گفتگوی فردا با بیژن مقدم درباره عملکرد رسانهها در اتفاقات اخیر
نیازمند یک اتاق رسانهای واکنش سریع هستیم
بیش از چهل روز از اعتراضاتی که به آشوب کشیده شد میگذرد، شاید تحلیل از چگونگی پیدایی این اتفاقات در بازه زمانی کوتاه کنونی راه به حقیقت درستی نبرد، اما در کنار این چراییها میتوان به عنوان یک مشاهدهگر منصف به عملکرد برخی از وجوه مربوط به این اتفاقات پرداخت. یکی از آنها وضعیت رسانههای رسمی در روزهای کنونی است. این که شاید این واقعه بزنگاه مهمی باشد برای دقیق شدن بر عملکرد رسانههای رسمی در میزان اقناع شهروندان و کشف حقیقت موجود اینکه چقدر رسانههای رسمی توانستند در جریان این اتفاق در کنار رسالت خبررسانیشان در انتقال واقعیت به مخاطبان موفق باشند؟ این سوال از جایی مهم است که برخی همچنان بر این باورند اعتبار رسانههای داخلی رو به کاهش است و در مقابل آنها کارشناسانی هستند که باور دارند در جنگ روایت کنونی شاهد یک کارزار نابرابر و غیراخلاقی هستیم. همه اینها را در گفتگوی کوتاهی با بیژن مقدم کارشناس رسانه و روزنامهنگار مطرح کردیم.
با توجه به اتفاقات اخیر آیا میتوانیم قایل به این گزاره باشیم که مرجعیت رسانه در ایران اعتبارش رو به کاهش است؟
حکم به از بین رفتن مرجعیت رسانه در جامعه کنونی نیازمندبهره گیری از دادههای آماری حاصل از پایشهای علمی صورت گرفته است. نتیجهگیری این گزاره که «مرجعیت رسانه از بین رفته است» گاهی برآمده از اظهارنظرهای کلی است، به عنوان مثال شاید بارها شنیده باشیم که فرد مشهوری مدام تکرار میکند که تلویزیون نمیبیند، همین گفته ممکن است ذهنیتی پیش بیاورد مبنی بر اینکه پس اکثریت تلویزیون نمیبیند اما برخی از نظرسنجیهای مستند صورت گرفته نشان میدهد در برهههایی تلویزیون در صدر دریافت خبر از سوی جامعه بوده است. به این معنا که مردم با درصد تقریبی بالایی عنوان میکنند اخبار را از طریق تلویزیون دریافت میکنند. در کنار آن اما باید به ظهور رسانههای نوین بر بستر شبکههای مجازی هم اشاره کرد، این رسانهها به نوعی کاری را انجام میدهند که کاربران حتی تلویزیون را از دریچه این رسانهها ببینند. این یک اتفاق تازه در ساختار رسانهای کنونی است. این اتفاقات تکنولوژیک به معنای از بین رفتن رسانههای سنتی نیست، بلکه راه ورود به این رسانهها را تغییر داده است. با این تعریف دروازهبانی خبر هم دچار تحول شده است. به این تعبیر که همان برنامههای ساخت تلویزیون هم با دروازهبانی خاص و جهتگیری مورد نظر آن رسانههای نوین برای کاربر انتخاب میشود. اینها اتفاقاتی است که دارد در فضای رسانهای ایران میافتد و نمیتوان بدون در نظر گرفتن این موارد که چند مصداق آن گفته شد حکم به زوال مرجعیت رسانه در ایران داد.
اگر بخواهیم این موضوع را بر بستر اتفاقات چهل روز اخیر بررسی کنیم چطور؟ آیا رسانههای رسمی توانستند در اقناع افکار عمومی موفق باشند؟
این اتفاقات به طور طبیعی مراجعه به رسانههای رسمی و البته به رسانههای بیگانه را افزایش داده است. میانگین قابل توجهی از مردم معتقدند حقیقت در کفه ترازوی هیچکدام از این رسانهها به طور کامل وجود ندارد.به همین دلیل سعی میکنند اخبار را از منابع مختلف بدست بیاورند . و مراجعه به یک رسانه الزاما به مفهوم قبول داشتن آن رسانه نیست .
در موضوع اقناع افکار عمومی برای توضیح حقیقت شاید رسانههای ما ضعفهایی داشته باشند. هر چند استدلال قطعی در این رابطه به واسطه کیفی بودن این کارکردها میتواند دقیق نباشد اما نمیتوان ضعفهای رسانهایمان را کتمان کرد. یکی از آن ضعفها این است که به عنوان مثال اگر به هر دلیلی مردم نسبت به بخشی از مسئولین یا حاکمیت بیاعتماد میشوند و رابطه رسانه با آن بخش از حاکمیت را تحلیل میکنند همان بیاعتمادی را نسبت به رسانهها اعمال میکنند. به تعریفی دیگر این بیاعتمادی نسبت به عملکرد مسئولین به رسانهها تسری پیدا میکند. در این میان هر چقدر هم که رسانه کار حرفهای خود را انجام دهد اما بیاعتمادی سرریز شده به پای رسانهها هم نوشته میشود. این کار به نوعی دیواری را ایجاد میکند که عملا گاهی پیام رسانه به شهروندان نمیرسد.
پس به نوعی آنچه که تعبیر به بیاعتباری رسانههای رسمی شده را باید پای ناکارآمدی احتمالی برخی مسئولین و نهادها نوشت؟
بله. به عنوان مثال برخی از اتفاقاتی که درباره آن شبهه وجود دارد، یا به عنوان مثال چند روایت در رابطه با آن موجود است با بررسی اجمالی آن متوجه میشوید که اساسا روایت رسانه داخلی از آن ماجرا به گوش مخاطب نرسیده است! نه اینکه نخواسته است بشنود بلکه این دیوارها باعث شده این صدا به گوش مخاطبان نرسد.
با این توضیحات به نظر میرسد تنیدگی رسانه و حاکمیت بیشتر از آن بوده که تصور کنیم، سوال اینجاست که اگر این گفتهها را قبول کنیم میتوانیم چنین باوری داشته باشیم که اساسا حاکمیت،رسانهها را مستقل نگذاشته است؟ به این معنا که میتوانیم نقدمان را به سوی ساختار مدیریت رسانه در ایران بگیریم که حالا این دیوار پیامد قائل نبودن استقلال رسانههای داخلی بوده است؟
ببنید چیزی که مشخص است اینکه ما از برخی واقعیتها بهرهای نداریم. شما ببینید این رویه پیش از این چگونه بوده است، به نقل از یکی از اساتید قدیمی حوزه روزنامه نگاری عرض می کنم در فضای روزنامههای پیش از انقلاب مامور ساواک در روزنامه حتی تیتر روزنامهها را تعیین میکرده است. این تصویر بیواسطه از رسانههای قبل از انقلاب است. به گواه روزنامهنگاران در همه سالهای پس از انقلاب اما چنین وضعیتی هرگز وجود نداشته است. رسانه اگر زبان خودش را بتواند انتخاب کند هم میتواند نقدهای خودش را مطرح کند و هم مستقل باشد. اما برخی از افراد وقتی به جریان رسانههای صهیونیستی، شاهنشاهی و انگلیسی برمیخورند به آنها میگویند رسانه بیطرف! از نظر من اساسا رسانه بیطرفی وجود ندارد. همه رسانههای ایدئولوژی و اهدافی دارند که سیاستهایشان را برای رسیدن به همان موارد اجرا میکنند. بیبیسی میگوید بیطرف است! در صورتی که خاستگاه مالیشان مشخص است یا رسانهای همچون ایران اینترنشنال که وابسته به عربستان است. اینها نام خودشان را بیطرف گذاشتهاند اما وقتی به رسانههای رسمی میرسند میگویند همه اینها رسانههای وابستهاند!
شاید این گفته بر مبنای این باشد که رعایت موارد ملی را جزو وابستگی بدانند!
اگر همین هم باشد که در همه دنیا چنین است. هیچ رسانهای مخالف منافع ملی کشور خودش فعالیت نمیکند. مگر وقتی در آمریکا 24 دانشآموز در مدرسه ای کشته میشود جز یکی دو تصویر محدود عکسی از این واقعه میبینید؟ آیا رسانهها تصویری از جنازه کودکان منتشر میکند؟ آیا این کار سانسور است؟ خیر. این یک پروتکل رسانهای تعریف شده است. به این معنا که در حوادث اینچنینی شیوهنامهای وجود دارد که همه به آن وفادارند. اسم این کار در کشور آمریکا میشود رعایت پروتکلهای اخلاقی و حقوق بشری اما در ایران میشود سانسور! دیوار برآمده میان رسانه و مخاطب تنها به دلیلی بیاعتمادی تسری یافته نیست. گاهی مخاطب هم گوشش را بسته و نمیخواهد بشنود، یا گاهی در میانه انتقال پیام اختلالهایی ایجاد و پیام را به نوعی تحریف میکنند.
هر چند شاید گذر 40 روزه از اتفاقات اخیر بازه مناسبی برای تحلیل عملکرد رسانههای رسمی نباشد اما با توضیحاتی که درباره موانع روایت واقعی از ماجرا در رسانهها گفتید این عملکرد را به طور کلی چگونه ارزیابی میکنید؟
خیلی جالب است که بدانید اتفاقا یکی از مواردی که دست رسانههای ما را نسبت به رسانههای بیگانه بسته این است که رسانههای رسمی نمیتوانند دروغ بگویند. نه اینکه اشتباه نمیکنند بلکه آگاهانه نمیتوانند دروغ بگویند. اما این اتفاق به سهولت در رسانههای بیگانه در حال وقوع است. به عنوان مثال پروژه کشتهسازی از سال 78 تا همین امروز وجود دارد.این پروژه و موارد مشابه نشان می دهد این رسانهها دستشان در دروغپردازی باز است. حالا هم همین رویه وجود دارد، کسی که خودکشی کرده یا در تصادف حتی بیماری جانش را از دست داده با دروغپردازی گفته اند در اعتراضات کشته شده و رسانههای رسمی با همین دروغ تا مدتها باید بدوند تا حقیقت را اثبات کنند.
در برابر چنین رویهای چگونه باید عمل کنیم؟ آیا همچنان باید در پی اثبات ناواقعیتهای گفته شده رسانههای بیگانه باشیم؟
از آنجا که میدان، میدان جنگ است، چیزی که در این مواقع نیازمند آن هستیم اتاق واکنش سریع است. هر چند کار سختی است. این اتاق رسانهای واکنش سریع باید ترکیبی از مجموعه عوامل مطلع از صحنه میدان باشد. هم امکانات داشته باشند برای اقناع و هم قدرت داشته باشند تا بتوانند رسانهها را از واقعیت در جریان مطلع کنند.
دیدگاه تان را بنویسید