اشکان دژآگه: قلبم برای ایران می تپد/علی کریمی بازیکن بی نظیری است
پدرم مدتی قبل به ایران آمده بود و از من و برادرم پرسید از ایران چه چیزی برایتان بیاورم؟ ما هم از او بازوبندی خواستیم که داخلش، قرآن باشد. در تمام بازیهایمان بازوبندی که قرآن در آن قرار دارد را به بازویمان میبندیم و وارد میدان میشویم.
اشکان دژاگه، ستاره این روزهای فوتبال ایران؛ درست یک سال قبل و در روزهایی که تیم ملی با افشین قطبی جام ملتها را پشت سر گذاشته و قرار بود خود دژآگه هم در آن مسابقات حضور داشته باشد، در یک گفتوگوی مفصل نوروزی با یک خبرنگارایرانی از اولین روز خروجش از ایران تا شرایطی که در وولفسبورگ داشت صحبت کرد. او فارسی را با لهجه آلمانی دست و پا شکسته صحبت میکنند اما باکمک پدرش پاسخ سؤالات را میدهد: تقریبا ۲۴سالی میشود که اینجاییم. البته تا وقتی ۱۲، ۱۳ ساله بودیم به همراه پدر و مادرمان گهگاه سری به ایران میزدیم اما بعد از آن گرفتاریهایمان بیشتر شد و دیگر نتوانستیم به ایران بیاییم. البته در تمام این سالها خانه ما قوانینی داشته که باعث شده همیشه اصالت ایرانیمان را حفظ کنیم. - اتفاقا جالب است که تا این حد خوب فارسی صحبت میکنی. از زمانی که من و براردم کوچک بودیم، پدر و مادرمان مجبورمان میکردند تحت هر شرایطی در خانه فارسی حرف بزنیم. البته در کودکستان و مدرسه طبیعتا مجبور بودیم آلمانی صحبت کنیم اما همین قانون باعث شد بتوانیم در حد نیاز فارسی را یاد بگیریم. حالا هم به دلیل محیطی که در آن قرار داریم خیلی از اصطلاحات فارسی را به خوبی متوجه نمیشویم اما میتوانیم از پس مکالمههای نه چندان پیچیده بربیاییم. - چرا هیچوقت هیچ گفت و گویی با رسانههای ایرانی انجام ندادی؟ خب من دلایلی برای خودم داشتم اما جالب است که در همین شرایطی که شما میگویید، بارها و بارها مصاحبههایی از من در رسانههای ایرانی منتشر شد که به جرات میتوانم بگویم ۹۵ درصدش هیچ ربطی به من نداشت و تمامش دروغ بود. مثلا یک بار یکی از مجلات نوشته بود پدر من ایرانی و مادرم آلمانی است، درحالی که این موضوع دروغ محض است و هم پدر و هم مادرم، هر دوایرانیاند. حرف و حدیثهای زیادی هم در مورد من به وجود آوردند. اینکه در ایران مشکلات و مسائلی داشتیم که باعث شد مجبور به مهاجرت شویم اما تمام اینها حرفهای نامربوطی بود که نوشته میشد. هنگام مهاجرت من فقط ۳۰ روزم بود. آنطور که پدرم میگوید محل تولدمان هم دروازه شمیران بود اماخود پدرم در میدان شهدا به دنیا آمده و همانجا هم بزرگ شده است. - تو هیچ مدیر برنامهای نداری؟ نه. تمام فعالیتهای من تحت نظارت پدرم انجام میشود و مدیر برنامههایمان را خودش انتخاب میکند. - خودت فکر میکنی بیشتر ایرانی هستی یا آلمانی؟ معلوم است که ایرانی هستم. ما همین چیزی هستم که میبینید و میشنوید. در خانه فارسی صحبت میکنم، غذای ایرانی میخورم و با تمام فامیلهای ایرانیمان هم ارتباط مداوم دارم. فقط کار و زندگیمان در آلمان است اما همهچیزمان ایرانی است. - اگر موافقی بحث را به سمت فوتبال ایران بیاوریم. لیگ برتر ایران را دنبال میکنی؟ اگر بخواهیم رو راست بگوییم،نه؛ فوتبال باشگاهی ایران را آنچنان تعقیب نمیکنم اما بازیهای ملی را چرا. تمام بازیهای تیمملی را با دقت زیر نظر دارم و میبینم. - یعنی استقلالی یا پرسپولیسی نیستی؟ واقعا نه؛ اصلا چیز زیادی از رقابت این دو تیم نمیدانم، چون خیلی در جو فوتبال ایران نبودهام. البته پدرم چون در ایران فوتبال بازی کرده، این تمایلات مورد نظر شما را نسبتا دارد. - یعنی پدرت هم فوتبالیست بوده؟ بله. پدرم بازیکن تهران جوان و شاگرد آقای حسین فکری بوده؛ ضمن آنکه در جوانان استقلال هم بازی کرده و شاگرد آقای علی دانایی فرد هم بوده است. البته نکته مهم اینجاست که ایشان با وجود آنکه در استقلال بازی کرده، یک پرسپولیسی متعصب است. - گفتی بازیهای ملی راتعقیب میکنی. جام ملتهای آسیا را هم دیدی؟ بله. اتفاقا تمام مسابقات را هم با برادر و پدر و مادرم دیدم. ما در این مسابقات و مخصوصا در سه مسابقه اول خیلی خوب بازی کردیم اما جلوی کره همه چیز به هم ریخته بود و متاسفانه در نهایت شکست خوردیم. - از این شکست ناراحت شدی؟ معلوم است که ناراحت شدم. ناراحتیام به حدی بود که برای اولین بار مقابل چشمان خانوادهام گریه کردم اما متاسفانه کاری از دستانم برنمیآمد. - گریه؟! به خاطر اینکه قرار بود در این مسابقات باشی و در نهایت باشگاهت اجازه نداد؟ دلیلش این هم بود اما به هرحال من روی تیم ملی کشورم تعصب دارم و برایم مهم است که این تیم چه نتایجی میگیرد. ما در برلین زندگی میکنیم. شهری که کلی مهاجر ترک، ایرانی و عرب دارد و ما به طور طبیعی با هم در ارتباطیم. دوستانی از این کشورها داریم که همیشه بر سر تیمهای ملیمان با هم مشاجره میکنیم. شاید باور نکیند اما وقتی تیم ملی ایران نتوانست به جام جهانی ۲۰۱۰ برود، با خیلی از مهاجرهای برلین در این مورد به قول ایرانیها «کل کل» داشتیم و تمامشان ما را بابت حضور نداشتن تیمملی در این تورنمنت دست میانداختند. این برای من و برادرم خیلی سنگین و دردآور بود. حساسیت جام ملتهای آسیا هم برای ما خیلی زیاد بود اما هنوز هم نفهمیدهام که چرا در بازی با کره جنوبی به آن شکل بازی کردیم، درحالی که اگر مثل سه بازی اول بدون ترس وارد میدان میشدیم، شک ندارم که توانایی صعود به مرحله نیمه نهایی را داشتیم. در ایران میگفتند تو از سرنوشت بازیکنانی مثل فریدون زندی و امیر شاپورزاده ترسیدی و به ایران نیامدی. آیا واقعا آمدن تو به تیم ملی ایران باعث نابودیات در فوتبال آلمان خواهد شد؟ در مورد شایعه اول باید بگویم تمام اینها حاشیههایی است که روزنامهها و رسانههای ایرانی خودشان آن را ساخته بودند. متاسفانه اکثر آنها دوست دارند فقط صفحاتشان را پر کنند و گاهی اوقات اصلا برایشان اهمیت ندارد که دارند چه چیزی را در صفحه خود میریزند. ببینید من یک ایرانیام. با تمام وجودم این را میگویم و به آن افتخارمیکنم. ایرانی بار آمدهام و قلبم برای کشورم میتپد. افتخار میکنم پیراهن تیمملی کشورم را بپوشم. نمیتوانم منکر این بشوم که در خود آلمان، اراده زیادی برای اینکه جلوی حضور من در تیم ملی ایران را بگیرند وجود داشت اما قسم میخورم که این اراده به هیچ وجه از طرف خود من و خانوادهام نبود. آلمانیهاروی بازیکنانشان حساسیت دارند. من در چند رده سنی برای تیم ملی آلمان بازی کردهام و حتی با تیمملی جوانان این کشور قهرمان اروپا هم شدهام. وقتی رئیس باشگاه وولفسبورگ شنید که مسئولان فدراسیون فوتبال ایران به دنبال من هستند، به شدت عصبانی شد و فریاد میزد که اشکان آلمانی است اما باز هم میگویم که این مقاومت، اصلا از طرف ما نبود. در جریان پروژه حضور تو در تیم ایران، افشین قطبی خیلی تلاش کرد و برای راضی کردن مقامات باشگاه وولفسبورگ، به آلمان هم آمد. نظرت درباره او چه بود؟ بله. آقای قطبی واقعا برای آمدن من به تیم ملی خیلی تلاش کرد. ایشان سه روز در آلمان مهمان ما بود و در این مدت جلسات زیادی را با مربی و مدیر باشگاه وولفسبورگ داشت اما در نهایت به توافق منجر نشد. - وقتی داشت به ایران برمیگشت، چیز خاصی به تو نگفت؟ چرا؛ به من گفت: «اشکان جان! ما بدون تو هم حتما قهرمان جام ملتها خواهیم شد اما اگر تو به تیم ملحق میشدی، این قهرمانی راحتتر به دست میآمد.» کلا خیلی به تیمش امید داشت. میگفت روی این تیم خیلی کار کرده و مطمئن است قهرمان میشود. البته تاکیدمیکرد اگر این تیم حتی قهرمان هم نشود، بدون شک و در بدترین حالت نایب قهرمان خواهد شد! ما هم وقتی بازیهای تیم ملی در مرحله گروهی را دیدیم، مطمئن بودیم که این تیم توانایی قهرمانی و رسیدن به فینال را دارد اما عملکرد عجیب آنها مقابل کره جنوبی تمام معادلات را عوض کرد. من فکر میکنم تیم ملی مقابل کره خیلی محتاطانه بازی کرد و شاید از حریفش ترسیده بود. - بحث را از ماجرای دلایل نیامدنت به تیم ملی خارج کنیم. کدام تیم باشگاهی اروپایی را دوست داری؟ عاشق منچستریونایتدم و البته عاشق لیگ برتر انگلستان. - تو که اینقدر به فوتبال انگلستان علاقه داری، پیشنهادی هم از تیمهای انگلیسی داری؟ اتفاقا شایداین موضوع خیلی زود عملی شود. من قبل از شروع همین فصل از دو تیم انگلیسی که یکی از آنها نیوکسل بود پیشنهاد داشتم که در نهایت به توافق منجر نشد اما امیدوارم به زودی شرایطی پیش بیاید که به این لیگ بروم. چون واقعا آنجا را دوست دارم. - بازیکن مورد علاقهات چه کسی است؟ من سالهاست عاشق تیری آنری هستم. حتی حالا که سالهای پایانی فوتبالش را میگذراند. از میان بازیکنان ایرانی بازی چه کسی را دوست دارید؟ خیلی بازیهای لیگ برتر ایران را ندیدهایم و فقط بازیکنان تیم ملی را میشناسیم اما در میان تمام این بازیکنها، آنهایی که به آلمان آمدند را بیشتر دوست داریم. مخصوصا علی کریمی که واقعا یک فوتبالیست بینظیر است. - و بخش پایانی سؤالات ما، به عید نوروز باز میگردد. تو معمولا هرسال عید چه میکنی؟ همان کاری که شما در ایران انجام میدهید را ما مو به مو در آلمان اجرا میکنیم. سفره هفت سین داریم، آجیل داریم، سبزی پلو با ماهی مادرمان را میخوریم و قرآن هم همیشه بالای سفره ماست. چقدر باقرآن ارتباط داری؟ پدرم مدتی قبل به ایران آمده بود و از من و برادرم پرسید از ایران چه چیزی برایتان بیاورم؟ ما هم از او بازوبندی خواستیم که داخلش، قرآن باشد. در تمام بازیهایمان بازوبندی که قرآن در آن قرار دارد را به بازویمان میبندیم و وارد میدان میشویم.
دیدگاه تان را بنویسید