اعترافات جواد خیابانی

کد خبر: 136417

جواد خیابانی خیلی حرف ها زد که به رسم امانت قول دادیم ننویسیم، اینکه تحلیل او از اینکه بعضی از مردم دوستش ندارند چیست، اینکه چرا تا این میزان از او انتقاد می شود، اینکه چرا برخی اوقات منفور می شود

گل: شما وارد بحث نشو! شما که از اول نبودی! من جوابتو نمیدم، اصلا حرف نزن! الان بحث ما وارد یک جریانی شده و من نمی تونم جریان دیگه ای را هم کنترل کنم، پس حرف نزن! از من ناراحت نشو! اما حرف نزن!» اینها حرف های جواد خیابانی، گزارشگر بازی های تیم ملی ایران در جام ملت ها به یکی از خبرنگارانی بود که می خواست در بحث میان خبرنگار و گزارشگر شرکت کند. جواد خیابانی اینگونه است: فردی به شدت توجیه گرا، استاد بازی با کلمات، کلی گو، تکیه کردن بر موضوعی خاص، خودش را نماینده مردم دانستن و شما را نماینده رسانه ای خاص دانستن، خبرنگاران را به بیسوادی متهم کردن و البته عاشق مردم ایران! او در تمام طول حرف های خودمانی دو نکته را از یاد نبرد، اول اینکه منتقدینش بی سواد هستند و یک دلیل بیسوادی هم اینست: «من گفتم همسر آقای قطبی از کره شمالی است و فردایش نوشتند که من بی سوادم! اما من از خود قطبی پرسیدم و او گفته بود که همسرش متولد کره شمالی و بزرگ شده کره جنوبی و هلند است. آن خبرنگار بیسوار است، من چکار باید کنم؟ من که نمی توانم در تلویزیون بگویم علیرغم نوشته روزنامه ها... اما آنها می نویسند و مردم هم می خوانند و باور می کنند» و دوم اینکه او تکیه عجیبی بر جمله ای نانوشتنی داشت، اینکه «اگر مردم بدانند من .... مطمئنم اینقدر مخالف من نمی شوند، گناه من چیست؟» لطفا به نویسنده ناسزا ندهید، واقعا نمی توان نوشت... ببخشد آقای خیابانی که این یکی را می نویسم! بله! همین که در میان تیتر نوشتم! می شد ننویسم اما نمی توانم ببینم و ننویسم، این شغل من است و باید بنویسم. مطمئنم جواد خیابانی ناراحت می شود اما خودش به من یاد داده که مردم مهمترند. می خواستیم از دوحه به تهران پرواز کنیم، خبرنگاران در حال دریافت بلیط و تحویل ساک ها بودند، آن طرف تر بازیکنان تیم ملی هم همین کار را می کردند، کار خبرنگاران زودتر تمام شد و اکثرا برای ورود به ترمینال پرواز به گیت رفتیم، همان گیتی که پشتش «free shop» بود و جواد خیابانی به همراه خیلی ها برای خانواده شکلات خرید، همه در صف ایستاده بودند، صف نسبتا طولانی هم بود، همه با هم حرف می زدند و می خندیدند که آقا جواد ناگهان آمد، بی توجه به مسیر تعیین شده و آدم هایی که در صف انتظار برای چک پاسپورت و بلیت بودند، از لابلای مانع ها گذشت تا آن جلو در صف نفرات اول قرار بگیرد(!)... ناگهان پلیس آمد و صدایش کرد، حتما دیده بود، مگر اینکه خیابانی ادعا کند خبرنگاران ایرانی او را لو داده بودند، پلیس او را به بیرون هدایت کرد و جوادخان جلوی درب خروجی نشست و پاهایش را گرفت، یعنی پایش خیلی درد می کند، پلیس او را سرزنش می کرد و خیابانی می گفت پاهایش درد می کند و توروخدا «no problem» و «so sorry» ... یکساعتی معطل شد، بالاخره پلیس رضایت داد، او دوباره به صف برگشت و اینبار آخرین نفر ایستاد تا کارش انجام شود. مازیار ناظمی پیش من ایستاده بود، سرش را تکان می داد، به من گفت:«می خوام برم پیش جواد بگم واقعا ارزش داشت؟» نمی دانم! شاید ارزش داشت... خبرنگاران فلان فلان شده این خبرنگار «فلان فلان شده» دوبار از زبان جواد خیابانی خارج شد، «فلا فلان»شده در ادبیات ما یعنی فحش های آبدار به دوستان خبرنگار که تیترهای جنجالی می زنند. اولی را به سیامک رحمانی می گوید:«داشتیم صحبت می کردیم، درباره گزارش های من، یکدفعه گفت جواد گزارش های تو خیلی ... هستند، من هم گفتم سختته؟ پیچ تلویزینتو ببند، همین، فردا دیدم تیتر یک نشریه شد! داشتم شاخ درمی آوردم! زنگ زدم گفتم فلان فلان شده، اینو من به تو گفتم، در عالم دوستی، چرا تیترش کردی؟ من این را به مردم نگفتم! مردم می بینند و موضع می گیرند» رابطه او با خبرنگاران همیشه همینطور بوده، چیزی میان دوستی و دوری...اما جواد دوست داشتنی است، به خاطر اینکه حوصله هر بحثی را دارد، من که خوشم آمد. یا غرض دارند یا بیسوادند یکساعتی تا بازی با کره مانده بود، جواد با بچه های صداوسیما نشسته بود و البته کاغذهایش را دوباره خوانی می کرد، بحث را باز کردیم تا جواد حرف بزند، یعنی بیشتر به او فرصت دفاع دادیم، خیابانی در همه این روزها حرف شنیده و خیلی کم حرف زده، برای همین بدون چارچوب حرف زد، شمرده و سعی کرد بر حرف هایش مسلط باشد:«برای من این سفر هم مثل همه مسافرت هاست، همون حس، همون اتفاق، اینکه دوست دارم تیممون همیشه ببره، همون حسه، همون حسی که در ایران به تیم ملی دارم، شاید اینجا به خاطر غربت، این حس تشدید هم شود» انتقادات بیرونی را به روی جواد می آوریم، سعی می کند جا نخورد، می خواهد نشان دهد که حسابی اعتمادبنفس دارد، یعنی خیلی قوی است:«حتما اینطوری بوده که انتقاد می کنند، من از هیچ انتقادی فراری نیستم، الکی هم نمی گم کاش انتقادات سازنده بود، از همه ممنونم» خیابانی مدل خاصی است، مدلی که انتقاد را اصلا نمی پسندد اما طوری نشان می دهد که بسیار آنرا می پسندد، این اصلا در فرهنگ ما ایرانیان وجود دارد، فرهنگی که می خواهد خودش را بزرگ نشان داد، مقاوم، انتقادپذیر، پهلوان... می پرسیم شما درباره این افراد که از شما بد می نویسند چه فکر می کنید؟ «فکر نمی کنم کسی باشد که مخالف نداشته باشد، مطمئنم مخالف داریم. همین نشریه شما را مگر همه جای دنیا می خرند؟! به شما هم انتقاد وجود دارد. اما من چیز دیگری می گویم، الان تیم ملی برده، خیلی خوب هم برده، بیاییم کام مردم را با انتقاد از جواد خیابانی تلخ نکنیم، بگذاریم مردم لذت ببرند و شاد باشند.» هرچند درباره این موضوع آخری با هم به توافق نرسیدیم و آنرا قیاس مع الفارقی دانستم اما او به حرف هایش ادامه داد:«من کار خودم را می کنم، خبرنگارها هم کار خودشان را می کنند، همه هم به کار خودشان می رسند. هرکداممان کار خودمان را داریم و به هم نظر می دهیم. همه برای بهتر شدن توصیه می کنیم، من می گم از توصیه همه استفاده می کنم، خیلی ها اینطور نیستند اما من از همه ممنونم، واقعا ممنونم» من غرض ندارم انتقادات از جواد خیابانی برای حرف هایش در گزارش ها تمام ناشدنی است، تبدیل به سوژه روز در میان مردم شده، اما نمی توان این موضوع را برای جواد اثبات کرد چراکه او می پرسد مرجع چیست. اما او از بازتاب گزارش هایش می تواند باخبر شود، همین که دختر ۱۳ساله اش بعد از گزارش اول و نوشته های مطبوعات به مدرسه نمی رود یعنی بازتاب را به خوبی لمس می کند:«بله! من نظر من این حساسیت کار شما رسانه ها و من خبرنگار را نشان می دهد، ما همکاریم. من نمی توانم بدون غرض کسی را تخطئه کنم. این باعث ناراحتی می شود، هیچوقت ما در رسانه ملی این کار را نمی کنیم، اینجا رسانه ای ملی است، آنها هم باید فکر کنند که رسانه ملی است، برای همه، من شخصا به آنها احترام می گذارم و مطمئنم که نوشته ها حتما تاثیرش را می گذارد، خیلی وقت ها مطالب در خانواده تاثیر می گذارد اما امیدوارم چیزی به عنوان دروغ هیچوقت وجود نداشته باشد.» من باسوادم خیلی ها نوشته اند که گزارش های خیابانی ناشی از «نخواندن» است، ناشی از فعالیت های شرکت تبلیغاتی اش، ناشی از مطالعه بسیار کم، ناشی از نوعی بی تفاوتی اما خودش اصلا آنها را نمی پذیرد و دقیقا برعکس فکر می کند:«اینجارو ببین(به کاغذهایش اشاره می کند) ۳تا لب تاپ و ۶تا مجله اینجاست، من این همه نکته برداشته ام، یکی از مواردی که در دادگاه مطبوعات ایرانی از من انتقاد می شود اینست که مطالعه نمی کنم، ببین! ۳روز است در حال مطالعه هستم و اطلاعات جامعی از کره جمع آوری کرده ام، در هر مسئله ای من اطلاعات دارم اما شاید خیلی از آنها را به کار نبرم. اینها به نظر من یا غرض است یا بیسوادی، من درباره یوروم، همسر قطبی می گویم او اهل کره شمالی هست، شما می نویسید خیابانی اطلاعات ندارد(برای خیابانی توضیح می دهم که میان ما و شما تفاوت است، شما نماینده مردم هستید اما دسته دیگر به عنوان خبرنگار نماینده رسانه ها هستیم برای همین نباید درباره ما خبرنگاران لفظ «شما» به عنوان همه به کار ببرید، همین بحث چند دقیقه ای طول می کشد) یوروم اهل کره جنبوی است اما من اطلاعات دقیقی دارم، اینکه او زاده کره شمالی است و در کره جنوبی و هلند بزرگ شده است، خودم با قطبی حرف زدم اما شما می نویسید(باز هم برای او توضیح می دهم که نباید بگویی شما...) من سواد ندارم. من سواد ندارم حالا؟ خیابانی بی سواد است؟ هنوز هم می گویم یورم اهل کره شمالی و بزرگ شده کره جنوبی و هلند است(دسته کم در طول گپ زدن ۴بار این ماجرا را تکرار می کند!)» اما او باز هم به آغوش مردم بازمیگردد!:«من برای مردم گزارش می کنم، همیشه اولین حرفم اینست که همه انتقاد کنند تا من بهتر شوم. من نمی توانم در تلویزیون بگویم علیرغم مطلبی که در فلان روزنامه نوشته حرف من درست است! نسبت به کار خودم ارزش قائلم، در تلویزیون هرچیزی که دلم بخواهد را نمی گویم، آن چیزی که جامعه می خواهد را می گویم. مردم باید شاد باشند، چرا با گیر داد باید شاهدی را از مردم ضایع کنیم؟» و بحث ما اینجا داغتر می شود، اینکه خیابانی شاید جامعه را نشناسند اما او زیربار نمی رود:«من ایراد دارم؟ پس گزارشی نمی کنم، این خوب است؟ اما این راهش نیست.» البته نفهمیدیم چرا این راهش نیست! «این ایراد از فعالیت شماست، من همانی هستم که بیش از ۳۰۰۰فوتبال را گزارش کرده ام، اما به من بگو آیا مطبوعات آیینه تمام قد جامعه است؟ جواب منو بده» توضیح ما برای او کارساز نیست، اینکه این مقیاس هم مع الفارق است، اینکه مطبوعات به دلایل بسیاری ضعیف نگاه داشته شد اما تلویزیون تاثیرگذاری بسیاری دارد. اینکه از خیابانی انتقاد می شود پاسخگو کردن سیستمی است که انگار دوست ندارد پاسخگو باشد. قبول نمی کند:«پس چرا من را می زنید؟» توضیح می دهیم که بحث زدن نیست، بحث بهتر شدن سیستمی است که از مردم مالیات می گیرد تا برای آنها نمایش دهد، باید راه های بهتری باشد تا مخاطب به سمت تلویزیون کشیده شود و به آنها احترام گذاشته شود؛ همین جا بود که یکی از دوستان می خواست وارد بحث شود که خیابانی نگذاشت، او بعد از آن بحث گفت:«ببین! احترام یعنی کیف من! یعنی اطلاعات!» شخصیت من ایراد دارد؟ «گفتم مهدی رحمتی مثل یک سنگربان شجاع از دروازه تیم ملی محافظت کرد، این شده پتک! می گویند آقای خیابانی! انتظار داری مثل مهاجم باشد؟ من همونم که بازی ایران و استرالیا را گزارش کردم، آن روزها می گفتند گزارش بدی است اما حالا همه تعریف می کنند. خانومم می گوید تو این همه مطالعه می کنی، این همه پول ماهواره، اینترنت، روزنامه، مجله و... میدی چرا می گن تو نمی دونی؟ منم خودم موندم والله» اینها حرف های خیابانی است، همان گزارشگری که قضاوت های بسیاری درباره او می شود، اما خودش دلیل این انتقادات را چیز دیگری می داند:«به نظر من از نگاه خیلی ها سبک گزارش من ایردا ندارد، این شخصیت من است که ایراد دارد.» و ما درباره این موضوع هیچگاه بحث نمی کنیم. «شما نمی توانید نماینده همه مردم باشید، ما باید کنار هم باشیم نه روبروی هم، من از اینجا برای فلان مطلب کامنت میگذارم اونوقت آنها می نویسند من به خبرنگار گفتم برو هرچی دلت می خواد بنویس. به خدا اینطور نیست» ...و اعتراف های خیابانی جواد خیابانی خیلی حرف ها زد که به رسم امانت قول دادیم ننویسیم، اینکه تحلیل او از اینکه بعضی از مردم دوستش ندارند چیست، اینکه چرا تا این میزان از او انتقاد می شود، اینکه چرا برخی اوقات منفور می شود و حرف های او درباره این علت بسیار جنجالی و جذاب است. اما او اعتراف های جالبی هم داشت، اینکه آنقدر مغرور نیست تا اعتراف به اشتباهاتش نداشته باشد:«ببین! من هنوز از اینکه در برنامه ۹۰در۹۰ با حاج رضایی درباره قطبی چنان حرف هایی زدم و زده شد ناراحتم. انتقادات را می پذیرم، نباید آنطور برخورد می کردم. خودم که ادعا دارم باید همه چیز را خاکستری دید، چرا سیاه و سفید دیدم؟ بله! می پذیرم» و یا در جایی دیگر گفت:«ببین! من قبول دارم که گفتم علی آبادی پدر ورزش ایران است، این لفظ اشتباه بود، نباید بکار می بردم اما به خدا پول آن روز مرا سازمان تربیت بدنی نمی داد اما اشتباه کردم، می پذیرم، اصلا هم بحثی درباره آن نیست» خیابانی به نظر من همین بود، مثل بازیکنی که موقعیت بسیار خوبی را خراب می کند و پاهایش را می گیرد، همان پا برای او «توجیه» می شود، زمانی می گوید «آسیب دیدگی«، زمانی می شود «طلسم»، زمانی «بدشانسی»، زمانی «تمرین زیاد» و زمانی هم تبدیل به عامل «مظلومیت»...هرچه هست خیابانی نشان داده که اصلاح نمی شود و انتقادات را به شخصیتش مرتبط می داند و البته چیزی که نمی توان نوشت، به قول خودش «اگر مردم بدانند همه چیز حل است» اما مایی که می دانیم هم برایمان حل نشد!

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت