مدیر هم باید در اوج کنار برود
دنیامالی/ مدیران ورزش نباید به فکر «نان» و «آب» باشند
داستان ورزشیهای چسبیده به ورزش، آنطور که از شواهد بر میآید حکایتی است رایج در سالهای سال ورزش ما. آنها که به هر نحو ممکن صندلیهای ریاست را حفظ میکنند و متصورند که برای حضور در عرصه ورزش از هر فرد دیگری صلاحیت بیشتری دارند. قضاوت درباره زندگی ورزشی این افراد هم معمولا با اهالی ورزش است. گاهی چسبیدههای ورزش، در کوتاهمدت و درازمدت توانایی خود را نشان میدهند و گاهی در هر قد و اندازهای که باشند، نمیتوانند بیکفایتی خود را مخفی کنند. روایت این گزارش اما درباره آنهایی است که تعدادشان در ورزش ایران انگشتشمار است. آنهایی که میدانند ورزش ایران جایی برای نشان دادن سلایق شخصیشان نیست و گاهی به این فکر میکنند که اگر روزی نتوانند به ورزش خدمتی کنند، باید سالهای سال پاسخگوی بیتالمالی باشند که به خواست آنها صرف شد و به هدر رفت. یک طرف دیگر ماجرای استعفا، عذرخواهی و استیضاح ورزشیها، آنهایی را شامل میشود که تحت هر شرایطی ورزش را ملک شخصی خودشان نمیدانند. آنها با این ذهنیت وارد ورزش میشوند که خیری به این جامعه پرهوادار برسانند و اگر هم نتوانند از تواناییهایشان در جهت بهبود ورزش استفاده کنند. قبل از اینکه دیر شود و عقبماندگی به بلای جان ورزش تبدیل شود از سمت خود کنارهگیری میکنند. این دسته از مدیران هر چند کم اما ماندگارترین گروههای مدیریتی ورزش ایران بودهاند. از نمونههای آن هم میتوان به استعفای پیش از موعد یکی از روسای فدراسیونهای ورزشی درست 20روز قبل از آغاز رقابتهای آسیایی گوانگژو اشاره کرد. احد دنیامالی، رئیس فعلی فدراسیون قایقرانی در نامه استعفای پیش از موعد خود از رئیس سازمان ورزش خواسته بود تا در صورت عدم نتیجهگیری تیم ملی ایران در بازیهای آسیایی، با استعفای او موافقت کند. این اقدام رئیس فدراسیون قایقرانی ایران البته بعد از کسب مدال طلا و برنز ورزشکاران این رشته منتفی شد. آقای دنیامالی؛ مسابقات گوانگژو به پایان رسید و قایقرانی هم به سهم خودش در این مسابقات عملکرد مثبتی داشت تا استعفای شما کاملا منتفی شود. استعفایی که باید گفت فرهنگساز بوده و باب جدیدی را باز کرد تا خیلیها که اساسا با واژه استعفا بیگانه هستند و آن را نوعی شکست میدانند، با چنین مدلی آشنا شوند. اما سوال اصلی اینجاست و به بهانه شجاعتی که شما پیش از گوانگژو ارائه دادید میخواهیم بدانیم به نظر شما فرهنگ استعفا در ورزش ما چه جایگاهی دارد؟ و آیا میتوان عدم وجود احتمالی چنین فرهنگی را بهنوعی عاملی بازدارنده برای پیشرفت ورزش در ایران دانست؟ فکر میکنم پیش از اینکه وارد بحث وجود یا عدم وجود فرهنگ استعفا شویم باید از مقولهای دیگر صحبت کنیم؛ صداقت،که بهشخصه آن را مسالهای بسیار مهم ارزیابی میکنم. ما در این حوزه مشکل داریم. وقتی برای مدیریت در جایی روی ما حساب میکنند و ما آمدهایم که الگو شویم، پیش از اینکه پشت میز برویم باید به این فکر کنیم که یکروز یعنی خیلیزود باید این میز را به شخص دیگری بدهیم و اگر در این دوران با خودمان صداقت داشته باشیم، حتما بخش بزرگی از مشکلات ما حل میشود. و به اعتقاد شما «صداقت» بزرگترین مشکلی است که گریبان ورزش را گرفته؟ در عین حال که صداقت داریم باید واقعبین و فرآیندگرا هم باشیم. وقتی مدیریت مجموعهای را قبول میکنیم باید افقی برای خودمان و این مجموعه ترسیم کنیم و برای عملیاتی شدنش نیز برنامه داشته باشیم. اما اگر در کنار تمام این موارد صداقت داشته باشیم و با خودمان روراست باشیم، متوجه میشویم انتظار از مجموعه تحت مدیریتیمان چیست و چه زمان باید برویم. همان کاری که شما در فدراسیون قایقرانی پیش از مسابقات گوانگژو انجام دادید و گفتید اگر مدال نگیریم، میروم. همیشه در حوزه کاریام در فدراسیون قایقرانی بر اساس واقعیتها جلو رفتهام و حقیقت را میپذیرم. هیچوقت خودم را گول نمیزنم و وقتی حتی یک پیست 2کیلومتری روئینگ هم در اختیار ندارم سعی میکنم با واقعیات کنار بیایم. این همان موضوعی است که فدراسیون بینالمللی روئینگ را متعجب کرده است. وقتی در کمال صداقت به آنها میگویم پیست نداریم و آنها مشاهده میکنند که محسن شادی در این رشته طلای جهان را دارد، دچار تعجب میشوند. بنابراین اعتقاد دارم اگر براساس واقعیات جلو برویم و صداقت داشته باشیم قطعا شهامت کارهایی مانند پذیرش اشتباه را خواهیم داشت و قضاوت بهتری هم دربارهمان خواهد شد. صداقت فاکتور مهمی است، اما در این میان جایگاه طرح و برنامه چیست؟ شما با صداقت مشکلات را بیان میکنید اما حتما برنامهای هم دارید که مثلا شادی در روئینگ طلا میگیرد. طرح و برنامه حتما جایگاه مهمی دارد. وقتی مسئولیتی را برعهده میگیریم باید ببینیم از پس آن برمیآییم با خیر. اینکه برنامه داشته باشیم یک اصل است، اما در ابتدا باید ببینیم از پس این کار برمیآییم یا خیر. اصلش این است که با خودمان روراست باشیم. اصلا بیاییم و بگوییم مخاطب در درجه دوم اهمیت قرار دارد، اما به خودمان که نمیتوانیم دروغ بگوییم! به خودمان که نمیتوانیم خیانت کنیم. فکر میکنم اگر بهجای فرافکنی بیاییم و با خودمان روراست باشیم و واقعیتهای خودمان و کارمان را بیان کنیم، راه را درست رفتهایم. فرهنگی که از آن صحبت میکنید خیلی آرمانی است. فکر میکنید این آرمانگرایی تا چه اندازه وجود دارد. اکثر مدیران بهجای داشتن چنین آرمانهایی از مباحث زیرساختی صحبت میکنند و آن را دلیلی برای ناکامی میدانند. آنها اشتباهات خودشان را قبول نمیکنند. متاسفانه این فرهنگ اشتباه وجود دارد که وقتی از مدیران سوال میشود، آنها ضعف را در بخش سختافزار میدانند. بحثی که من هم آن را قبول دارم اما مشکل اصلی ما نرمافزاری است و تحصیلکردههای ما در حوزه ورزش تنها به این دلیل که کمتجربه هستند، سمت نمیگیرند و ما این فرصت را از خودمان میگیریم. باید به دنبال مدیرانی باشیم که بتوانند سطح موجود را ارتقا دهند و در عین حال در برهه زمانی حرفی نو برای گفتن داشته باشند. به طور مثال همین آقای بلاتر 35سال است که در فوتبال مدیریت میکند اما هیچوقت تکراری نمیشود، چراکه او هر سال حرف جدیدی برای گفتن دارد. اما این موضوع تنها در حالی صدق میکند که مدیر برنامه و حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند. یعنی به جوانگرایی در عرصه مدیریت با محوریت تحصیلکردههای ورزش معتقد هستید؟ دنیا هر روز در حال پیشرفت است و باید بپذیریم که دیگر پیشکسوتان ورزش نمیتوانند در آن مدیریت کنند، اما میتوانند در کنار مدیران جوان بیایند و مشاوره بدهند. در سیستمهای مدیریتی باید دامنهای تعریف کرد و جوانترها بیایند. ما به جوانترها اعتماد نمیکنیم و جوانی را دلیل برای خامی میدانیم. همان کاری که من در فدراسیون قایقرانی انجام دادهام. اینها همان مواردی هستند که من میگویم باید با مردم صادق بود. یعنی شما در فدراسیون قایقرانی هم دست به جوانگرایی زدهاید؟ فدراسیون قایقرانی همیشه و در تمام سطوح جوانگرایی کرده است. در بازگشت از گوانگژو تمام تیمهای ملی و مربیان و هیاترئیسه را دور هم جمع کردم و به آنها تاکید کردم که گوانگژو تمام شده و دیگر نباید به آن فکر کنیم چرا که هدف المپیک است. ما به افتخارات گذشته فکر نمیکنیم و همیشه نگاهمان به آینده است اما برای اینکه آینده را داشته باشیم بایدجوانگرایی کنیم. به طور مثال هیاترئیسهای که بعد از گوانگژو چیدهام تماما افراد جوان و تحصیلکردهاند. نمیخواهم تعریف کنم و دائما «من»، «من» بگویم اما فکر میکنم در زندگی، مدیریت و برای رسیدن به موفقیت نباید مشکلات را دور زد بلکه باید آن را پشتسر گذاشت. اما مساله سرمایهگذاری در ورزش هم موضوع قابل اهمیتی است. به هیچ عنوان نمیتوان موضوع سرمایهگذاری در ورزش را نفی کرد. اصلا شما بیایید سرمایهگذاری که در ورزش ایران و ژاپن میشود را با هم مقایسه کنید؛ قطعا در ورزش ایران پول به معنی کامل کلمه بیشتر خرج میشود، اما ژاپن موفقتر است. در حوزه ورزش باید پذیرفت که درآمد سرانه و رشد صنعت آن کشور موضوعاتی است که تاثیر دارد و آنجا پذیرفتهاند که باید به بخش خصوصی ورود کنند. اما در بحث تدبیر بنبست دیگری هم وجود دارد. ما میگوییم در بخش سختافزار منابع محدودی داریم ولی شما میگویید همهچیز سختافزار نیست و باید نگاهها را تغییر داد. از سویی شما میگویید پتانسیل انسانی هم بالاست و میتوان با این عوامل ترکیبی ساخت که در نهایت به موفقیت ختم شود اما در این بین مدیران بالادستی هم وجود دارند و افرادی که قرار است تصمیمگیری کنند، در واقع توسط مدیران بالادستی گلچین شدهاند و عدم ورود مدیران تحصیلکرده و جوان باعث بروز مشکلاتی میشود. اینکه برخی از مدیران در جای واقعی خود ننشستهاند و بهنوعی قطعالرجال در زمینه مدیران ورزشی وجود دارد، دیدگاه شما در اینباره چیست و فکر میکنید در این زمینه چه الگوی مناسبی وجود دارد؟ ما باید قبول کنیم هر مدیریتی یک عمر مفید دارد و حتی اگر مدیری عملکرد موفق داشته باشد هم باید در پایان دو دوره جای خود را به فرد دیگری بدهد. در واقع نباید منتظر باشیم که یک مدیر حتما مجموعهای را رو به سراشیبی ببرد و بعد تغییر کند. تمام حرف من هم همین است که فضا را برای تفکرات جدید باز کنیم اما حتما باید مدیرانی در راس ورزش قرار بگیرند که به دنبال «آب» و «نان» نباشند و در پست درستی قرار بگیرند، یعنی در پست تخصصی خود قرار بگیرند و کرسیهای بینالمللی داشته باشند، قطعا وجود چنین مدیرانی در حوزه ورزش باعث موفقیت میشود. فکر میکنم که باید به صورت قانونی جلوی تاختوتاز چنین مدیرانی گرفته شود، مدیرانی که به دنبال نام و نان نیستند. در این بین راهکارهایی قانونی باید وجود داشته باشد تا یک مدیر را مجاب کند که عمر مدیریتش در بهترین شرایط تنها دو دوره است و بعد از آن باید به جوانترها میدان دهد. شاید این یکی از مهمترین نکات مدیریتی، بهخصوص در ورزش باشد اما به نظر میرسد این دیدگاه کمتر در میان مدیران ورزشی ما وجود دارد. متاسفانه تفکر غلطی وجود دارد و خیلیها به اشتباه فکر میکنند مدیریت ورزش یک کار پیشپاافتاده و دستهدومی است که همین تفکر باعث عقبافتادگی میشود. مدیریت تنها گل و بلبل و مصاحبه و میز نیست! بهشخصه اعتقاد دارم مدیریت ورزش، مدیریتی کامل و پیچیده است اما دوستان فکر میکنند مدیریت ورزش بسیار ساده است. متاسفانه این اتفاق این روزها افتاده و من باورم است که در ابتدا باید ورزش را باور کرد، بعد از آن کار را به دست جوانان تحصیلکرده و متخصصی سپرد که البته صداقت و شهامت داشته باشند. مدیران ما باید باور کنند که بهترین زمان برای کنارهگیری، دوران اوج است و باید محور برنامهریزی برای رفتن را بر چنین پایهای استوار کنند تا منافع ملی از بین نرود و کرسیهای بینالمللی را از دست ندهیم.