باعث شده كه بسياري از ارزشهاي كشور ديني چون ايران تغيير كند. مشكلات اقتصادي را كه امروز جامعه با آن درگير است و تورمي در حدود 40 درصد را نشان ميدهد چقدر در كاهش اعتماد اجتماعي موثر ميدانيد؟ كاهش اعتمادي كه در رفتارهاي ريز جامعه به شدت ديده ميشود. مشتري فكر ميكند كه بقالي محل سرش كلاه ميگذارد. مريض فكر ميكند كه پزشك دارد او را غارت ميكند. افراد به همديگر اعتماد ندارند. مهندس ناظر خيلي چيزها را ناديده ميگيرد و ما هرساله شاهد اتفاقهاي عجيبي هستيم. البته يك نكته را مشخص كنيم كه بياعتمادي جامعه ريشه در نداريها ندارد بلكه مسئله اصلي در نابرابري هاست. زماني كه يك جامعه احساس ميكند امنيت ندارد و عدالت اجتماعي برخلاف شعارهاي داده شده در جامعه وجود ندارد بياعتماد ميشود به خودش، به همسايهاش و به همه. بين امنيت و ثروت رابطه وجود دارد اما به شرطي كه عدالت اجتماعي وجود داشته باشد. ناامني ماحصل عدم وجود عدالت اجتماعي است. اين عدالت اجتماعي كجا گم شده است؟الان همه امكانات در تهران جمع است اما باز هم ما شاهد بياعتمادي اجتماعي هستيم. در صورتي كه وجود امكانات حداقل بايد در شهرهاي بزرگ، نابرابريهاي اجتماعي را از بين ببرد. عدالت اجتماعي با جمع شدن امكانات در يك شهر بزرگ بهوجود نميآيد. عدم عدالت اجتماعي هم ماحصل توزيع فقر نيست كه بتوان با توزيع پول و اجراي برنامه هدفمندي يارانهها آن را از بين ببرد. عدالت اجتماعي همانطور كه در ادبيات شيعه هم است يعني اينكه هر چيزي سر جاي خودش باشد. مثلا شايستهسالاري يكي از نكاتي است كه ميتواند به ايجاد عدالت اجتماعي كمك كند. وقتي شما براساس شايستگيهاي خود در مقامي قرار ميگيريد ديگر لازم نيست چاپلوسي رئيس خود را بكنيد. يا موقعيت همكار خود را به خطر اندازيد. اما زماني كه شغلها براساس زدوبندها و در پشت صحنه تعيين ميشود، خود به خود عدالت اجتماعي سلاخي ميشود. امروز هم گرايشهاي سياسي و منافع فردي بيش از هرچيزي عدالت اجتماعي را زخمي كرده و امنيت جامعه را از بين برده است. چرا عدالت اجتماعي در جامعه ايراني به راحتي قرباني ميشود؟ به دليل اينكه ساختار فرهنگي ما هنوز ارباب -رعيتي است و تا زماني كه به شهروند محوري وتساوي حقوقي انساني برنگشته است پاشنه بر همين مدار تلخ ميچرخد. الان شما نگاه كنيد. همه امكانات در مركز است. بعد از پايتخت، امكانات در مراكز استانهاست. بعد هم درمركز شهرستان تا الي آخر. امروز هركس به رئيس و مديركل نزديكتر است اضافه كاري بيشتري ميگيرد. آدمها هرچقدر به مركز قدرت نزديكتر باشند امكانات بيشتري در دست دارند. براي همين است كه شهروند درجه يك و دو در جامعه معنا پيدا ميكند. چه بايد كرد؟ بايد تمركززدايي كرد. به اين معني كه اختيارات هرجامعه در سطح محلي به خودش واگذار شود تا دولت بيشتر از اين چاق نشود. همان چيزي كه در قانون هم وجود دارد و به آن نظام شورايي و مديريت شورايي ميگويند. اگر اين اتفاق نيفتد هرگز عدالت اجتماعي بهوجود نميآيد بنابراين جامعه هر روز به سمت بياعتمادي بيشتر ميرود. نظام شوراها ماحصل دولت اصلاحات بود كه به سرانجام نرسيد. دردولت نهم ودهم كه مسئله به سمت ديگري رفت. دولت به جاي تمركز زدايي به تراكم زدايي روي آورد. كه البته تراكم زدايي هم به سرانجام نرسيد و بخشي از سازمانهايي كه به خارج از تهران رفته بودند به رغم همه هزينهها برگشتند. اگر هم برنميگشتند به اتفاقي كه بتواند سايه عدالت اجتماعي را برسر جامع بگستراند منجر نميشد. چرا دولتها به سمت تمركززدايي نميروند؟ يكي از دلايلش شايد وجود نفت باشد كه دولت نهتنها لاغر نميشود بلكه مدام در حال چاق شدن است. اما كليد اجراي عدالت اجتماعي در تمركززدايي است. زماني كه اختيارات بيشتري به مردم در قالب مديريتهاي محلي داده شود، دولت لاغرتر ميشود در نتيجه چالاكتر ميتواند وظايف خود را براي رسيدن به عدالت اجتماعي انجام دهد. اما متاسفانه آنچه ما در اين 8 سال ديدهايم چاقتر شدن روزبهروز دولت است. بنابراين با برنامههاي فرمايشي و توزيع فقر هم نميشود بر ابري اجتماعي را رقم زد. آيا شرايط واگذاري مديريتهاي محلي در دولت كنوني وجود دارد؟ زماني كه ما در واگذاري مديريتهاي جزئي به انجمنهاي يا سمنها موفق نبودهايم؟ ما ساختارهاي قانوني خيلي خوبي داريم كه تمايل زيادي براي كاهش تصديگري دولت و واگذاري مديريتها به مردم را دارند. اما شواهد نشان ميدهد كه اين مسئله در ساليان اخير بسيار به كندي انجام شده و برخلاف قانون، با انجمنها سختگيري شده است. عزم سياسي در دولت موجود براي واگذاري مديريتهاي محلي ديده نميشود. اما بستر قانوني خوبي داريم. تمايل رواني بسيار زيادي هم در ميان مردم ديده ميشود. اميدواريم دولتي كه در سال 92 بر كرسي رياست مينشيند، چنين شرايطي را فراهم كند. منبع: تهران امروز