روایت منوچهر قلمچی،عکاس جنگ از قابی که در سوم خرداد ثبت کرد

دشمن پشت دروازه

کد خبر: 1222963

صدا به صدا نمی‌رسد، فریادها گم شده در صدای شلیک بی‌امان، رزمندگان پناه گرفته پشت کشتی به گل نشسته در حاشیه رود کارون؛ در محوطه بندر، محدوده اسکله اول خرمشهر.

دشمن پشت دروازه

خرمشهر

صبح روز سوم خرداد‌۶۱ است. نیروهای عراقی برای نجات جانشان، زده‌اند به آب تا شاید با عبور از اروند به جزیره ام‌الرصاص برسند، رزمندگان اما اجازه این کار را نمی‌دهند، همه اینها اتفاقاتی است که فقط در فاصله چند دقیقه از پیش چشم عکاس ۲۵ساله روزنامه اطلاعات می‌گذرد، عکاسی که روز قبل از آن همین موقع‌ها در میدان بهارستان تهران و در مجلس شورای اسلامی مشغول عکاسی بوده اما به او خبر می‌دهند تا ظهر خودش را به پایگاه شکاری مهرآباد برساند، معرفی‌نامه را گرفته و نگرفته پا تند می‌کند و به ستاد تبلیغات جنگ می‌رود. برگه مأموریت و پرواز از پی هم جور می‌شود و با پروازی به اهواز می‌رسد. شب را در قرارگاه خاتم‌الانبیا صبح می‌کند و از راز و نیاز رزمندگان و طلب حلالیت آنها از یکدیگر تازه متوجه می‌شود خبری در راه است. آفتاب هنوز نزده که پا به پای رزمندگان به خط مقدم می‌زند. همه شهر، خط مقدم است اما آنها راه می‌گیرند و از ایستگاه گمرک خرمشهر به محدوده اسکله اول می‌رسند. تصویری که پیش چشم منوچهر قلمچی، عکاس جوان روزنامه اطلاعات نقش می‌بندد، درست همین قاب پرشکوهی است که می‌بینید. رزمندگان در پناه کشتی به دشمن در حال فرار، شلیک می‌کنند. عکس پر از صداست، می‌شود در میان آشوب خاک و صدای تیربار و شلیک‌ها حتی فریادهای مرد جوان سفیدپوش را هم شنید. منوچهر قلمچی در جیب لباسش دست می‌کند و همان‌طور که دوربین در گردنش تاب می‌خورد به فیلم‌های باقی‌مانده‌اش فکر می‌کند. با سه حلقه فیلم سیاه و سفید، زده به خط مقدم جبهه خرمشهر، آن هم در روزی که شد یکی از بزنگاه‌های تاریخ معاصر ایران. کجی کشتی به گل نشسته، هیبتی آخرالزمانی به موقعیت او داده، منوچهر جوان اما قاب می‌بندد از این لحظه. دستش روی شاتر می‌لغزد و چیلیک صدای دوربین یعنی این لحظه در خاطره تصویری نسلی از ایرانیان ثبت شده است. خودش اما عکس را بعدها می‌بیند، نه در ۱۰ روزی که در خرمشهر پرسه می‌زند بلکه وقتی چشمش به آن می‌افتد که فیلم‌ها به لابراتواری در اهواز فرستاده شده و پس از چاپ هم از طریق نمایندگی اطلاعات در این شهر به تهران رفته است. عکس اما می‌ماند، ثبت می‌شود در گوشه ذهن ما تا همیشه و همواره یادمان باشد خرمشهر، جان ایران بود.

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت