دايي، ديازپام نيست

امير حاج رضايي/ توصيه من به دايي اين است كه در پست‌هاي مديريتي كار كند

کد خبر : 146986

براي اينكه بتوانيم در مورد يك تيم قضاوت كنيم بايد با آن زندگي كنيم. ما فقط پرسپوليس را از صفحه تلويزيون مي‌بينيم و اين قضاوت ما را به يكسري مسائل فني و گاهي غير‌فني مي‌رساند. در هر باشگاه سرفصل‌هاي سه گانه‌اي وجود دارد به اسم مديريت، سرمايه‌گذاري و برنامه‌ريزي. يك مسئله اين است كه باشگاه‌هاي بزرگ ما ماه‌ها با سرپرست اداره شده‌اند و نه مجمعي داشته‌اند و نه مديرعاملي، در حالي كه اينها ارگان يك باشگاه هستند. تصميم‌گيري‌ها بايد در مجمع انجام شوند و كارها يك روال نظام‌مند داشته باشند. مي‌خواهم بگويم نظام باشگاه‌داري ما در پرسپوليس و استقلال مختل شده است. اگر اين صحبت مطرح مي‌شود به منزله تضعيف اين دو باشگاه نيست. من معتقدم اگر پرسپوليس و استقلال قدرتمند باشند به نفع فوتبال ماست و ترديدي هم در آن ندارم هر چند كه از نوجواني هيچ علاقه‌اي به اين دو باشگاه نداشتم. مطمئنا مشكل باشگاهي مانند پرسپوليس هم در فرد نيست، بلكه در جمع است. زماني كه در دهه 70 مربيگري مي‌كردم در دو مقطع با علي دايي كار كردم. يك بار در باشگاه بانك تجارت و يك بار هم زمان مربيگري علي پروين در تيم ملي. مي‌دانم كه دايي مربيگري را دوست دارد. توصيه من به دايي اين است كه در پست‌هاي مديريتي كار كند. او تحصيل كرده است و يك چهره بين‌المللي دارد. دايي شبيه به «ميشل پلاتيني» است. پلاتيني در سال 1992 مربي تيم ملي فرانسه بود، اما بعدا به جايي رفت كه توانايي‌هايش بروز پيدا كرد و حالا رئيس اتحاديه فوتبال اروپاست. علي دايي براي فوتبال ما يك وزنه است. حرف من اين نيست كه دايي مربي خوبي نيست، اما مي‌خواهم بگويم كه چنين فردي با آن همه سابقه و تحصيلات در درجه اول براي فوتبال‌مان و بعد براي خودش حيف است كه روي نيمكت بنشيند. زماني كه يك لمپن به دايي حمله و او را مضروب كرد و وقتي جامعه فوتبال ايران در قبال اين موضوع كاملا منفعل عمل مي‌كند در واقع اوج فاجعه رخ داده است. چرا علي دايي بايد توسط يكي از نازل‌ترين سطوح فوتبال مضروب شود؟ چرا فردي كه مي‌تواند در فوتبال آسيا و جهان براي ما آبرو بخرد بايد روي نيمكت بنشيند و اين گونه او را به حراج بگذاريم؟ سال‌ها پيش مرحوم تختي را هزينه كردند، او نبايد پس از المپيك 1964 كشتي مي‌گرفت، اما اين اسطوره را باز هم به تشك كشتي فرستادند و در سال 1966 كار به جايي رسيد كه الكساندر مدويد -حريف مستقيم او- گفت نگذاريد تختي كشتي بگيرد. ولي تختي سي و چند ساله را به جنگ با جواني بيست و يك ساله فرستادند. نه تنها تختي باخت و دنياي كشتي‌اش با تلخي تمام شد، بلكه ميليون‌ها هوادار او از جمله من برايش اشك ريختيم و اين بزرگ‌ترين آسيبي بود كه به اين چهره دوست داشتني رساندند. با علي دايي هم همين كار را كرديم. او را به عنوان يك چهره نامدار سرمربي تيم ملي كرديم تا افكار عمومي را ساكت كنيم. بعد دايي در تهران به عربستان باخت و ناكام شد و ما باز هم دايي را بركنار كرديم تا افكار عمومي را آرام كنيم. علي دايي را تبديل به ديازپام كرديم تا مردم بخورند و آرام شوند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: