ورزش سه: بلاژوویچ یادتان هست؟ استاد تاثیرگذاشتن بر افکار عمومی بود. به همین دلیل هم سعی می کرد روابطش با رسانه ها خوب باشد - هر چند سرانجام هم خودش را قربانی روزنامه های ورزشی می دانست - برانکو هم تا حدود زیادی همین طور است، در برخورد با افکار عمومی محتاط است و می کوشد تا حد ممکن خلاف عقیده آنها سخن نگوید و این مرا کلافه می کند. هر چه برایش توضیح می دهم که در این گفت وگو با "ورزش سه" می خواهیم تصویر واقع بینانه ای از تصور یک خارجی مقیم تهران از این شهر به دست دهیم، گوشش بدهکار نیست! از تهران جوری حرف می زند که انگار نه ازدحام کلافه کننده ای در آن وجود دارد، نه دود و دم و نه سر و صدا... اما وقتی از شهر خودش «واراژدین» حرف می زند، از آرامش و سکوت، دشت های سبز و عبور رود از کنار شهر می گوید، با کیف! اولبن بار چه زمانی به تهران آمدید؟ حدود 13 سال پیش بود. یعنی ژانویه 2000، دقیقا می شود سیزده سال که مدت طولانی ای است. اولین باری که آمدید، به قصد اقامت آمدید یا برای مذاکره ؟ بار اول، تصمیم داشتید بمانید؟ برای امضای قرارداد آمدم و بعد هم ماندم. آنچه می خواهم بدانم این است که بار اولی که به تهران آمدید، فقط چند
روز اینجا بودید و برگشتید، یامثلا چند ماه ماندید؟ چند ماه ماندم. حدود سه ماه ماندم. قرارداد بستم و ماندم. بعد از سه ماه بود که به کرواسی برگشتم. علت اینکه این سوال را می پرسم این است که می خواهم بدانم اولین چیزهایی که از تهران برای دوستان یا خانواده تان درکرواسی »تعریف کردید« چه بود؟ تهران تقریبا همان چیزی بود که انتظارش را داشتم. من تا به حال به کشورهای زیادی سفر کرده ام. در مورد ایران هم از قبل اطلاعاتی داشتم که از طریق روزنامه ها و تلویزیون و رسانه های دیگر به دست آمده بود بنابراین آنچه دیدم برایم شگفت آور و غافلگیر کننده نبود. ولی خیلی دوست داشتم بفهمم زندگی در یک شهر ده میلیون نفری چگونه است؟ شهر به این بزرگی چطور خودش را اداره می کند؟ و شهروندانش چگونه از پس این همه شلوغی بر می آیند؟ برایم خیلی جالب بود و خیلی لذت بردم از این که دیدم مردم در شهری با این همه جمعیت می توانند زندگی شان را برنامه ریزی کنند و به کارهایشان برسند. شهرهای بزرگ در مجموع خیلی شبیه هم هستند. در اولین لحظه های ورود به چنین شهرهایی با عظمت شهر و شلوغی و ترافیک، میدان های بزرگ و خیابان های بسیار طولانی مواجه می شوی. موقعی که به
تهران پاگذاشتم، در ذهنم چنین شهری را انتظار می کشیدم و می دانستم با چه جور چیزی مواجه خواهم شد. البته وقتی مدتی اینجا اقامت کردم دلم خواست از نزدیک، چیزهای جذاب تر و عمیق تر این شهر را ببینم. شهری که در 20 تا۳۰سال این اندازه رشد کرده است ، مرکزیت خود را تا حدود زیادی از دست می داده و چندین مرکز پیدا کرده است. این خصلت شهرهایی است که در یک دوره کوتاه، رشد زیادی می کنند. در واقع زندگی و رفت و آمد ساکنان چنین شهری هم در اطراف این مراکز شکل پیدا می کند. مراکز تجاری، مراکز آموزشی و دانشگاهی یا مراکز اداری هر کدام ویژگی های خودشان را به محله های اطرافشان تحمیل می کنند. کنار هم قرارگرفتن این گونه مراکز در شهر بزرگی مانند تهران برای من جالب بود و خیلی علاقه داشتم که این چیزها را از نزدیک ببینم که خوشبختانه این امکان فراهم شد و دیدم. نکته جالب دیگر، هنرها و صنایع قدیمی مانند طلا کاری یا موزه ها و کاخ های تاریخی بسیار زیبایی بود که از قبل در مورد آنها شنیده بودم و در تهران توانستم آنها را ببینم. اینها نشان می دهد که تمدن ایرانی چقدر خدمت کرده است. شما متولد چه شهری هستید؟ من در شهر چکووتس به دنیا آمدم. شهر کوچکی
است . البته آنجا فقط متولد شدم ولی بیشتر عمرم را در شهر واراژدین گذراندم که شهربزرگ تری است. واراژدین مرکز استان است، یکصد هزار جمعیت دارد و در نزدیکی زاگرب قرار گرفته است. چه سالی به دنیا آمدید؟ متولد 1954 هستم. جوان به نظر می رسید! به قیافه تان نمی آید 60ساله باشید. مرسی! چند خواهر و برادر دارید؟ ما سه برادر هستیم. همه ازدواج کرده ایم و هر کدام 2 فرزند داریم. پدر ومادرمان خوشبختانه هنوز زنده هستند. مادرم 77 ساله و پدرم 78 ساله است. از چه زمانی به فوتبال علاقه مند شدید؟ از زمانی که عقلم می رسید! هر سه برادر اهل فوتبال هستیم و هر سه مربیگری می کنیم. پسر من و 2 تا از برادرزاده هایم هم فوتبال بازی می کنند. پسرم در تیمی در لیگ 2 کرواسی دروازه بانی می کند، یک برادرزاده ام در لیگ اول بازی می کند و برادرزاده دیگرم عضو تیم ملی نوجوانان کرواسی است. ورود شما به دنیای فوتبال از طریق مدرسه فوتبال و روی حساب و کتاب بود یا مثل فوتبالیست های ما از خیابان ها و زمین های محلی شروع کردید؟ ما هم آن موقع در خیابان ها و کوچه ها بازی می کردیم. ولی چهل سال پیش، وقتی به طور جدی شروع کردم به فوتبال بازی کردن ، برای تمرین به یک
باشگاه رفتم. اوایل 2 روز در هفته تمرین و مسابقه داشتیم و بعدا به هر روز تبدیل شد. فضای سیاسی اجتماعی آن دوران یوگسلاوی چطور بود؟ چقدر مثلا به فضای شوروی و کشورهای کمونیستی نزدیک بود؟ شنیده ام در شوروی، برای بچه هایی که استعداد ورزشی داشتند از همان کودکی برنامه ریزی های دقیق داشته اند و در واقع این گونه کودکان - شاید بدون اینکه خودشان هم درست بدانند یا رغبتی داشته باشند - از همان بچگی برای ورزشکار شدن انتخاب می شدند و پرورش می یافتند. در کشور شما هم همین طور بود؟ تفاوت بین کرواسی و کشورهای کمونیستی آن روزگار در این بود که کرواسی هیچ اتحاد و پیوندی با شوروی سابق نداشت. البته با کشورهای سرمایه داری هم خیلی نزدیک نبود. یوگسلاوی سابق از بنیان گذاران جنبش عدم تعهد بود و با مصر و هند، کشورهای غیرمتعهد را دورهم جمع کردند. بنابراین یوگسلاوی تا حدود زیادی مستقل بود و به هیچ بلوکی وابستگی نداشت. ما به راحتی می توانستیم به همه کشورها سفر کنیم. عقاید و مذاهب آزاد بود، هر کس دوست داشت به کلیسا و هر کس دوست داشت به مسجد می رفت. از نظر مذهبی و ملی آزادی عمل داشتیم و در مورد ورزش هم اجباری در کار نبود. این طور نبود که
کسی را از قبل در نظر بگیرند و او را به رغم میل خودش برای ورزش پرورش بدهند. البته در کشور ما به ورزش خیلی اهمیت می دادند. ما با میل شخصی ورزش را انتخاب می کردیم ولی حکومت هم خیلی روی ورزش سرمایه گذاری می کرد. این آزادی نسبی ناشی از چه بود؟ آیا میراث تیتو بود؟ ببینید! ما از یک طرف همسایه کشورهای بلوک شرق بودیم و از طرف دیگر همجوار کشورهای بلوک غرب. یک سوی ما کشورهای عضو پیمان ورشو بودند و سوی دیگر کشورهای عضو ناتو. یوگسلاوی در واقع یک منطقه حائل بود و اوضاع داخلی آن هم تحت تاثیر همین وضعیت ژئوپلیتیکی قرار داشت. شهری که گفتید در آن بزرگ شدید. گفتید نزدیک زاگرب است؟ واراژدین... بله! واراژدین...! واراژدین چطور شهری بود؟ به نظر من قشنگ ترین شهر دنیاست. کوهستانی است؟ خیر در دشت قرار دارد و رودخانه دراوو از کنارش می گذرد. صاف است و زمین های کشاورزی زیادی دارد. چند تپه کوچک دارد و تاکستان های وسیع. شهری بسیار قدیمی است و حدود 900 سال قدمت دارد و زمانی پایتخت کرواسی بوده است. واراژدین گویا 3 بار دچار حریق شده است و سرانجام ادارات دولتی و پایتخت را به خاطر همین حریق ها به زاگرب منتقل کردند. به این شهر لقب «وین
کوچک» داده اند. در دوران قرون وسطی شهر مهمی بوده است و یونسکو آنجا را به عنوان یک میراث جهانی ثبت کرده است. کاخ های زیبایی دارد. واراژدین با زاگرب 50 کیلومتر، با بوداپست مجارستان دو سه ساعت، با وین دو ساعت و نیم و با مرکز اسلوونی کمتر از 2 ساعت فاصله دارد و بنابراین از نظر مواصلاتی هم در وضعیت مناسبی است. اگر درست فهمیده باشم واراژدین شهری است با اقتصاد کشاورزی. واراژدین کارخانه نساجی بسیار مشهوری دارد. محصولات پارچه و مواد غذایی بار اصلی اقتصاد شهر را به دوش می کشند. مراکز مرغداری فراوانی در این شهر هست که اغلب محصولاتش به کشورهایی مانند عربستان سعودی صادر می شود. محصولات لبنی و صنایع کشاورزی شهر ما هم خیلی معروف است. صنایع کوچک هم در شهرداریم که در کارگاه های کوچک وجود دارند مثلا با ده کارگر و چیزهایی تولید می کنند. زاگرب در مقایسه باید صنعتی تر باشد. قابل مقایسه نیست. زاگرب از نظر صنعتی، سیاسی و کشاورزی بسیار وسیع تر است. در حال حاضر حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد. در حالی که واراژدین بیشتر به دلایل تاریخی و فرهنگی شهرت دارد و ما به آن افتخار می کنیم. هنوز هم وقتی در کرواسی هستید، در واراژدین اقامت می
کنید؟ بله! حتی به فکرم هم نمی رسد که جای دیگری بروم. من در خود زاگرب هم خانه ای دارم. ولی واراژدین را ترجیح می دهم. بنابراین اینجا هم وقتی دلتان تنگ می شود، برای واراژدین تنگ می شود؟ بله! پدر و مادرتان هم آنجا زندگی می کنند؟ بله. تمام فامیل و وابستگان من آنجا هستند. وقتی فوتبال بازی می کردید هم برای تیم همین شهر بازی می کردید؟ بله! هفده ساله بودم که به تیم بزرگسالان وارتکس وارد شدم. این تیم در لیگ دوم یوگسلاوی سابق بازی می کرد و به واراژدین تعلق داشت. و کجا دانشگاه رفتید؟ در زاگرب، چون مرکز دانشگاهی که من رفتم در زاگرب بود. در واراژدین هم البته دانشگاه هست، ولی بیشتر، رشته های انفورماتیک، اقتصاد، حقوق، تکنیک و نساجی دارد. ولی من به رشته تربیت بدنی علاقه داشتم که دانشگاه زاگرب این رشته را داشت. همزمان با تحصیل در دانشگاه، فوتبال هم بازی می کردم. تا به حال در چند شهر زندگی کرده اید؟ به جز واراژدین، 4 سال دوران تحصیل رادر زاگرب بودم بعد 2 سال در شهر بندری ریکا زندگی کردم که از نظر بزرگی، دومین شهر کرواسی و معروف ترین شهربندری آدریاتیک است و بعد، مدتی در شهر سیک بودم. بعد یک سال در هانوور آلمان بودم و الان
هم در تهران هستم. ریکا چطور شهری بود؟ تجربه زندگی در شهر بندری چطور بود؟ ما ورزشکارها با هر شرایط آب و هوایی زود انس می گیریم. آدریاتیک یکی از زیباترین دریاهای دنیاست و قشنگ ترین ساحل ها را دارد. بیش از هزار جزیره کوچک و بزرگ دارد. در زمستان دمای هوای آنجا بین 15 تا 25 درجه است و در تابستان بین 25 تا 35 درجه، آن هم بدون رطوبت. هر سال چند میلیون توریست داخلی و خارجی به آنجا می آیند. بنابراین عادت کردن به زندگی در چنین شهری زیاد سخت نبود! من تابه حال در یک شهر بندری زندگی نکرده ام ولی شنیده ام که شهرهای با روحی هستند. من در دهکده ای در ده کیلومتری ریکا زندگی می کردم به اسم اوپادیا. این شهر از زمان امپراطوری اتریش - بلغارستان شهرت داشته است و بسیار قدیمی است. علاوه بر جذابیت های تاریخی، یکی از معروف ترین بنادر آدریاتیک است و با تمام کشورهای همجوار این منطقه در اروپای مرکزی و غربی ارتباط مستقیم دارد و بنابراین جای زنده و جذابی است. هانوور چطور شهری بود؟ تصور می کنم هانوور یکی از زیباترین شهرهای آلمان باشد. پر از ساختمان های زیبای قدیمی و آثار فرهنگی است. نمایشگاه بین المللی معروفی دارد، به ویژه نمایشگاه بین
المللی انفورماتیک که هر سال آنجا برگزار می شود، خیلی شهرت دارد. این شهر ازنظر اقتصادی و سیاسی از شهرهای مهم آلمان محسوب می شود. از واراژدین که بگذریم، کدام یک از شهرهای دیگری که در آن زندگی کرده اید، زنده تر و باروح تر بودند؟ باور کنید هرجا بوده ام برایم قشنگ و زیبا بوده است. من جذاب ترین کار و درعین حال دشوارترین شغل را دارم و آن مربیگری فوتبال است. می گویم جذاب ترین، چون واقعاً کارم را دوست دارم و وقتی شما مشغول کاری هستید که به آن علاقه دارید، برایتان زیباترین شغل است. دراین صورت هرجا که باشید برایتان زیباست و زندگی دشوار نخواهد بود... . من دائم با افراد جوان و سالم سروکار دارم و از آنها انرژی می گیرم. احساس می کنم که آدم خوشبختی هستم و هرجا که باشم برایم جذاب است. چند جای تهران را می شناسید و می توانید اسم ببرید؟ تصور می کنم تهران را خوب می شناسم. البته این شهر آنقدر بزرگ است که حتی کسانی که متولد آن هستند هم همه جای آن را نمی شناسند. ولی به طور کلی چون با ماشین تقریباً همه جای تهران را گشته ام، چارچوب اصلی شهر را می شناسم، از پیست اسکی دیزین بگیرید تا جنوب تهران... . اگر دوستی از کرواسی به تهران
بیاید و یکی دو روز مهمان شما باشد، او را برای گردش به کجا می برید؟ ابتدا به شمال تهران می برم تا طلافروشی ها، موزه ها و کاخ ها را ببیند - این ها ارزش های تاریخی هستند که هرکسی باید آن را ببیند - بعد هم او را می برم تا با زندگی اجتماعی مردم تهران آشنا شود. چرا در تهران در هتل زندگی می کنید؟ به زندگی در هتل عادت کرده ام. از آنجا که در تهران بدون خانواده زندگی می کنم، این طوری راحت تر هستم. همین طوری هم وقت کم می آورم بنابراین فرصت برای شستن لباس و تهیه غذا و تمیزکردن اتاق ر اندارم و در هتل که هستم خیالم از این نظرها راحت است و می توانم بیشتر به کارهایم برسم.
دیدگاه تان را بنویسید