تحلیل از چپ و راست؛
از حرف تا عمل
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
خبر اول؛ آمریکا پایین کشیده شد
سعدالله زارعی در یادداشت امروز خود با اشاره به گزارشی در روزنامه آمریکایی «واشنگتن پست» مبنی بر باخت آمریکا در افغانستان، نوشته است: «شکست سنگین و مفتضحانه آمریکا در افغانستان مهمترین خبر این روزهای دنیاست. ... هر چند آمریکاییها در هفتههای اخیر تلاش کردند تا با تصویرسازی کاذب، عمق افتضاحی که پس از 20 سال جنایت و صرف دستکم دو تریلیون دلار هزینه و برجای گذاشتن دستکم شش هزار نظامی کشته آمریکایی به وجود آوردهاند را بپوشانند، اما ابعاد این شکست سنگین بهگونهای است که توفیقی در آن بهدست نیاوردهاند. واقعیت عریان این است که آمریکا در «طولانیترین جنگ تاریخ خود» - به تعبیر باراک اوباما- شکست خورده و با افتضاح تمام آن را ترک کرده است. ... داستان اصلی، شکست اهداف راهبردی آمریکا در این جنگ است. ... بر اساس آنکه «بزرگترین استراتژی» سیاسی و نظامی آمریکا در قرن 21، سیطره مطلق بر جهان بود، هماینک قلب این استراتژی که تسلط درازمدت نظامی و اطلاعاتی پنتاگون بر افغانستان بود، از کار افتاده است. فرار بسیار مفتضحانه نظامیان آمریکایی از افغانستان، در رها کردن یک کشور نیست؛ چرا که این نوع رها کردن، پیش از این در ویتنام، سومالی، سوریه و... روی داده است، در وداع آمریکا با رویای تسلط بر جهان است. روزی که آمریکاییها با هدف مهار ایران، روسیه، چین و هند، افغانستان را به اشغال نظامی درآوردند، این چهار کشور از نظر موقعیتهای نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی در وضعیت برتر امروز نبودند. نظامیان آمریکایی، امروز در حالی کاملاً از افغانستان میروند که حتی قادر نیستند با جمعبندی مدنظر خود، ایران را پای میز مذاکره وین بیاورند و شرایط ایران را نادیده بگیرند.
جالب این است که آمریکا در صحنه افغانستان فقط در جنگ، زمین را به حریف واگذار نکرده بلکه حتی در مدیریت مذاکره هم شکست خورده است. ... آمریکا تاکنون حدود 18 هزار نیروی نظامی و نیروهای وابسته به شرکتهای چندملیتی امنیتی را از افغانستان خارج کرده است و بقیه نیروهای نظامی خود را طی پنج تا شش روز آینده از طریق فرودگاه کابل خارج میکند. در همان حال بیش از 30 هزار نیروی دوتابعیتی یعنی افغانی- آمریکایی وجود دارند که در طول این 20 سال در خدمت ارتش متجاوز آمریکا بوده و نیروی آن به حساب میآیند. این نیروهای افغانی- آمریکایی همانهایی هستند که این روزها به فرودگاه کابل هجوم آورده و بعضاً از هواپیماهای آماده پرواز آمریکایی آویزان شده و رسانههای آمریکایی تلاش میکنند آنان را سینهچاکان افغانی آمریکا جا بزنند که مرگ را بر زندگی زیر سایه ترس در افغانستان ترجیح میدهند! اما حقیقتاً اینها همان مزدورانی هستند که شریک جنایات نیروی هوایی تروریست آمریکا بهحساب میآیند.
فرار نیروهای آمریکا از افغانستان به فرار آنان از ایران در آبان 1358 شباهت دارد. ... اخراج آمریکا از افغانستان خود به خود واقع نشده و موضوعی بسیار بزرگتر از حجم توانایی و پیچیدهتر از حجم ذهنی یک گروه است. طرح اخراج آمریکا از افغانستان، عراق و بقیه منطقه، طرح جمهوری اسلامی ایران است که با دقت و جزئیات بسیار و زمانبندی و استفاده مصلحانه از نیروهای مختلف منطقهای صورت گرفته است.»
میتوان به وعدهها امیدوار بود؟
عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «آیا به وعدههای طالبان باید امیدوار بود و آنها را پذیرفت؟ پاسخ روشن است. نه طالبان و نه هیچ سیاستمدار دیگری، به صرف اینکه وعدهای را دادهاند قابل اعتماد نیستند. پس چه باید کرد؟ آیا همه دروغ میگویند؟ چگونه باید داوری و ارزیابی کنیم؟ مگر سیاستمداری که راستگو باشد نداریم؟ آیا با این حساب سیاست ممتنع و غیرعملی نمیشود؟ برای پاسخ به این نکات باید گفت که در درجه اول بسیاری از سیاستمداران صادقانه وعده میدهند، ولی در عمل قادر به انجامش نمیشوند. اگر انجام نمیدهند نه به دلیل دروغگویی آنان، بلکه به دلیل جهل آنان است. برخی هم دروغ میگویند یا غیرشفاف سخن میگویند. پس ما باید چه کنیم؟ ما نباید تخممرغهای خود را در سبد وعدههای راست و دروغ دیگران قرار دهیم. در حقیقت وعدهها را بگذارید کنار. سیاست براساس هیچ وعدهای پیش نمیرود. سیاست براساس موازنه قوای اجتماعی است که شکل میگیرد. .... چگونه میتوان به اجرای وعدههای طالبان اطمینان یافت؟ هر گاه یک نیروی سیاسی به وعده سیاستمداران امید پیدا کند و عنصر موازنه قوا را فراموش کند، با دست خودش به نقض عهد و خلف وعده آن سیاستمدار کمک کرده است. باید عملی بودن اجرای وعدهها را از خلال چگونگی موازنه قوا تحلیل و ثابت کرد. میتوان به طور نسبی به آینده افغانستان امیدوار بود، در صورتی که مخالفان طالبان اعم از نیروهای داخلی یا بینالمللی قدرتمند باشند و کاملا متحد جلوی آنان بایستند و آنان را مجبور به مراعات حقوق دیگران نمایند. برای نمونه در بهرسمیت شناختن حکومت طالبان، یا پرداخت کمکهای مالی و اقتصادی به افغانستان مطلقا گشادهدست نباشند. همچنین میتوانند طالبان را در برابر نقض وعدهها جریمه کنند. اگر به سرعت آنان را به رسمیت بشناسند و اجازه دهند که به منابع مالی کافی دست پیدا کنند، به نقض عهد از سوی آنها کمک کردهاند. بدون ذرهای تردید، حکومت افغانستان با مشکلات بسیار زیادی مواجه خواهد شد. اولین آن مساله ساختار حکومت بعدی و نحوه مشارکت همه نیروها در این ساختار است. آیا حکومت طالبان مبتنی بر قانون اساسی خواهد بود یا اراده رهبران طالبان؟ دومین مساله به رسمیت شناخته شدن این حکومت از سوی کشورهای دیگر است. سومین مساله تامین نیازهای مالی حکومت فعلی افغانستان و نیز اضافه شدن نیروهای طالبان به حکومت است. چهارمین مساله چگونگی مدیریت تنشهای روزانهای که میان طرفین به وجود خواهد آمد. هر چهار مساله میتواند همزمان برای آنان بحرانهای جدی درست کند. میزان تعهد طالبان به وعدههای ناروشنی که داده است، متاثر از این فرآیند است. خروج امریکاییها اگر چه موجب سقوط دولت شد ولی در عین حال میتواند زمینهساز رسیدن به نوعی از تفاهم نسبی میان همه نیروها نیز باشد، ولی تجربه پیروزی بر حکومت نجیبالله نشان میدهد که ظرفیت تنش میان نیروهای داخلی افغانستان بسیار زیاد است، اکنون طالبان هم به این جمع ناهمگون اضافه شده است. شاید تنها راه؛ ایجاد یک گروه بینالمللی برای تعیین مرزهایی است که تخطی از آن موجب مجازات حکومت افغانستان شود. گروهی که اختیار پرداخت کمکهای بینالمللی و مساله به رسمیت شناختن حکومت بعدی را داشته باشد. افغانستان را باید از مجادلات جهانی و منطقهای حتیالمقدور خارج کرد.»
دولت وفاق آقای رئیسی و چالشهای فرارو
حسین مسعودنیا، دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان در یادداشتی که روزنامه «شرق» منتشر کرده، نوشته است: «معمولا دولتها پس از قرائت سوگندنامه در مجلس در حضور حاضران مرکب از میهمانان داخلی و خارجی در سخنانی برنامههای دولت خود در حوزه داخلی و خارجی را اعلان و گفتمان اصلی دولت خود را معرفی میکنند. آقای رئیسی نیز از این قاعده مستثنا نبود و دولت خود را دولت مردمی و وفاق معرفی کرد. در جامعهشناسی سیاسی وفاق پیوند نزدیکی با همبستگی اجتماعی دارد که در صورت وجود آن در یک جامعه مهمترین نتیجه آن بهوجودآمدن نظم، همبستگی و کارآمدی دولت در انجام وظایف خود در حوزه داخلی و خارجی است. در سادهترین تعریف وفاق بهمعنای شکلگیری نوعی همدلی میان اعضای جامعه بهویژه میان نخبگان سیاسی حاکم و مردم و پیروی مردم از تصمیمات دولت است. تأمل در مفهوم وفاق بیانگر این مهم است که تحقق چنین فرایندی در یک جامعه مستلزم حاکمشدن روح همبستگی میان اعضای یک جامعه است. بدون تردید تحقق وفاق در یک جامعه آن هم وفاق عام یا تعمیمیافته بسیار صعب و دشوار است چراکه از نگاه دورکیم این مهم تنها در مراسم و مناسک ملی و مذهبی تحقق پیدا میکند؛ ازاینرو در بسیاری از جوامع وفاق موجود یک وفاق کاذب است؛ به بیان دیگر بهظاهر وفاق وجود دارد اما در عمل نیست و تمایلات گریز از مرکز بر وفاداری به دولت مرکزی میچربد. با توجه به چنین توضیحی بهنظر میرسد با مدنظر قراردادن شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور، آنچه مدنظر آقای رئیسجمهور جدید است شکلگیری وفاق تعمیمیافته در جامعه است اما بهنظر میرسد نامبرده و دولت وی برای نیل به این مهم با چالشهایی مواجه هستند که مهمترین آنها به شرح ذیل است. یک- وخامت اوضاع اقتصادی جامعه و تشدید آن بر اثر همهگیرشدن ویروس کووید19 و عدم موفقیت دولت در مقابله با این اپیدمی از طریق واکسیناسیون همگانی و عام همراه با برخی بحرانهای منطقهای مانند بحران خوزستان ناشی از کمآبی.
دو- مشارکت پایین در انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم و قرارگرفتن آرای باطله در مرتبه دوم که خود بیانگر نارضایتی بخشی از جامعه به دلایل مختلف است. سه- کاهش سرمایه اجتماعی و مهمترین مؤلفه آن یعنی اعتماد اجتماعی به دلایل مختلف ازجمله بزرگنمایی موضوع فساد و رقابت سیاسی میان نخبگان حاکم براساس بازی با حاصلجمع صفر. چهار- حاکمبودن جو سیاستزدگی بر فضای عمومی جامعه و دورشدن سیستم تصمیمگیری جامعه از عقلانیت سیاسی. پنجم- بهنتیجهنرسیدن مذاکرات احیای برجام، تداوم تحریمهای ظالمانه علیه ایران و تشدید وخامت اوضاع اقتصادی در جامعه. شش- متحولشدن فضای جامعه بر اثر فرایند جهانیشدن و تأثیر شبکههای اجتماعی بر اقشار جامعه بهویژه جوانان. هفت- عدم اجماع نخبگان سیاسی حاکم بر سر تصمیمات کلیدی در سیاست داخلی و خارجی. هشتم- ماهیت نیروهای اجتماعی در ایران و غالببودن گرایشات مختلف و حتی تشدید آن در سالهای اخیر بر اثر فرایند جهانیشدن و سیاست بینالملل. حال با توجه به حاکمبودن چنین وضعیتی در جامعه سؤال اینجاست که رئیسجمهور جدید چه راهکارهایی میتواند اتخاذ کند تا در نیل به هدف اصلی دولت خود یعنی شکلگیری وفاق ملی موفق باشد. بهنظر میرسد راهکارهای زیر میتواند کمکی برای نیل به این هدف باشد. یک- اگرچه آقای رئیسی نماینده ائتلاف اصولگرایان در انتخابات بوده است اما در اولین مرحله نامبرده تأکید بر مستقلبودن خود داشت و اکنون برای نیل به تحقق وفاق در جامعه باید سعی در حفظ بیطرفی خود و معرفی خود بهعنوان دولت فراجناحی کند. دو- در انتخابات همکاران خود در دولت و مدیران کشور ملاک را شایستهسالاری و نه جناحی قرار دهد. سه- سعی در آرامکردن فضای سیاسی جامعه و استفاده از دیدگاه و نقطهنظرات نخبگان در اداره کشور و حتی تأسیس مرکزی بهعنوان مرکز مشاوره برای آنان در ساختمان دولت در پاستور داشته باشد. چهار- شتاببخشیدن به موضوع واکسیناسیون برای مقابله با کرونا. پنج- کاهش تنش در سطح نخبگان حاکمیتی با توجه به همسویی میان قوای سهگانه از نظر فکری و ایدئولوژیکی. شش- بسیج امکانات داخلی و خارجی برای مقابله با اوضاع وخیم اقتصادی و سعی در بهبود وضع اقتصادی مردم. هفت- تداوم سیاست فسادستیزی در جامعه اینبار در قوه مجریه. هشت- ادامه تلاش برای برداشتهشدن تحریمها در عین حفظ منافع ملی. نه- بهبود روابط با همسایگان بهعنوان پیشدرآمدی برای تنشزدایی بینالمللی. ده- ممانعت از دخالت نهادهای غیردولتی در تصمیمگیریهای سیاسی.»
کرونا علیه سلامت روانی جامعه
پوریا فرجی در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «ایران با توجه به آنکه سرعت سیر شیوع و گسترش کرونا نسبت به موج واکسیناسیون در آن دارای ضرباهنگ افزایشی است، بسیار از جنبه یدککشی عوارض روانی ناشی از کرونا با خود، در کنار معضلاتی مانند ضعف در واکسیناسیون و کمبود آن، در معرض بحران توأمان است؛ از این رو آنچه همواره مورد یک غفلت بزرگ در نظام سلامت همهجانبه کشور است، عدم توجه به عوارض روانی ناشی از کرونا در دوران پاندمی فعلی و همچنین معضلهای پیدا و پنهان روانی مانند افسردگیها و وسواسها و اضطرابها و استرسهای پس از سانحه کرونا در آینده نزدیک است. بر این اساس هر چه رسیدن به نقطه امن واقعی در کنترل کرونا طولانیتر شود، سلامت عمومی با یک ضریب تصاعدی در سطح گسترده با استرس و اضطراب نیز روبهرو خواهد بود و پیشبینی میشود جامعه طی حداقل یک دهه جاری با اختلال استرس پس از سانحه با نسبت از مزمن تا حاد روبهرو باشد که ریشه در موج استرسهایی دارد که در ایام طولانی پاندمی با خود حمل میکند و انتقال میدهد.
با توجه به مراحل موسوم به سوگ که تقریبا در حدود 3 ماه طول میکشد، جامعه بویژه خانوادههای داغدیده از کرونا از یک سو با سوگ فردی ناشی از فقدان عزیزانشان روبهرو هستند و از سوی دیگر با یک سوگ اجتماعی ناشی از افزایش سرسامآور و هولناک مرگومیر و انتشار اخبار آن که جامعه را همواره عزادار میکند و فضای گسترده مجازی نیز در تثبیت و کندی پیشرفت این مراحل سوگ در بازههای بلندمدت نقش مهم دارد. دوران سوگ از 5 مرحله اصلی تشکیل میشود: انکار، خشم و عصبانیت و بغض ناشی از فقدان، حسرت و افسوس در مقابل فقدان، نمود مراحل قبلی به شکل افسردگی و سرانجام پذیرش و کنار آمدن با مساله فقدان یک عزیز یا کسی که مورد تعلقخاطر است و بازگشت به زندگی طبیعی و جاری. آنچه بسیار حائز اهمیت است طی کردن نرمال این مراحل برای عبور از بحران فقدان است و به محض آنکه یک نفر در یکی از این مراحل ذکرشده تثبیت شود، سایر جنبههای زندگی او نیز از آن مرحله تاثیر گسترده، عمیق و طولی و عرضی میپذیرد. مهمترین مرحله که در صورت عبور از آن یا تثبیت در آن، فرد با یک تحول مثبت یا منفی در زمینه ارتباط درونی و بین فردی و اجتماعی مواجه میشود، مرحله افسردگی است. در مقابل، در این ایام چند ساله کرونایی، یک مورد که بررسی شده است و به نگارش و انتشار مقالات علمی نیز منتج شده است، نوعی افسردگی پساکرونایی برای کسانی است که به کرونا مبتلا بودهاند. حال اگر این افسردگی خاص با افسردگی ناشی از سوگ فقدان یکی از اعضای خانواده یا یک سوگ جمعی و اجتماعی در گستره جامعه ناشی از مرگومیر گسترده همراستا و موازی هم قرار گیرند، در یک چارچوب مقوم منسجم، منجر به تثبیت فرد در افسردگی از وضعیت مزمن و نوروتیک تا حاد و سایکوتیک و اساسی میشود و حتی ممکن است در صورت تداوم و عدم درمان و رسیدگی، به افسردگی آموخته شده تبدیل شود که فرد در این وضعیت به یک ناامیدی مفرط و موقعیت از پیش تسلیم شدگی دچار میشود که عملا فقط یک حیات جسمی خواهد داشت و به مرور پویایی روانی و حیات تدریجی و تکامل بهداشت روانی را به دست اضمحلال خواهد سپرد. این در حالی است که نکته گفته شده در سطح گسترده، جامعه را در سطوح مختلف تهدید میکند.
در کنار این مساله، رسانههای جمعی و فضای مجازی بویژه رسانه ملی هرقدر در اطلاعرسانی پیرامون جلوگیری از آسیبهای جسمی تلاش کردهاند، تلاش و برنامهریزی رسانهای برای جلوگیری از آسیبهای روانی در این رسانهها بسیار ضعیف بوده است؛ در یک نمونه، رسانهها بویژه رسانه ملی همراستا با وزارت بهداشت، در جاری ساختن سیاست شکست خورده پمپاژ وحشت که سطح استرس جمعی را بشدت افزایش میدهد و سیستم ایمنی بدن هر فرد را برای ابتلا به بیماری بویژه «کووید-19» میتواند ضعیف کند، نقش داشتهاند و در مقاطعی که کموبیش مشاهده میشود، شبکه خبر برای اعلام میزان تلفات ناشی از کرونا، به ژانر وحشت به وسیله موسیقی متن فیلمهای اَکشن و ترسناک و دلهرهآور سینمای جهان متوسل شده است که نشان میدهد حتی در رسانه ملی نیز سطح آسیبهای ناشی از استرسها و آسیبها در ایام کرونا به درستی و با منطق، فهم و درک نشده است. این در حالی است که با توجه به مطالعات میدانی و مشاهدهای و پرسشهایی که از مبتلایان به کرونا صورت میگیرد، آنها پیش از ابتلا به این بیماری، از یک ترس و وحشت بیامان ناشی از احتمال ابتلا به کرونا رنج میبردند و حتی عدهای ماهها خود را در خانه به سبک قرنطینه افراطی حبس کرده بودند که نمونه ابتلای این دست افراد با این سبک زندگی محبسی به کرونا در میان مبتلایان بسیار یافت میشود و یکی از ریشههای پدید آمدن این مساله، پمپاژ وحشت به جای آگاهیبخشی امن و سالم است.
در مجموع تبعات سیاسی و اجتماعی کرونا با توجه به اینکه دیگر حتی یک محیط خانگی هم برای برخی به عنوان محیط ایزوله امن جسمی و روانی نیست، جامعه و مردم را با نوعی پذیرش و تسلیم در برابر مرگ و پذیرش از روی ناچاری مواجه کرده است و آنچنان که گفته شد رسانه با پمپاژ وحشت محتوای رسانهای را به مردم منتقل میکند، این در حالی است که این رویه دیگر شکست خورده است و مردم به نوعی به بیحسی در مقابل فشارها و کورانهای روانی ناشی از وضعیت کرونایی دچار شدهاند.»
فساد درون سیستمی
حسین راغفر اقتصاددان در یادداشتی برای روزنامه «آرمان ملی» نوشت: «در کنار گرانیها، وقتی افــزایش بیسابقـه قیمت سیمان، قیمت دارو و نیز قیمت ارز را در این چند روزه که بخش اعظم اقتصاد کشور هم تعطیل هست، میبینیم، انفعال کامل دستگاه نظارتی و اینکه مجلس حتی یک کلمه راجع به فسادهای بزرگ و هزینههایی که به تشدید نارضایتی در جامعه منجر میشود، سخن نمیگوید، همگی نشان میدهد که احتمالا افراد و یا نهادهایی در درون ساختار قدرت از این اوضاع منتفع میشوند. نکتهای که میتوان از این اوضاع برداشت کرد اینکه یکی از اهداف نیز تضعیف هرچه بیشتر دولت سیزدهم است تا دولتی که هنوز آغاز به کار نکرده را بسیار ناکارآمد نشان دهند و حتی افزایش قیمت نان که در روزهای آخر دولت دوازدهم انجام گرفت را به دولت سیزدهم منتسب کنند، درحالی که دولت جدید هنوز مستقر نشده است. به نظر میرسد اهداف مختلفی در این میان وجود دارد اما آنچه مسلم است اینکه ساختار فاسدی در اقتصاد کشور ما شکل گرفته و بهویژه اینکه این فساد قطعا ساختاریافته است که بخش قابل توجهی از آن از درون حکومت هدایت میشود. از اینرو نمیشود این مسأله را فقط به ملاحظات کارکردهای اقتصاد کشور و یا تحریمها نسبت داد بلکه بخش قابل توجهی از آن ناشی از وجود فساد درون سیستم است که این اتفاقات را رقم زده است. این درحالی است که به نظر میرسد امکان کاهش قیمت ارز وجود دارد، منتها وابسته به این است که دولت سیزدهم چه سیاستهایی را بکار بگیرد. دولت هنوز عملا شروع به کار نکرده ولی ارزیابیها حاکی از آن است که بدون کاهش شدید قیمت ارز امکان سرمایهگذاری منتفی خواهد بود و تولیدی شکل نخواهد گرفت و بدون راهاندازی بخش تولید در کشور امکان خروج از بحران کنونی وجود ندارد و بلکه بحران موجود تشدید خواهد شد و پیامدهای سیاسی گستردهای هم به دنبال خود خواهد داشت. بنابراین از این جهت در صورتی که واقعا اقداماتی در این زمینه صورت نگیرد، مسأله خیلی روشن است. از طرفی ارتباطی بین برجام حداقل در شرایط کنونی با این تحولات وجود ندارد. اینها بیشتر بهانه برای گروههایی است که میخواهند از این فرصتها به نفع خودشان استفاده کرده و فشارها را بر اقتصاد کشور تحمیل کنند.»
نخستین قول فراموش شده!
محمد یوسفی آرامش در سرمقاله امروز «ابتکار» نوشته است: «ابتدای هفته جاری ابراهیم رئیسی و هیئت دولت پیشنهادی او، برای کسب اعتماد از مجلس جمهوری اسلامی و اخذ اعتماد از نمایندگان، پا به بهارستان گذاشتند و از برنامههای خود دفاع کردند؛ کابینهای که عدهای از آن با نام دولت سوم احمدی نژاد یاد میکنند و برخی علیرغم تبلیغات تعدادی از رسانههای وابسته درخصوص جوان بودن این کابینه، انتقاداتی جدی به آن وارد میدانند. آنچه که در راس این انتقادات به چشم میآید، فراجناحی نبودن این کابینه پیشنهادی است. همان موضوعی که یکی از شعارها و قولهای جدی ابراهیم رئیسی پیش از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی بود. رزومه این افراد به صورت جدی نشاندهنده آن است که برخی آنها تجربه کافی در امور کشورداری را نداشته و به واسطه باور به یک خط فکری و نزدیکی حزبی خاص، حال گزینه وزارتخانههای ایران در یکی از سختترین بحرانهای اقتصادی تاریخ ایران هستند ... بسیاری از این افراد، حداقل در کابینههای وابسته به کار و اقتصاد، نه تنها رزومه قابلی ندارند، بلکه در هیچ بحران اقتصادی کشور در سالهای گذشته تجربه اجرایی لازم را نداشتهاند. جدای از تمامی این نگرانیها، خواندن اظهار نظرهای برخی از این افراد، تن هر اقتصاددانی را به لرزه میاندازد. پیشنهاد ثبت شرکت در ازای ازدواج و یا کوچک ساختن پارکینگ برای عدم استفاده از خودروی برند آمریکایی! ... به نظر میرسد، ابراهیم رئیسی با معرفی کابینهای یک دست مخالف و یا حداقل بیرغبت به FATF و برجام و تعامل با جهان و کابینهای که اکثراً از چهرههای نزدیک به او به آستان قدس رضوی و قوه قضائیه ایران بودهاند، اولین قول خود که تشکیل یک دولت فراجناحی برای نجات اقتصاد ایران بود را زیر پا گذاشت. به صورت جدی درخصوص تصمیمات احساسی برخی از این وزرا، عدم تجربه کافی آنها و درک ناقص آنها از اقتصاد باید هشدار داد. این بار دیگر در وضعیتی نیستیم که بخواهیم با سفره مردم برای تاکید بر مواضع و اعتقادات شخصی خود، آزمون و خطایی انجام بدهیم و هر استراتژی نادرستی به سرعت ما را به سمت رشد تورم پیش خواهد برد.»