در نبرد فردوسی پور و قلعه نوعی چه کسی مقصر بود؟
مثل هميشه هر دو طرف فقط حرف خودشان را زدند و تاكتيكهاي مختلفي را براي پيروزي در اين نبرد امتحان كردند.
افکار: مجادله و يكي به دوهاي تكراري عادل فردوسيپور و امير قلعهنويي در برنامه۹۰ يك ساعت و اندي طول كشيد. مثل هميشه هر دو طرف فقط حرف خودشان را زدند و تاكتيكهاي مختلفي را براي پيروزي در اين نبرد امتحان كردند. برداشت نهايي از اين مشاجره نافرجام مي تواند اين باشد كه فردوسي پور هرگز در ميان دوستان پرتعداد قلعهنويي جايگاهي نخواهد داشت. در مكتب سرمربي سپاهان دوست يعني كسي كه امتياز ويژهاي را براي او قائل ميشود و تفاوت مي گذارد بين ژنرال و ديگران. فردوسيپور و قلعهنويي دوستان خوبي ميبودند اگر مجري ۹۰ مثلا قبل از پخش اعتراض احمد جمشيديان با قلعهنويي تماس ميگرفت و از او براي روي آنتن فرستادن اين تصاوير رخصت ميطلبيد. دوستان امير قلعهنويي او را بد عادت كردهاند و اميدواري به حل مشكلات و بهتفاهم رسيدن اين دو موجود بيهوده است. فردوسيپور در طول برنامه تلاش كرد با زبان بيزباني به قلعهنويي تفهيم كند كه سپاهان و او با ساير تيم ها و مربيان برايش تفاوتي ندارند و دليلي ندارد در برخي موارد براي بعضيها استثنا قائل شود. مجري ۹۰ اما سرانجام تسليم پافشاريهاي پياي قلعهنويي شد. او در كليدي ترين زمان ممكن خودش را كنار كشيد و آنتن را در اختيار مهمان برنامه قرار داد. در شبي كه پخش عكس هاي مربوط به مراسم خاكسپاري ناصر حجازي تاثيرگذارترين آيتم برنامه ۹۰ بود، خيلي ها در انتظار واكنش قلعهنويي به اين اتفاق به عنوان يكي از افراد باسابقه ليست سياه بلندبالاي حجازي بودند. او كاملا با برنامه به استوديو ۹۰ آمده بود و خوب مي دانست نمي تواند اين شب خاص را بدون اشاره به اختلافاتي كه با ناصر حجازي داشت و غيبت معنادارش در خاكسپاري و ترحيم او به پايان ببرد. قلعهنويي در آغاز برنامه با يك جمله بسيار كوتاه درگذشت حجازي را تسليت گفت اما قابل پيش بيني بود كه او به همين اكتفا نخواهد كرد و حرفهاي ديگري هم براي گفتن دارد. ساعت دو و نيم بامداد و در دقايق پاياني برنامه قلعهنويي گفت مي خواهد خاطره اي را از زماني كه ناصر حجازي براي اولين بار سرمربي استقلال شد تعريف كند. او گفت براي نقل اين خاطره از علي فتح الله زاده اجازه گرفته - بهتر بود ميگفت هماهنگ كرده - و سرپرست استقلال به او گفته حتي اگر لازم باشد در تاييد او روي خط برنامه مي آيد و صحبت ميكند. قلعهنويي در توصيف رابطه تيره و تاري كه در اين سالها با حجازي داشت مطالبي را براي اعلام از تريبون ۹۰ آماده كرده بود تا شايد به اين ترتيب كمي از انتقادهايي كه پس از فوت حجازي به سمت او سرازير شد كاسته شود. او هوشمندانه دقايق پاياني برنامه را براي نقل خاطره اش انتخاب كرد و مشخص بود كه در انتخاب اين زمان با فردوسيپور هم هماهنگ كرده است. وظيفه مجري اين بود كه سوال كوتاهي درباره لغو جشن تقدير از قلعهنويي به دليل فوت ناصر حجازي بپرسد تا قلعهنويي به اين بهانه سخنراني اش را آغاز كند. عادل سوال را پرسيد و خودش را كنار كشيد. او ميتوانست ادعاي عجيب قلعهنويي در مورد اتفاقات مربوط به آغاز دوران مربيگري حجازي در استقلال را به چالش بكشد اما انگار قرار نبود در اين موضوع دخالت كند. عادل اگر هميشه همينطور باشد ميتواند بهزودي به جمع دوستان ويژه امير قلعهنويي بپيوندد و دست از مجادلات بي حاصل با او بردارد. امير قلعهنويي گفت سال ۱۳۷۵، زماني كه منصور پورحيدري از استقلال رفت علي فتح الله زاده از او به عنوان كاپيتان تيم خواست هدايت استقلال را در ۷ - ۸ بازي باقي مانده فصل و جام در جام آسيا بپذيرد اما قلعهنويي زير بار نرفته و پنج مربي را به فتح الله زاده پيشنهاد داده كه يكي از آنها ناصر حجازي بود. قلعهنويي گفت به همراه چند نفر ديگر به منزل حجازي رفته و از او خواسته به استقلال بيايد و سرانجام اين پروسه نهايي شده است. اين يعني ناصر حجازي در مسير رسيدن به نيمكت استقلال به نوعي وامدار امير قلعهنويي بوده، ادعايي كه در ساعت دو و نيم بامداد خواب را از چشمان بسياري از مخاطبان ۹۰ پراند. در داربي دور رفت ليگ سال ۱۳۷۵ استقلال پس از هفت سال با يك گل به پرسپوليس باخت تا ركوردي كه آبي دوست ها در روزهاي دور از جام استقلال به آن دل خوش كرده بودند هم مخدوش شود. پس از اين شكست جايگاه كاظم اوليايي- مديرعامل وقت باشگاه - به خطر افتاد و بالادستي ها تصميم گرفتند تغييرات گستردهاي در استقلال ايجاد كنند. در آخرين روزهاي نيم فصل جدايي اوليايي از استقلال رسميت پيدا كرد و در حاليكه او هنوز پشت ميزش حضور داشت جست و جوها براي انتخاب مديرعامل جديد آغاز شد. علي فتحاللهزاده، سردبير آن روزهاي هفته نامه استقلال جوان براي هواداران استقلال چهره شناخته شده اي نبود اما وقتي تبليغاتش را براي تصاحب صندلي مديرعاملي آغاز كرد خيلي زود در نگاه هواداران نشست. او كه ساز و كار استفاده از ابزار رسانهاي را ميدانست با شعار نشاندن ناصر حجازي روي نيمكت استقلال وارد كارزار شد. مردي كه گفته ميشد به واسطه برخي مخالفت هاي سياسي هرگز نميتواند سرمربي استقلال باشد اما فتح الله زاده كه از حمايت رئيس آن روزهاي هيات مديره استقلال هم برخوردار بود رسما اعلام كرد مي تواند اين مشكلات را حل كند و حجازي را روي نيمكت استقلال بنشاند. از نيم فصل دوم ليگ ۷۶ - ۷۵ حجازي آمد و در اولين گام استقلال را براي حضور در مرحله نيمه نهايي جام در جام آسيا به رياض برد. منصور پورحيدري براي آخرين بار در بازي با اورداباسي قزاقستان در ورزشگاه آزادي روي نيمكت استقلال نشست. آن روز هواداران استقلال ميدانستند كار حجازي با استقلال تمام شده و در جريان بازي بارها نام سرمربي جديد تيم را فرياد زدند. كدهايي كه امير قلعهنويي مي دهد با واقعيت همخواني ندارد. فتحالله زاده قبل از تصاحب صندلي اوليايي با حجازي تمام كرده بود و اصلا او به واسطه نام حجازي نظرها را جلب كرد و توانست مديرعامل استقلال شود. قلعهنويي ميگويد در آن مقطع ۷ - ۸ بازي باقي مانده بود و اين در حالي است كه حجازي دقيقا از نيم فصل به استقلال آمد و هنوز يك نيم فصل دست نخورده را پيش رو داشت. آيا فتح الله زاده مي خواست در تمام اين مسابقات هدايت استقلال را به كاپيتان تيمش بسپارد؟ سال گذشته در مقطعي كه اختلاف بين صمد مرفاوي و قلعهنويي بالا گرفته بود منصور پورحيدري در گفتوگويي خصوصيات اخلاقي اين دو شاگرد سابقش را اينطور توصيف كرد:« صمد زماني كه فوتبال بازي مي كرد فقط حواسش به بازي خودش بود اما امير آينده نگر بود و تحولات مديريتي تيم را دنبال مي كرد. اخلاق آنها به هيچ وجه شبيه هم نبود.» اينكه قلعهنويي به منزل حجازي رفته و از او خواسته به استقلال بيايد صحت دارد. كاپيتان آن روزهاي استقلال كه خوب ميدانست سرمربي بعدي استقلال كسي غير از حجازي نيست به جمع حاميان اين جابه جايي پيوست و تلاش كرد نقش كوچكي را در هموار كردن مسير ورود حجازي به استقلال بازي كند. امير قلعهنويي در آن دوران فاصلهاي تا آويختن كفشها نداشت. او مي خواست بلافاصله با دستياري در استقلال وارد دنياي مربيگري شود و براي رسيدن به اين هدف بايد در زمره موافقان حضور حجازي در استقلال قرار ميگرفت. او چند ماه بعد دستيار حجازي شد اما اختلافات بين اين دو خيلي زود كليد خورد و ناصرخان عذر قلعهنويي را خواست. ادعاي حيرتانگيزتر قلعهنويي اين بود كه او با ناصر حجازي صرفا اختلاف فني داشته و نه چيز ديگري. بيترديد نوجوانان كم سن و سال هم به خاطر ميآورند كه مشكل حجازي با قلعهنويي به هيچ عنوان فني نبود و در اين سالها بهندرت اتفاق افتاد حجازي از سبك بازي استقلال قلعهنويي ايراد بگيرد. او به ساز و كار پيشرفت قلعهنويي در عرصه مربيگري انتقاد داشت و چندين بار صراحتا در گفتوگوهايش گفت زماني كه امير در استقلال دستيار او بوده براي خالي كردن زير پايش تلاش زيادي انجام داده. قلعهنويي و حجازي در دهه گذشته بهانحاي مختلف به يكديگر تاختند و از هر حربه اي براي پيروزي در اين جنگ استفاده كردند. با توجه به تعريفي كه از روحيات قلعهنويي وجود دارد چگونه مي توان پذيرفت او در اين جدال ماجراي پيشنهاد دادن حجازي به فتح الله زاده را در گوشه اي از قلبش نگه داشته و آن را علني نكرده است؟! امير قلعهنويي وقتي با مرفاوي دچار اختلاف شد در برنامه ۹۰ اعلام كرد اين مربي بارها برايش پيغام و پسغام فرستاده بود تا به استقلال برگردد، او در يكسالي كه مظلومي سرمربي استقلال بود چند مرتبه گفت مظلومي را خودش به فتح الله زاده پيشنهاد داده. چگونه مي توان پذيرفت امير قلعهنويي داستان حجازي را ۱۵ سال جايي بازگو نكرده و از آن در صندوقچه اسرار سينه اش محافظت كرده است! آيا غير از اين است كه اگر حجازي زنده بود اين ادعا را با يك كتاب حرف پاسخ ميداد و حقايق ديگري را علني مي كرد؟ آيا اين سوءاستفاده از كوتاه بودن دست او از دنيا نيست؟ علي فتح الله زاده كه حاضر است روي خط بيايد و ادعاي قلعهنويي را تاييد كند زماني در كنار ناصر حجازي جبهه اي را در استقلال تشكيل داده بود كه هدف اصلي آن جلوگيري از بازگشت امير قلعهنويي به اين تيم بود. حسن روشن در گفت و گويي گفته بود: «وقتي به فتحاللهزاده گفتم اشتباه كردي فيروز كريمي را به استقلال آوردي ناسزايي به قلعهنويي گفت و پاسخ داد بهتر از اين بود كه آن .... رابه تيم برگردانم.» حالا منافع آقايان اين طور ايجاب مي كند كه در كنار هم باشند و يكديگر را تاييد كنند. در حاليكه ديگر پاي مردي بهنام ناصر حجازي در ميان نيست. به عملكرد ناصر حجازي در قامت سرمربي استقلال انتقادهاي زيادي وارد بود و اساسا هدف اين نيست كه پس از مرگش از او شخصيتي بسازيم كه فقط و فقط اجحاف ديده و دم برنياورده. حجازي اتفاقا تا زنده بود خوب از خودش دفاع ميكرد و انتقادها و حملات را بيپاسخ نميگذاشت. شايد حتي او به عنوان مربي قلعهنويي ميتوانست رابطه طرفين را طوري پيش ببرد كه اختلافات قديمي به روز خاكسپاري كشيده نشود. امير قلعهنويي به عنوان يك انسان نمي تواند از مرگ منتقد قديمي اش خوشحال باشد. قلب او هم از شنيدن اين خبر حداقل براي چند ثانيه فشرده شده و شايد بغض كوچكي هم راه گلويش را بسته باشد. چه آنكه اگر برعكس اين اتفاق رخ مي داد و استاد در سوگ شاگرد مينشست هم حتما ميشد تصوير چشمان نم زده حجازي را شكار كرد. اكنون اما براي پاك كردن سياهي هاي گذشته راهي وجود ندارد و داستان سرايي كار را از آنچه بوده و هست دردناكتر مي كند.