خبرگزاری ایسنا: کسب و کار مهماننوازی طاهره خانم یکی از همینهاست که خیلی سال پیش در جزیره هرمز شروع شده است. خودش در مورد آن روزها میگوید: «آن روزها هر کس هرمز میآمد میماند که کجا برود، چی بخورد، این جا کلا مگر چقدر جمعیت داشت؟ شوهر من روی اسکله بلیتفروش بود، هر کس از راه میرسید اول او را میدید. مردم صبح میآمدند که شب برگردند، جا نبود بروند غذا بخورند، کمکم شوهرم شروع کرد به آدرس دادن، میهمانها میآمدند خانه ما، همین غذای خودمان را برایشان میپختم. بعد کمکم هر کس میآمد، میآمد خانه ما. اینجوری خانه من شد قدیمیترین آشپزخانه هرمز!»
خانه طاهره خانم در یکی از خیابانهای اصلی شهر کوچک هرمز است؛ کنار یکی از مسجدهای شهر؛ جایی که خودش و دخترش تنها در آن زندگی میکنند: «شوهرم چند سال پیش از دنیا رفت، من ماندم و دخترم که بچهمدرسهای است. توی همین خانه زندگی میکنیم، همین جا را هم آماده کردیم و آشپزخانه را سر و سامان دادیم که بشود از مهمانهای بیشتری پذیرایی کرد. خیلی سال پیش که اینجا کسی آشپزخانه نداشت خیلیها مشتری دائمی من بودند. یک بار آمده بودند و راضی بودند، بعد خودشان و هر کس که میخواست به هرمز بیاید را راهنمایی میکردند که بیایند اینجا. خیلی وقتها که من جا نداشتم برای مهمانها، باز هم میآمدند و اصرار میکردند که خاله ما جای دیگری نمیرویم و توی همین آشپزخانه و حیاط خانه میمانیم تا برای ما جا پیدا کنی، این طوری کار آشپزخانه هم خدا را شکر هر سال از سال قبل بهتر شده.»
طاهره خانم الان در خانهاش با ۱۵ نفر دیگر کار میکند، چند تایی از اقوام همسر مرحومش و کسانی که ماشین دارند، برایش مسافر میآورند و مسافرهایش را در جزیره همراهی میکنند. داخل آشپزخانه هم چند تایی از خانمها به او کمک میکنند. کارشان را اول صبح با تمیز کردن ماهی و میگویی که تازه از دریا رسیده است شروع میکنند. اگر سفارش از قبل رسیده باشد و معلوم باشد که آن روز چند نفر مهمان طاهره خانم هستند، همان موقع غذا را هم بار میگذارند، اما اگر معلوم نباشد تا ظهر چند نفر سر سفره میرسند برنج را خیس میکنند و منتظر میمانند. بیشتر غذاهایی که میشود سر سفره اقامتگاههای موقت درخواست کرد با اینکه محلی هستند سریع آماده میشوند، با این حال طاهره خانم بعضی وقتها از حجم کارش کلافه میشود: «وقتهایی که اینجا شلوغ است، آدم هم خوشحال میشود که این همه مهمان آمده اند و هر کدامشان از یک جای کشور و بعضی وقتها خارج هستند، هم بعضی وقتها آدم را خسته میکنند، همه میخواهند غذایشان اولین نفر آماده باشد، همه هم میخواهند همه چیز سر سفره برایشان آماده باشد، خودم هم هستم، بچهها هم هستند، دخترم هم که از مدرسه میآید بعضی وقتها کمک
میکند،، اما باز هم بعضی وقتها توقعها خیلی زیاد است. یکسری مهمانها هستند که خودشان بلند میشوند میآیند کمک، میآیند غذایشان را میبرند، میآورند، خودشان سفره را میاندازند و جمع میکنند، نمکدان میبرند، قاشق میآورند، همه یک جور نیستند. خیلیها هم میآیند میخواهند دستور غذا بگیرند یا میآیند توی آشپزخانه که ببینند چه خبر است»
طاهره خانم در مجموع از کسب و کارش راضی است: «بدی این بومگردی و آشپزخانه و اینها این است که فقط تا وقتی مسافر هست کار هم هست، حالا جاهایی مثل ما که قدیمیتر هستند، کمی اوضاع بهتری دارند، اما تمام فصل مسافر، چهار پنج ماه بیشتر نیست، باید همین پولی که این روزها جمع میشود را پسانداز کنیم که در باقی روزهای سال با همان زندگی را بچرخانیم، اما باز هم خدا را شکر، همین قدر که خودم و بچهام و این چند نفر را اداره میکند خوب است.» شاید خیلیها بخواهند فکر کنند کار کردن به عنوان مهماندار، در شهر کوچکی مثل هرمز که هنوز بافت بسیار سنتی خودش را حفظ کرده است، برای زنی که همسرش را از دست داده، غیر قابل تصور است. تجربه طاهره خانم نشان میدهد که هر چند کار سختی است، اما نشدنی نیست: «خوبیاش این است که کار را وقتی شوهرم زنده بود شروع کردم، البته آن موقع تا الان خیلی فرق داشت، اما باز هم کمک بود، بعد هم خانواده خودم و خانواه همسرم هر دو کمک کردند و حالا بعضیهایشان همین جا کار میکنند یا برای من مسافر میآورند، همین تجربه من باعث شد خیلیهای دیگر هم وقتی کار بومگردی راه افتاد از آن استقبال کنند و اقامتگاه و آشپزخانه
در قشم و هرمز بیشتر شود.»
دیدگاه تان را بنویسید