ورزش سه: در همین سری یادداشت ها در ابتدای فصل، بحث چنین زمستان دشواری برای منسیتی شده بود؛ اینکه سیتی با شتاب اولیه خوبی آغاز کرده، اما خرگوشهای سیتی شاید در دسامبر و ژانویه افت کنند. امشب تاتنهام و سیتی یک بازی بزرگ را انجام میدهند. از این شرایط دور شویم. برویم به اواخر تابستان 2013؛ مارتی پرارنائو Marti Perarnau نویسنده/روزنامهنگار اسپانیایی امیدوار است پپ گواردیولا بپذیرد که چند هفته یک بار با او قهوه بنوشد و پرنائو بتواند نتیجه این مکالمات را در قالب یک کتاب منتشر کند. پاسخ پپ: «چرا یک کار دیگر نکنیم؟ تو همیشه با ما باش، همه جا با ما باش. هر چه دیدی را بنویس، اما تا پیش از پایان فصل و پیش از انتشار کتاب، با هیچکس بیرون از تیم درباره این پروژه صحبت نکن.» برای یک روزنامهنگار، چه پیشنهادی از این بهتر. نام کتاب میشود: «محرمانه پپ.» 7 جولای، یک روز آفتابی در شهر کوهستانی در شمال ایتالیا، ترنتینو(Trentino)؛ جایی که 4 سال پیاپی است میزبان بایرن مونیخ در اردوی تابستانی میشود. پرارنائو پس از شنیدن مکالمهی یکی از کارکنان هتل با گواردیولا درباره رویش میوههای متنوع در ترنتینو، به تراس اتاق دومنک
تورنت(Domenec Torrent) دستیار اول گواردیولا میرود؛ مردی که اکنون هم دست راست گواردیولا در منسیتی است. تورنت میگوید: «پپ خودش گفته که بازیکنان بایرن در کلاس اول جهان هستند و همه چیز را با بایرن به دست آوردهاند. ایده پپ این است که تغییراتی در جهتهای حرکتی و نوع پرس زدن ایجاد کنیم. پپ خیلی خوب اینجا کار را شروع کرد، اما به نظر من باید شیب تغییرات را ملایمتر/کمتر کنیم، چون ما داریم مفاهیم زیادی را در مدت زمان بسیار کم وارد ذهن این بازیکنان میکنیم. این بچهها دارند به خوبی اطلاعات و مفاهیم تازه را میپذیرند اما این مفاهیم برایشان تازگی دارد، پس باید آرام آرام این مفاهیم به ذهنشان وارد شود.» سه اصل مهم گواردیولا همان روزها فلسفه ذهنی و اجراییاش در فوتبال را به سه بخش تقسیم میکند: 1-ایده پایهای 2-زبان 3-افراد. ایدهی پایهای همان جوهرهی یک تیم و سرمربیاش است؛ دیالکتیک فکریای که میان گروه و کادرفنی برای رسیدن به موفقیت برقرار میشود. برای نمونه، این جمله معروف یوهان کرویف که «ایده ما، تسلط بر توپ است.» ایدهی پایهای در تیمهای کرویف بود. در بخش زبان، چگونگی برونریزی و اجرای ایدهی پایهای در
تمرینها نمایان میشود؛ اینکه ما یک ایده کلی داریم و حالا با یک واسطه/زبان میخواهیم در تمرین آن را برای ذهن و بدن بازیکنان جا بیندازیم. و سوم: افراد. اگر ما ایدهی پایهای و زبان مناسبی انتخاب کنیم، اما بازیکنانِ ما برای اجرای افکارمان مناسب نباشند و پذیرای ایدههای ما نباشند، به هدف خود نخواهیم رسید. اگر ببازیم، میافتد گردن روندو نویسنده کتاب، تماشاگر یکی از جلسات تمرینی پُرشور بایرن است که چیزی را یادداشت میکند و بعد به کتاباش راه مییابد: «اگر پپ وقت گذاشته و زبان آلمانی آموخته، بازیکنان بایرن هم موظف هستند زبانِ کاری پپ را بیاموزند.» کلمه کلیدی در زبانِ کاری گواردیولا «Rondo» است. یک تمرین ویژه برای «آگاهی تاکتیکی» هم برای گروه مالک توپ و هم برای گروه مقابل که صاحب توپ نیست. بازیکنان بایرن در روزها و هفتههای آغازین همکاری با پپ، در شوک هستند از این تمرین. پپ: «تمام فلسفه کار من در این تمرین گنجانده شده؛ بازیکنان یا باید 100 درصد انرژیشان را برای روندو بگذارند، یا تمرین را رها کنند و بروند. اینجا شدت مهمترین چیز است.» گواردیولا یک جمله دیگر در ادامه میگوید که تبدیل به عنوان فصل هجدهم کتاب
میشود: «این مالکیت توپ نیست که اهمیت دارد، بلکه شدت(Intensity) و فشاری که پشت مالکیت به کار میبرید، اهمیت اساسی دارد.» در آستانه آغاز فصل بوندس لیگا، نویسنده کتاب شرح میدهد که همه چیز دارد خوب پیش میرود اما ترس درونی گواردیولا این است که اگر دو بازی پیاپی بایرن نتیجه نگیرد، همه چیز بیفتد گردن روندو و فلسفه فوتبال و رژیم تمرینات او. فرصت تمرکز روی کرمِ ذهنی گواردیولا حالا در مقایسه با تابستان 2013 مربی پختهتری شده است. تابستان 2013 نخستین ماههای فعالیتاش به عنوان سرمربی بیرون از اسپانیا بود. اکنون اما سه فصل کاری در بایرن و یک نیم فصل کار در منسیتی را تجربه کرده است. پرارنائو از ترس درونی گواردیولا در آستانه آغاز بوندسلیگا 14-2013 نوشته بود. اینکه ایمان و باور عمومی و حتا باور بازیکنان به فلسفه کادرفنی، تناسب دارد با نتیجهگیری. گواردیولا در بایرن در طول فصل این فرصت را داشت که روی استیل بازی تیمش کار کند. چرا؟ چون بایرن در همان 8 تا 12 بازی ابتدای فصل، از رقبای خود فاصله زیادی میگرفت یا فقط یک رقیب در جدول داشت، و این فاصله، به پپ فرصت میداد که روی کرمِ ذهنیاش تمرکز کند. کرمِ ذهنی آن چیزی است
که اغلب متفکران، از نویسنده و موزیسین تا مربی خلاقِ تولیدکننده-مثل پپ-درگیرش هستند: وسواس فکریای که در وجود متفکر، همچون نیروی حیاتبخش کار میکند و متفکر زندگیاش بسته به آن وسواس است. گواردیولا آنچنان که ژاوی هرناندز در مصاحبهیی گفته «یک مربی وسواسی و خالص است.» البته کمالگرایی آنچنان که خود پپ به نویسنده کتاب «محرمانه پپ» گفته «همچون یک حباب است که هر بار فکر میکنی در آستانه رسیدن بهش هستی، اما فقط گاهی میتوانی لمساش کنی.» این همه توضیح و نقل قول برای چی؟ برای اینکه: پپ یک اسکواد با 20 بازیکن میخواهد، اما 20 بازیکنی که هر یک از آنان بتوانند در چند پست بازی کنند. گواردیولا برای هر فصل روی 3 آرایش پایه تمرکز میکند که یکی از این سه آرایش پایه هم-خانواده با دو آرایش دیگر نیست. مثلا پپ در بایرن و سیتی یک آرایش پایه 1-4-1-4 دارد که در بازی با تیمهای کوچک، شیفت حرکتی بازیکناناش بسیار هجومی و متفاوت از شیفت حرکتی همین بازیکنان(پستها) در بازی با تیمهای بزرگ است. یک آرایش پایه با سه مدافع میانی هم دارد که در بعضی بازی ها استفاده میکند و این آرایش پایه، همخانواده با 1-4-1-4 نیست. گواردیولا در
بایرن متاثر از فاصله کیفیت بازیکناناش با تیمهای دیگر، سخت نبودن شرایط محیطی و فاصله امتیازیای که با رقبا ایجاد میشد؛ این فرصت را پیدا میکرد که روی کرمِ ذهنیاش در «تمرکز روی بهبود استیل بازی و آزمایش شکلهای متفاوت بازی و استفاده از آرایشهای مختلف» تمرکز کند، حتی در نیم فصل دوم. روبن و ریبری و آلابا و لام که با فاصله در صدر جدول بودند، همراه گواردیولا از این کمالگراییِ گواردیولا لذت میبردند. ...اما در انگلیس
اما در انگلیس: سیتی پس از 7 هفته آغازین لیگ، فاصلهاش در صدر جدول با تیمهای پایینی کم شد، بعد صدر را از دست داد و به تدریج خطر بیرون افتادن از جمع 4 تیم بالای جدول حس شد. در این شرایط پپ نمیتواند چنانکه در کتاب «محرمانه پپ» روایت شده، یک بازیکن مثل توماس مولر را روزهای زیادی برای تمرینات انفرادی نگه دارد تا از او یک هافبک میانی بسازد. میتواند این کار را بکند، اما منسیتی آن آسودگی بایرن در صدر جدول را ندارد که بازیکن/بازیکناناش روی «تبدیل شدن به یک بازیکن دیگر» بتوانند تمرکز کنند
حتا در بایرن، همان مولر، نخواست و نتوانست که هافبک میانی شود. چنانکه پپ گفت: «نقطه پایان برای من اشتباهات بازیکن در این تمرینات اختصاصی نیست، بلکه ترمز این است که ببینی بازیکن نمیخواهد نقشی تازه را بپذیرد. من به مولر گفته بودم که اَگرِشِن و فیزیک تو برای تبدیل شدن به یک هافبک میانی مناسب است و میخواستم در تمرینات اختصاصی به این هدف برسیم، اما مولر نمیخواست. اشتیاق و اراده و هدفاش این نبود.» در منسیتی، گواردیولا در طول فصل فرصت چندانی برای بهبود استیل بازی تیماش و البته فرصت چندانی برای ایجاد تنوع در شکل بازی بازیکناناش ندارد. در این فصل تنها تیمی که توانسته در استیل بازی، از هفته دهم به بعد پیشرفت محسوس کند، منچستریونایتد بوده(در این باره به زودی خواهم نوشت). کیفیت پایینتر بازیکنان سیتی در مقایسه با بارسا و بایرن، نزدیک بودن کیفیت بازیکنان تیمهای دیگر به سیتی، فرهنگ بازی شجاعانه در لیگ برتر در میان همه تیمها، بالا بودن شدت بازی در تمام بازی های انگلیس، و خشن بودن شرایط محیطی عواملی هستند که کار گواردیولای کمالگرا را دشوار کردهاند. مجموعه این عوامل است که در دو اصل کلی کار گواردیولا، یعنی
«ایده پایهیی و زبان» خلل ایجاد کردهاند و «پیوند میان این دو اصل با افراد» را هم ضعیف کردهاند. بازیکنان وقتی در شرایط دشوار قرار میگیرند و شرایط جدول احساس خطر برایشان ایجاد میکند؛ دیگر چندان پذیرای مفاهیم تازه یا مفاهیم پیچیده نیستند. در فوتبال، بازیکنان و خبرنگاران، همانقدر که نزدیک به ایمان آوردن به توانِ یک مربی هستند، همانقدر همیشه در آستانه از دست دادن باورشان به آن مربی هستند. در فوتبال فاصله ایمان و تردید زیاد نیست. و برای یک مرد بزرگ، چه چیزی دردناکتر از تماشای تردیدِ دیگران؟ نابغه؛ از فرصت اکازیون تا ضرورت سازگاری
گواردیولا در بایرن میتوانست با شیب بیشتری حتی در طول فصل، مفاهیم تازه را به بازیکنان القا کند که متاثر از شرایط مناسب بایرن در جدول، هم باور عمیق به گواردیولا داشتند و هم پذیرای مفاهیم تازه از سوی گواردیولا بودند. موقعیت پپ در بایرن کمی دور از طبیعت فوتبال در لیگ بود، نه شرایط امروزش در سیتی. در اغلب لیگها، اغلب مربیان پس از عبور از هفتههای میانی در دور رفت، فرصت چندانی برای بهبود وضعیت خود در استیل بازی و القای مفاهیم تازه به بازیکنانشان ندارند.
اکازیون بودن وضعیت بایرن در بوندسلیگا، فرصتی اکازیون به یک مربی نابغه داده بود که ایدههای خلاقهاش را در بخش های مختلف فصل، اجرا کند و گپِ میان ایدههای خلاقهاش و اجرا را کم کند. کار کردن در بایرن، باعث شد گواردیولا در سیتی هم انقلابی آغاز کند، اما حالا به سوی سازگاری با شرایط محیطی پیش میرود؛ چنانکه یکی از مهمترین مهرههایش یحیی توره شده که در ابتدای فصل به دلیل ناسازگاری با فلسفه گواردیولا از فهرست تیم بیرون مانده بود. مورد دیگر: خود پپ یک ماه پیش گفته بود که مجبور است روی تقویت تیم در گرفتن توپهای دوم، در تمرینات زمان زیادی بگذارد؛ این چیزی است که فوتبال انگلیس به گواردیولا تحمیل کرده است. منسیتی هفته گذشته به اورتون چهار بر صفر باخت؛ به تیمی که سرمربی آن رونالدو کومان در پایان بازی رفت با سیتی، در ستایش پپ گفته بود: «در دوران مربیگریام روبروی تیمی به این قدرتمندی بازی نکرده بودم.» گواردیولا همچنان یک نابغه است. پپ در این فصل برای دستیارش تورنت همان نگرانیای را ایجاد کرده که در تابستان 2013 در بایرن ایجاد شده بود؛ «شیب تند تغییرات». در آلمان و در بایرن میشد با آن شیب تند، پیش رفت، اما این
رویکرد در انگلیس جواب نداده است. این بخشی از حرفهی یک آدمِ حرفهیی است؛ اشتباه کردن در تایمینگ یا جواب ندادن ایدههای مهم به دلایل مختلفِ قابلِ تحلیل. زندگی برای مردان بزرگ هم همین است. چه کسی در فوتبال روزهای دشوار، روزهای افولِ ایمانِ دیگران به خودش را به چشم ندیده؟ تقابل بزرگ در منچستر، باد شدید در استوک
امشب، بار دیگر سیتی-تاتنهام؛ پوچتینو احتمالا از همان روش همیشگی برای کنترل تیم پپ استفاده میکند. پرس شدید از بالای زمین، مقابل تیمی که پرس شدید از بالای زمین میزند. مکمل: یارگیری نفر به نفر نیروهای هجومی سیتی، در نیمه زمین تاتنهام. این یک بازی بزرگ تاکتیکی است.
راستی امروز یونایتد هم در زمین استوک بازی دارد. مورینیو امیدوار است امروز برای اولین بار در فصل جاری در جدول از سیتی جلو بزند. ماجرای «باد» و هوای خشن انگلیس یادتان هست؟ دخیا دیروز در مصاحبهیی گفته: «همیشه در زمین استوک باد شدید میوزد. باید با این باد کنار بیاییم و استوک را ببریم.»
دیدگاه تان را بنویسید