میراث زیبای درویش خان پس از نیم قرن

کد خبر: 612481

درختانی خشک با میوه‌هایی از سنگ و قبری در ورودی باغ. روی سنگ مزار نوشته: «رهرویی درد آشنا دیدم که هستی باخته/ بعد عمری رنج و محنت باغ سنگی ساخته... آرامگاه بنیانگذار باغ سنگی بزرگ خاندان، درویش‌خان اسفندیارپور فرزند حبیب‌الله خان. ولادت 13/10/ 1303. وفات 18/ 1 /1386»

روزنامه ایران: درختانی خشک با میوه‌هایی از سنگ و قبری در ورودی باغ. روی سنگ مزار نوشته: «رهرویی درد آشنا دیدم که هستی باخته/ بعد عمری رنج و محنت باغ سنگی ساخته... آرامگاه بنیانگذار باغ سنگی بزرگ خاندان، درویش‌خان اسفندیارپور فرزند حبیب‌الله خان. ولادت 13/10/ 1303. وفات 18/ 1 /1386»
خیلی‌ها از این باغ بی‌نظیر نوشته‌اند؛ باغی که ثمره‌اش چیزی جز سنگ نیست. با این همه هنوز کسی نمی‌داند چرا درویش خان چنین تصمیمی گرفت و عمری صرف کرد تا از کیلومترها آن‌طرف‌تر سنگ بیاورد و چنین باغی بسازد. 40 کیلومتر مانده به سیرجان جاده باریکی ختم می‌شود به روستایی به نام «میاندوآب» از توابع «بلورد». روستایی که جز چند خانه خشت و گلی چیز دیگری در آن دیده نمی‌شود. این جاده ،ما را می‌برد به باغی شبیه رؤیای تب‌دار کویر. سمت چپ باغ سنگی است و سمت راست چند خانه که با دیورای بلند از جاده و باغ جدا شده. باغ سنگی با آن چیزی که در عکس‌ها دیده‌ام متفاوت است. انگار معمار خوش ذوق درختان را با نظمی شعرگونه کنار هم چیده‌ است. کسی نمی‌داند سنگ‌های بزرگ و کوچکی که با مفتول از شاخه‌ها آویزان‌اند چطور سوراخ شده‌اند؟
باغ سنگی شبیه هیچ باغ دیگری نیست. نه درختان خشکیده‌اش ریشه دارد و نه باغ حصار و پرچینی مثل باغ‌های دیگر. اما همین باغ بیهوده و این رؤیای عجیب مردی ناشنوا، یکی از جاذبه‌های گردشگری سیرجان است. خیلی‌ها جاده‌ها را یکی یکی پشت سر می‌گذارند و به بیابان‌های کرمان می‌زنند تا این رؤیا را از نزدیک ببینند.
اهالی حکایت‌ها دارند از درویش‌خان و باغ‌سنگی‌اش؛ خیلی‌ها می‌گویند درویش خان وقتی در طرح اصلاحات ارضی بسیاری از زمین‌هایش را از دست داد، از شدت ناراحتی و افسردگی مجنون شد و سال‌ها در دشت و صحرا به دنبال سنگ‌های عجیب گشت و این باغ را ساخت. روایت دوم را کسانی نقل می‌کنند که او را می‌شناخته‌اند؛ آنها می‌گویند درویش‌ خان سال‌ها پیش یکی از ملاکان بزرگ سیرجان بوده و باغ و زمین‌های بسیاری در اختیار داشته و جزو ایلیاتی‌های معروف کرمان بوده و رضاخان او را به این منطقه یعنی بلورد فرستاده. به همین ‌خاطر به او خان می‌گویند. سال‌ها بعد با اجرای طرح اصلاحات ارضی بسیاری از زمین‌هایش را از دست می‌دهد و دچار افسردگی می‌شود. بعدها او به نشانه اعتراض، درختان خشک شده باغ‌هایش را جاکن می‌کند و به روستا می‌آورد و آنها را کنار هم می‌کارد. او هر روز سنگ‌های اطراف را با شتر و الاغ به روستا می‌آورد و با هر چیزی که می‌توانسته آنها را مثل میوه از شاخه‌ها آویزان می‌کند.
بعضی‌ها هم حکایت دیگری می‌گویند؛ اینکه درویش خان شبی را در صحرا می‌ماند و مجنون و خواب‌نما می‌شود. صبح که از خواب بیدار می‌شود سنگ عجیبی را زیر سرش می‌بیند که آن را در خواب دیده‌ بوده و تصمیم می‌گیرد که باغی با درختان خشکیده درست کند و نمونه‌ای از سنگ‌هایی که توی خواب دیده، جمع و مثل میوه از شاخه‌ها آویزان می‌کند.
در همسایگی باغ سنگی، باغ دیگری هم هست با این تفاوت که درختان این باغ ریشه دارند، سبزند و بار می‌دهند. این باغ، باغ تنها پسر درویش خان است. خان 2 پسر داشته که یکی از آنها در تصادفی غم‌انگیز از دنیا می‌رود و او سال‌ها با پسر دیگرش زندگی می‌کند. تنها کسی که می‌توانسته حرف‌ها و خواسته‌های خان را متوجه شود، عروسش بوده که از شانس، روزی که ما به این باغ آمده‌ایم، خانه نیست.
«مرتضی» که برای دیدن این باغ از سیرجان همراهی‌مان کرده اطلاعات خوبی درباره باغ و گذشته‌اش دارد. او هم به اصلاحات ارضی و غم از دست دادن باغ اشاره می‌کند و می‌گوید: «درویش خان وقتی درخت‌های خشک را جاکن می‌کند و اینجا باغ می‌سازد، پای هر درخت هم سیمان می‌ریزد تا خوب محکم شوند. او یک شب خواب عجیبی می‌بیند و از روز بعد با جمع‌آوری سنگ و آویزان کردن آنها از شاخه‌‌ها به نوعی بنای خود را تکمیل می‌کند. عروسش هم به او کمک می‌کرده. او تنها کسی بوده که می‌توانسته ایما و اشاره‌های درویش خان را متوجه شود.»
سال 1355 پرویز کیمیاوی، فیلمی ساخت به نام «باغ سنگی» که همین داستان را دارد و در همین باغ هم فیلمبرداری شده و اتفاقاً خود درویش خان هم نقش خودش را بازی کرده. این فیلم باغ سنگی را برای نخستین بار به مردم ایران و جهان معرفی کرد و پس از آن علاقه‌مندان بسیاری از گوشه و کنار دنیا برای تماشای این اثر هنری به سیرجان رفتند. مرتضی درباره نگهداری از این باغ می‌گوید: «چند سال پیش این باغ به‌عنوان یک اثر ارزشمند هنری در میراث فرهنگی ثبت شد و خود سازمان میراث هم ترمیم باغ و نگهداری از آن را برعهده دارد ولی هنوز حصاری برای آن کشیده نشده‌. روزهای تعطیل بخصوص ایام نوروز اینجا خیلی شلوغ می‌شود. اگر میراث فرهنگی بتواند حصاری برای باغ بکشد خدمت بزرگی به میراث درویش خان کرده است.»
قدم زدن در باغی که نیازی به هرس ندارد و درختانش به سرما و گرما حساس نیستند و خشکسالی هم تأثیری در زیبایی‌اش ندارد بیشتر از هر چیزی ذوق پدیدآورنده این اثر را به تماشاچی القا می‌کند.
برخلاف اینکه بسیاری عنوان می‌کنند که درویش خان این باغ را برای دلخوشی خود ساخته و در ابتدا اهالی روستا و مردمی که می‌شنیدند، آن را کاری بیهوده می‌دانسته‌اند، دکتر مرتضی فرهادی، جامعه شناس و مردم شناس نظر دیگری دارد. وی عقیده دارد که اوضاع و احوال پیرامون هنرمند در دوران کودکی و جوانی او را به این سمت و سو کشیده است. مثل هر هنرمند دیگری. بنابراین اصلاحات ارضی تنها جرقه‌ای برای تولد باغ سنگی بوده. اساساً بدون تأثیرات مستمر و بسیار عمیق اجتماعی نمی‌توان چنین کار گسترده و هنرمندانه‌ای را آن هم صرفاً تحت تأثیر یک ماجرا یعنی گرفتن زمین‌هایش انجام داد.
دکتر فرهادی در مقاله‌ای با موضوع بافت تاریخی و فضاهای سنتی شهر و روستا با اشاره به اینکه «باغ» در سرزمین خشک و کویری کشورمان نماد فردوس و بهشت روی زمین است و «سنگ» نشانه بدبختی، بیچارگی، بی‌فایدگی، خشونت، بی‌عاطفگی، نازایی، دلخراشی و… است به هنری که درویش خان در خلق چنین باغی به‌کار برده‌است، می‌پردازد: «این مرد در خلق این باغ از هنر «کلاژ» بهره برده ‌است. کلاژ یعنی هنر خلق تصویری در ذهن با اشیای مختلف. جالب است که یک عشایر کر و لال ایرانی در یکی از استان‌های دورافتاده آن هم 50 سال پیش، بدون سواد خواندن و نوشتن به ساخت پیکره‌ای کلاژی دست بزند و این درحالی است که خیلی‌ها هنوز نه اسم کلاژ را شنیده‌ بودند و نه کارهای کلاژی نقاش و مجسمه‌سازی مثل پیکاسو را دیده‌ بودند!
طبیعتاً شرایط روانی و جسمی و فرهنگی درویش خان برای درک هشیارانه و بیان هنری این ادراکات و عواطف کمک کرده و او با صدماتی که در جریان اصلاحات ارضی متحمل شده و مرگ پسر کوچکترش در حادثه واژگونی تراکتور، عوامل تشدید‌کننده و استمرار بخشنده به کار وی بوده‌اند.»

باغ درویش‌خان در سیرجان تنها باغ دنیاست که همه میوه‌های جهان را یکجا در خود دارد؛ سیب‌ و گلابی و خرما و انار و انگور. این به تصور و قدرت تخیل شما بسته‌ است؛ می‌توانید آن سنگ بزرگ را هندوانه‌ای شیرین ببینید یا نارگیلی نارس. کدام سنگ تا این اندازه موم است، کدام باغ تا این اندازه خیال‌انگیز؟

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت