داستان فوتبالیست ایرانی که از خرم آباد به تیم ملی استرالیا رسید!
شرق: مثل بسیاری از والدینی که از کشوری به کشور دیگر سفر میکنند، خانواده ارزانی میخواستند دنیل، پسرشان، سخت تلاش کند، دوستهای جدید پیدا کند و دستآخر شغل خوبی برای خودش فراهم کند. بااینحال آنها خیلی زود فهمیدند دنیل برای خودش رؤیایی بسیار بزرگتر از خواستههای پدرومادر دارد.
روزنامه شرق: مثل بسیاری از والدینی که از کشوری به کشور دیگر سفر میکنند، خانواده ارزانی میخواستند دنیل، پسرشان، سخت تلاش کند، دوستهای جدید پیدا کند و دستآخر شغل خوبی برای خودش فراهم کند. بااینحال آنها خیلی زود فهمیدند دنیل برای خودش رؤیایی بسیار بزرگتر از خواستههای پدرومادر دارد. سال ۲۰۱۶ بود که کریس نوموف، یکی از پدیدههای لیگ استرالیا در تست پزشکی باشگاه نومانسیای اسپانیا رد شد؛ میگفتند در صورت ادامه فوتبال دچار عارضه قلبی میشود. جان ارزانی، پدر دنیل که خودش یک پزشک حرفهای است، از شنیدن این خبر نگران میشود. او که متوجه رشد عارضه قلبی در بین بازیکنان حرفهای فوتبال شده، از دنیل میخواهد حتما تست قلبی-عروقی بدهد تا مشکلی برایش پیش نیاید. در همه این سالها، کارنامههای تحصیلی و آکادمیک دنیا نشان میداد که او شانس این را دارد تا بهعنوان یک جراح وارد عرصه پزشکی شود. جراحشدن همان چیزی بود که پدرومادرش میخواستند؛ ولی خود دنیل به دنبال این بود که فوتبالیستی حرفهای شود. «دنیل پیش من آمد و گفت: بابا نمیخواهم تست نوار قلب و این چیزها بدهم. اگر قرار است بمیرم، میخواهم در زمین فوتبال بمیرم». این را پدر دنیل به «ساندی مرنینگ هرالد» استرالیا میگوید و ادامه میدهد: «برایم عجیب بود که این پسر فوتبال را حتی بیشتر از خودش هم دوست دارد». پاسخ دنیل به درخواست خانواده مبنی بر ادامه تحصیل و جراحشدن، حسابی خانواده را کلافه کرده بود. برای آنها جای سؤال بود که چطور یک نفر میتواند بیخیال حرفه پزشکی شود و سلامتی خودش را هم نادیده بگیرد؟ اینطور شد که پدرومادر دنیل تصمیم گرفتند درباره آینده پسرشان با دقت بیشتری برنامهریزی کنند؛ هرچند که پیشتر هم نشانههای این عشق را در دنیل دیده بودند؛ زمانی که آنها هنوز در خرمآباد ساکن بودند. خود دنیل آن روزها را هنوز به یاد دارد: «همان زمان که توانستم راه بروم، بازی فوتبال را شروع کردم. تا جایی که یادم میآید، همیشه فکر و ذکرم فوتبال بوده است. میدانم که پدرومادرم از شنیدن این حرف متنفر هستند؛ ولی واقعیت همین است و نمیشود کار دیگری کرد». داستان زندگی دنیل، چندان داستان گل و بلبلی هم نبوده؛ چون خانواده ارزانی پیشازاین تجربهاش را داشتند و نمیخواستند چیزی برای پسرشان عوض شود. پیشتر پدر خانواده هم تصمیم داشت فوتبالیست شود؛ ولی سرانجام قید فوتبال را زد و به ادامه تحصیل پرداخت. جان ارزانی، پدر دنیل، میگوید: «خودم هم عادت داشتم زیاد فوتبال بازی کنم. حتی زمانی که در یک تیم جوانان در ایران در ۱۲سالگی بازی میکردم، هم بازیکن مستعدی بودم؛ ولی راستش در آن زمان از لحاظ مالی، فوتبالیستشدن صرفهای نداشت. بعد از اینکه برای ورود به تیم ملی جوانان تست دادم، تصمیم گرفتم بیخیال فوتبال شوم و درسم را ادامه بدهم». دنیل عشق و هیجان به فوتبال را از پدر به ارث برد و هر جایی که فرصت میشد، سعی میکرد بازی کند. برای او نه تیمی در آن زمان بود، نه رقابتی و نه مدرسه فوتبالی. تنها جایی که میتوانست درخشش فوتبالیاش را نشان دهد، فوتبال خیابانی در شبها بود. «در ایران در خیابان بازی میکردم. خیلی با تیم پدرم بازی میکردم. البته با برادرم هم که چهارسالونیم از من بزرگتر بود، فوتبال بازی میکردم». مثل بسیاری دیگر از نقاط ایران، پیروزیها در فوتبال خیابانی چندان مهم محسوب نمیشود و فقط هنرهای فردی است که نشان میدهد رقیبی از دیگری برتر است. فوتبال خیابانی فقط برای بهرخکشیدن هنرهای فوتبالی است. همانجا بود که دنیل آزادی کار با توپ را تجربه کرد و توانست احترام بازیکنانی را که از خودش بزرگتر بودند، به دست بیاورد. ایران یا استرالیا؟ دنیل در ششسالگی به همراه خانوادهاش به استرالیا سفر کرد؛ ولی برای حضور در اولین مسابقه رسمیاش مجبور شد تا ۱۰سالگی صبر کند. در ۱۰سالگی او به تیم محلی کوگی یونایتد پیوست و اولین بازیاش را انجام داد. چهار سال بعد، او برای مؤسسه ورزش استرالیا بورسیه گرفت. تونی ویدمار، مربی سابق دنیل، درباره استعدادهای این بازیکن در نوجوانی میگوید: «استعداد فوتبالی متفاوتی در مقایسه با بقیه داشت. چیزهایی در فوتبال نشان میداد که نمیشد مشابه آن را نزد دیگر بازیکنان دید». سرعت رشد دنیل در فوتبال درست مثل سرعت دریبلهای کشندهاش برای مدافعان رقیب بود. او خیلی زود راهش را برای پیوستن به افسی سیدنی هموار کرد؛ ولی فقط یک فصل دوام آورد. مشکل این بود که دنیل نمیخواست زیاد دل به کارهای تاکتیکی تیم بدهد و بیشتر با اتکا به قدرت دریبلزنیاش دنبال پیداکردن راهحل بود. او باهوشتر از چیزی نشان میداد که بتوان برایش چارچوبی در نظر گرفت و سرانجام هم علنا پذیرفت که مشکل رفتاری در مواجهه با کارهای تاکتیکی دارد. «این موضوع تبدیل به یک مشکل جدی برای من شده بود. با غریزه خودم بازی میکردم؛ یک چیزی به سرم میزد و سریع همان کار را انجام میدادم... دوباره به یک چیز فکر نمیکردم و همین موضوع باعث شده بود در زمین برایم مشکلاتی به وجود بیاید». البته راه دنیل رو به پیشرفت بود. استعداد او از دید ملبورن سیتی که همخانواده منچسترسیتی انگلیس بود، پنهان نماند. فقط به چهار بازی در تیم ملبورن سیتی نیاز داشت تا به تیم ملی دعوت شود؛ ولی برای او هنوز داستان انتخاب تیم ملی حل نشده بود. ایران یا استرالیا؟ «برایم عجیب بود. من فقط چهار بازی در A. لیگ به میدان رفته بودم که از من پرسیدند برای ایران میخواهم بازی کنم یا برای استرالیا؟ رسانهها خیلی زود نوشتند که من تصمیم گرفتهام برای ایران بازی کنم؛ درصورتیکه اصلا چنین چیزی نبود. چطور بازیکنی که تا همین چند وقت پیش در دسته پایینتر بازی میکرد، باید تصمیم گرفته باشد برای تیمی ملی بازی کند؟ با پدرومادرم دربارهاش صحبت کردم. ما به استرالیا آمده بودیم تا زندگی بهتری داشته باشم. کشور محل تولدم را ترک کرده بودیم و حس میکردیم مدیون هستیم و باید کار خوبی انجام دهیم». دنیل سرانجام تصمیم گرفت برای استرالیا بازی کند و خیلی سریع این تصمیمش با موجی از تحسین همراه شد. او از سوی برت فان مارویک هلندی به تیم ملی استرالیا دعوت شد و یکی از مسافران جام جهانی هم هست. او هنوز شروع نکرده یک رکورد خوب هم دارد: ارزانی جوانترین بازیکن جام جهانی است. فان مارویک هم درباره او طوری حرف میزند که انگار قرار است فرصت بازی در جام پیشرو را به دنیل بدهد: «او بازیکن جوانی است و هنوز باید خیلی چیزها یاد بگیرد؛ ولی از یاد هم نبریم که یک بازیکن جوان بعضا میتواند سرنوشت یک بازی را عوض کند».
دیدگاه تان را بنویسید