معرفی ابزارهای فریب شیطان
شیطان گاهی انسان را به قوای بیرونیاش مغرور میکند، گاهی به قوای درونیاش. مثلاً به صحت مزاج یا جوانی، مغرور میشوی. این شیطان است. چنین آدمی دست به یک کارهایی میزند، که معلوم است فریب خورده است. مغرور به چیست؟
مهر: حضرت آیت الله مجتبی تهرانی در ادامه درس اخلاق با اشاره به آخرین خطبه پیامبر و امام حسین ابزارهای فریب شیطان را معرفی کرد و گفت: یکی از معارف ما این است که هیچوقت یک شیعه به جهنم نمیرود، این صغری و کبری و یک قیاس است که یکجای آن اشکال دارد. مروری بر مباحث گذشته بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(ع) بود که عرض کردیم مجموعهای از دروس در ابعاد گوناگون معنوی، معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی برای تمام ابنای بشر بود. حسین(ع) مصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود. ما بحثمان به اینجا رسید که امام حسین (ع) نه خود مغرور بود، نه کسی را مغرور کرد، بلکه میخواست مغرورین را از ورطه غرور نجات دهد و در همان سخنرانی اول روز عاشورا هم، این مطلب را مطرح کرد. ما در جلسات گذشته نسبت به عوامل غرور در انسان نیز بحث کردیم که دو چیز در فریب خوردن آدمی نقش اساسی دارد؛ یکی مسأله عدم باور معاد است و دیگری جلوات مادیت است که انسان را جذب میکند. این را هم عرض کردیم که دنیا دو زبان دارد؛ هم زبان دعوت دارد و هم زبان عبرت. جهل منشاء غرور است بهطور خلاصه و برای جمعبندی مباحث گذشته باید بگوییم که منشاء غرور جهل و نادانی است. در روایت هم داریم که غرور مربوط به درون خود انسان است؛ نه اینکه مغرور از اول عقل و درک ندارد، بلکه با اینکه شعور و فهم دارد و هم زبان عقل را میفهمد و هم زبان وحی را، اما هواهای نفسانی مانع میشوند. یعنی هواهای نفسانی انسان است که جلوی دید عقل را میگیرد و نمیگذارد آنچه را که آن ادراک میکند، روی دل انسان اثر کند؛ هواهای نفسانی و امیال حیوانی مانع میشوند که قلب آنچه را که وحی برای ما آورده است را نفهمد و اینها اثرگذار نباشند. نفس، دشمنترین دشمنان در آثار معرفتی ما و معارف اسلامی ما هم این وجود دارد که نقطه مرکزی انحراف و فریب، امیال و هواهای نفسانی است؛ «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»( بحارالأنوار، جلد 67، صفحه 64) همین موجب میشود که انسان بر سر دو راهیها که رسید، راه اشتباه را انتخاب کند. بحث، بحث انتخاب است. خود انسان انتخاب میکند و مسأله دلبردن و سلب اختیار مطرح نیست، بحث دلدادگی به دنیا است. این حرفها اشتباه است، چون دنیا هیچ وقت دل آدم را نمیبرد، بلکه انسان خودش دل به او میسپارد. سر دو راهی هم که رسیدیم آنجا است که هواهای نفسانی، انتخاب من را برای تشخیص مسیر سعادت به سمت خویش سوق میدهد و این قهری است. نفس به سوی چیزهایی دعوت میکند که همسو با تمایلات نفسانی، شهوت و غضب من است. شهوت در ارتباط با مال است و غضب در ارتباط با جاه و ریاست است. این خلاصه بحث ما بود. آخرین خطبه پیغمبر اکرم لذا ما میبینیم که این مسألۀ دو راهی را ما در روایات داریم. در یک روایت داریم که انسان بر سر دو راهی که قرار میگیرد، انتخابش چه اثری خواهد داشت. این روایت یک مقدمه دارد که من میخواهم آن را ابتدا بگویم. پیغمبراکرم در مدت عمرشان برای مسلمین خیلی خطبه خوانده است. آخرین خطبهای را که پیغمبراکرم خوانده و بعد از آن هم وفات کردند، این خطبه است. این جملات برای آخرین خطبۀ پیغمبر است که حضرت بعد از آن دیگر خطبه نخواند. من بخشی از آن را برایتان میخوانم. حضرت فرمود «أَلَا وَ مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْیَا وَ آخِرَةٌ» هر کس بر سر دو راهی دنیا و آخرت قرار بگیرد، «فَاخْتَارَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ یَتَّقِی بِهَا النَّارَ» و دنیا را برمیگزینند، در قیامت خدا را ملاقات میکنند در حالی که هیچ سپری از حسنات در برابر آتش جهنم ندارند. کسانی که سر دو راهی قرار میگیرند و سراغ تمایلات نفسانیشان، میروند بدانند که وقتی قیامت شود، تعبیر لقای الهی برای اشاره به قیامت است، دیگر چیزی ندارد که بخواهد با آن جلوی جهنم را بگیرد. «وَ مَنِ اخْتَارَ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْیَا وَ تَرَکَ الدُّنْیَا لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنهُ رَاضٍ» (وسائلالشیعه، جلد 15، صفحه 356) و هر که آخرت را برگزیند، روز قیامت خدا را در حالتی ملاقات میکند که از او راضی است. سر دو راهی که قرار گرفت، نگاه کند و ببیند که مشروع است یا نامشروع. دنیایی که در اینجا آمده است، دنیای نامشروع است. این را من قبلاً توضیح دادم. «لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنهُ رَاضٍ» کسی که دنیای نامشروع را کنار گذاشت و سراغ قیامت رفت یعنی سراغ چیزی رفت که رضایت الهی در آن است، در روز قیامت، ملاقاتش با حق در حالی است که خدا از او راضی است. آخرین خطبه امام حسین من اول سخنرانی امام حسین در روز عاشورا را مطرح کردم و آن را توضیح دادم. حالا میخواهم بروم و آخرش ر بخوانم که در آن لطافتهایی هست. امام حسین، اول که وارد میشود، میفرماید: عباد الله! تقوای الهی! بعد مسألۀ غرور را مطرح کرده و منشأ غرور را میگوید. حالا دو لشگر رو به هم، صف کشیده و ایستادهاند، به آنها خطاب میکند که شما مغرور شدهاید. ضرت راجع به دنیا و آنچه که مربوط به دنیا است، زبان دعوت و زبان دعوت عبرت دنیا مطالبی را مطرح میکند. این یک قسمت از نحوه فریب خوردن است. بخش دیگر این است که عدم باور نسبت به معاد مانع انتخاب راه درست است. حالا به آخر سخنان امام حسین در همان سخنرانی، گوش کنید! ببینید که امام حسین چه میگوید. البته این مسائل، کمی طلبگی است که میگویم. حضرت در ادامه فرمود: «لا و الله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل» به خدا قسم! من هیچگاه مانند یک انسان ذلیل تسلیم شما نمیشوم. «و لا افر منهم الفرار العبید» و مثل سفلهگان هم فرار نمیکنم و تسلیم نمیشوم. «یا عباد الله انی عذتُ بربی و ربکم أن ترجمون» من به خدای خویش و شما پناه میبرم که شما مرا سنگسار کنید. من این مطلب را در جایی ندیدم و این مطلب از خودم است که حضرت با این جمله چه نکتهای را بیان فرمود! این عبارت حضرت بخشی از آیه سوره دخان است که میفرماید: من به پروردگار خود و شما پناه گرفتم، «وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُون»( سوره مبارکه دخان، آیه 20) رجم یعنی سنگسار، از اینکه من را سنگسار کنید. آیا امام حسین نمیدانست که کجا میرود و آخر کارش چه میشود؟ من خیلی بحث کرده بودم، اما این قسمت را نگفته بودم. امام فرار نمیکند حتی اگر ... امام حسین میدانست که اینها میخواهند او را بکشند و یک عده هم هستند که او را سنگباران میکنند. شاید این مطلب را تا به حال از کسی نشنیده باشید! اما اینکه حضرت بخشی از آیه سوره لقمان را میآورد و در بیانات خود استخدام میکند، برای این است که میخواهد بگوید: وقتی حرفهایم تمام شود، فرار نمیکنم! این را بدانید که نه اهل فرار هستم و نه اهل تسلیم! و از اینکه من را سنگ بارانم کنید پناهگاهم پروردگار خود که پروردگار شما است. بعد، حضرت یک تکه از آیه دیگری را متصل میکند به سخنان خود که در سورۀ غافر است و میفرماید: «اعوذ بربی و ربکم من کل من متکبر لا یومن بیوم حساب» (سوره مبارکه غافر، آیه 27) پناه میبرم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر سرکشی که قیامت باورش نیامده است. این همان عامل دوم غرور است. یک مسأله دنیا بود و دو، عدم باور نسبت به معاد بود؛ اول آن را مطرح میکند و در آخر این را گفت. این اولین سخنرانی حضرت در روز عاشورا بود که حضرت یک سخنرانی دوم هم دارد. ابزارهای فریب شیطان من مطالب را به صورت گذرا میگویم؛ شیطان، چه شیطان شیطان بیرونی و چه شیطان درونی که همان قوه واهمه و متخیله است و مسائل را برای انسان جلوه میدهد و باعث فریب میشود، اینها ابزارهایی دارند که انسان را فریب دهند و اغراء کنند. تا به حال بحثمان کلی بود و آن را جزیی نکرده بودیم. ولی چون آخرین جلسه است و میخواهم تذکر بدهم، بعضی از ابزارهای شیطان درون و بیرون را میگویم. 1. قوای درونی و بیرونی شیطان گاهی انسان را به قوای بیرونیاش مغرور میکند، گاهی به قوای درونیاش. مثلاً به صحت مزاج یا جوانی، مغرور میشوی. این شیطان است. چنین آدمی دست به یک کارهایی میزند، که معلوم است فریب خورده است. مغرور به چیست؟ مغرور به صحت مزاج یا جوانی است. منشأ شیطان است که او را مغرور کرده و فریبش داده است. غافل از اینکه او هم آفتاب لببام است. توجه ندارد که با یک حادثۀ کوچک، سلامتی و جوانیاش همه هبائاً منثورا (از بین میرود) میشود. • سلامتی، جوانی، علم و ... ابزار فریب شیطان گاهی درونی است. مثل اینکه کسی خوش استعداد و خوش حافظه است. غرور علمی دارد. دکتر، مهندس یا پروفسور شده است، ولی دارد به شیطان سواری داده و فریب حافظه و علمش را خورده است. نعوذ بالله، با یک بیماری همهاش پوچ میشود. با یک بیماری، حافظه میرود. این چیزهایی را که میگویم، شما دیدهاید. آنقدر حافظهاش را از دست داده است که دیگر نه پدر و مادرش را میشناسد، نه بچهاش را و نه هیچ کس دیگر را. شیطان راههای مختلف را امتحان میکند این خیالات وسوسه شیطان است. همه هوای نفس است. یک وقت میگویی کسی به مال یا مقام مغرور شده است، خوب اینها خیلی برای ما چشمگیر است اما بقیهاش هم همین است. شیطان ابزار گوناگون دارد که من چند نمونه را به عنوان مثال گفتم. او از این راه وارد میشود، اگر نتوانست، از آن راه وارد میشود؛ آنقدر راه و ابزار دارد که خدا میداند و من و تو نمیدانیم. 2. برخی از معارف الهی شیطان ممکن است حتی از مسیر معارف الهی تو را فریب دهد؛ یک وقت میگویی پول و ثروت است، قوای بیرونی و درونی است؛ نه، از راه معارف الهی مغرورت میکند. البته من این دو نمونه را به عنوان شاهد آوردم که شخص نمیگوید: من به قیامت اعتقاد ندارم، بلکه میگوید: قیامت هست و من هم مبدأ را قبول دارم و هم معاد را قبول دارم، اما فقط حرف میزند و در عمل با مبداء و معاد مخالفت میکند. • شیعه که به جهنم نمیرود! یکی از معارف ما این است که هیچ وقت، یک شیعه به جهنم نمیرود. حالا اگر کسی بگوید: من که شیعه هستم؛ هیچ شیعهای هم به جهنم نمیرود؛ پس من به جهنم نمیروم! این صغری و کبری و یک قیاس است که یکجای آن اشکال دارد. مسلم است که شیعه به جهنم نمیرود، این کبری درست است. اما بحث در صغری است که آیا من شیعه هستم؟! شیعه کیست؟ من فقط یک روایت از عمر بن حنظله میخوانم که نقل میکند: «لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِی أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا» کسی که با زبان بگوید من شیعهام ولی در عمل با ما مخالفت نماید، شیعه ما نیست. مثلاً کسی که با زبان میگوید: من شیعه هستم، ولی وقتی رفتارش را نگاه میکنیم میبینیم از شیعه بودن خبر نمیدهد، یعنی عملش مثل عمل ائمه نیست، شیعه نیست. «وَ لَکِنْ شِیعَتُنَا مَنْ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِکَ شِیعَتُنَا» (وسائلالشیعه، جلد 15، صفحه 247) شیعه ما کسی است که هم لفظاً، هم قلباً و هم عملاً موافق با ما بوده و از دستورات ما اطاعت نماید. شیعه ما کسی است که این سه موافقت را داشته باشد و در سه چیز با ما همسو باشد. شیعه ما این است. لذا یکی از دامهای شیطان که انسان را فریب داده و مغرور میکند، همین است که انسان با خودش میگوید: من شیعه هستم. • در قیامت شفاعت میشویم! حالا یکی دیگر از راههای فریب شیطان این است که گاهی هم میبینیم در صحبتهای عدهای این حرف زده میشود که اگر من از دنیا بروم، در آخرت شفاعت شامل حال ما میشود. شفاعت از اصول معارف ما است که در قرآن هم آمده است. مثلاً شخص فریبخورده میگوید: شما که نمیدانی! من مورد شفاعت قرار میگیرم! اگر بپرسی چه کسی تو را مورد شفاعت قرار میدهد؟ میگوید: پیغمبر اکرم! رحمه للعالمین! روز قیامت او دست ما را میگیرد. این چیزهایی که میگویم، حرف مغرورین است. آیا غیر از این هم حرفی دارند؟ باید به چنین کسی گفت که آیا احتمال نمیدهی که شیطان تو را به شفاعت مغرور کرده است؟ برای همین هم تو دیگر نه حرام سرت میشود و نه حلال. مثل یک حیوان به هر آخُری سر میکنی و هر کاری هم که میتوانی انجام میدهی به بهانه اینکه شفاعت هست! آیا مطلب غیر این است که من میگویم؟ خودتان فکر کنید! شفاعت برای کیست؟ من گفتم که نمیتوانم مفصل بحث کنم و نمیخواهم بحث شفاعت کنم، فقط به یک روایت در اینجا بسنده میکنم. روایت در ذیل این آیه است که مربوط به جمیع انبیا است؛ «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى» (سوره مبارکه انبیاء، آیه 28 ) یعنی پیغمبران شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خدا از او راضی باشد. حسینبنخالد میگوید: به امام هشتم(علیهالسلام) عرض کردم: «َقُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیهِالسَّلامُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى؟» ای پسر پیغمبر! این آیه یعنی چه؟ حضرت فرمود: «قَالَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِینَهُ» (بحارالأنوار، جلد 8، صفحه 34) انبیا در روز قیامت جز کسی را که خدا از دینش راضی است، شفاعت نمیکنند. معنای «دینی که خدا از آن راضی است» حالا من از شما سؤال میکنم که دین چیست؟ دین یک مجموعه از اعتقادات و آداب عملی است. در اعتقادات، اعتقاد به مبدأ و معاد وجود دارد، یعنی دیندار کسی است که قیامت باورش آمده باشد و در عمل هم تابع دستورات دین باشد. من این روایت را به بحث خودمان متصل میکنم که اگر کسی قیامت باورش آمده است، هیچ وقت فریب شیطان را نمیخورد و مغرور او نمیشود. «لمن ارتضی الله دینه» دین یعنی اعتقادیات که اولش مبدأ و آخرش معاد است. اعتقاد یعنی باور؛ باید خدا باور انسان آمده باشد، معاد باور او آمده باشد و چنین کسی دیگر مغرور نمیشود. توسل به پارههای تن پیغمبر خوب شب آخر جلسه ما است از این جهت دیگر من خیلی، به تعبیرات خودم عرض میکنم، من امشب با امید زیادی به جلسهمان آمدم. خیلی امید دارم. شب آخر ماه صفر است و شب جمعه هم است. من اتفاقاً روی این مسأله فکر میکردم که نسبت به شب جمعه روایاتی داریم که دربهای آسمانها باز میشود؛ از سر شب تا به صبح، منادی ندا میکند که بیایید! هر کس هر چه میخواهد بیاید! فکر کردم امشب مجموعه عجیبی است که دو ماه محرم و صفر هم بر ما گذشته است. مسأله معلوم است که در این ایام حوادث دردناک و أسفناکی برای اهل بیت اتفاق افتاده است. به ذهنم رسید که امشب باید یک وسیله ببریم و از خدا حاجت بخواهیم؛ «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَة» (سوره مبارکه مائده، آیه 35) بهترین وسیلهای که ما میتوانیم امشب به خدا عرضه کنیم چیست؟ من در روایات دیدم که راجع به دو نفر داریم که پیغمبر اکرم از آنها به پاره تن خویش تعبیر کرد. ما هم سراغ پارههای تن پیغمبر میرویم و هر دوی اینها را وسیله قرار میدهیم. البته از دیدگاه ما یکی، خیلی فضل دارد. خصوصیات امام هشتم، پاره تن رسول خدا اما اولی؛ پیغمبر اکرم راجع به امام هشتم(علیهالسلام) فرمود که پاره تن من در توس شهید میشود. در بین ائمه ما، یک امام است که از دو جهت خصوصیت دارد؛ یک این که بر خلاف متعارف قبل از وفاتش برای خود مجلس عزا گرفت. حتی حسین(علیهالسلام) هم در روز عاشورا وقتی خداحافظی کرد و خواست به میدان برود اهل بیت دورش جمع شدند و گریه میکردند، حتی حضرت به دخترش گفت «لا تُحرِقی قلبی بِدَمعِکَ حَسرَتاً» گریه نکن! گریهها را برای بعد بگذار! ولی امام هشتم در مدینه اهل بیتش را جمع کرد و گفت: برای من گریه کنید! اما خصوصیت دوم؛ اکثر ائمه را با سم مسموم کردند و به شهادت رساندند ولی به شما بگویم، سمی که به امام هشتم(علیهالسلام) دادند غیر از همه آنها بود. دیگر سمها چند روز طول میکشید تا حضرات را از پای درآورد، حتی سم امام حسن هم همینطور بود، اما در مورد امام هشتم روایت میکنند که وقتی حضرت آن میوه را تناول کرد، فاصلهای نشد که پنجاه بار بلند شد و دوباره نشست. «یَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّلِیمِ» امام هشتم مثل مارگزیده به خودش میپیچید. این سم چند ساعت بیشتر به امام مهلت نداد.