عصر ایران: یک نفر مُشتی از خاک جویبار را ببرد آزمایشگاه. چطور میشود این همه کشتیگیر نابغه از این شهر 30 - 40 هزار نفری، بیایند و قلب مردم ایران را پر از شوق کنند؟ کلاگرمحله، سراجکلا، بالامحله، فقیهمحله، جوانمحله، تازهآباد، کردمحله و باغبانمحله چه دارد که حسن یزدانی و رضا یزدانی و کمیل نعمت قاسمیها میسازد؟ میگویند در مازندران وقتی یک کودک به دنیا میآید، میپرسند کشتیگیر است یا دختر؟ اصلاً انگار پسرها را با دوبنده تحویل مادرها میدهند. شاهنامه المپیک ریو شیرین شروع نشد، تلخ و با اشک و آه ادامه پیدا کرد و حالا انگار شاگردان رسول خادم میخواهند یادمان بیاورند که هنوز کُشتی آزاد ورزش اول ایران زمین است برای همین مدال طلای این رشته مزهاش چیزی شبیه عسل سبلان است. نمایش حسن یزدانی، حسن رحیمی و کمیل قاسمی آنقدر چشمنواز بود که خیلیها را تشویق کرد که دست بچههایشان را بگیرند و ببرند باشگاه کشتی ثبتنام کنند. سالها بود عادت کرده بودیم به کُشتیگیرانی که تمام مدت مبارزه فقط دلخوش بودند به هل دادن حریف. یک اخطار. به شانس آوردن در کلینچ. به یک خاک و خلاص! اما حالا کشتیگیران ایرانی یا به قول هادی عامل
«نازنین پهلوان»ها پرشور کُشتی میگیرند و سالن را به غوغاکدهای تبدیل میکنند. مشتاق برای جنگیدن. تشنه فن زدن و بدون هراس. کمیل قاسمی در وزنی که عموماً عادت کرده بودیم به کشتیگیرهای فربه با شکمهای آویزان و خیمهزدنهای سنگین، مثل یک کشتیگیر سبک وزن چالاک روی تشک میرقصید. آخرین باری که یک سنگین وزن چهار بار پشت سرهم بارانداز زد خاطرتان میآید؟ او در 33 ثانیه توانست 10 بر صفر حریفش را شکست بدهد. چیزی در حد شکستن رکود اوسین بولت! در 33 ثانیه نمیشود یک جفت جوراب پوشید! به طنز نوشتند آمریکاییها به دنبال این شکست دوره جدید از تحریمهای خود را علیه ایران تصویب کردند! حق نداریم افتخار کنیم و لذت ببریم از این نمایشهای درخشان؟ رسول خادم با آن بُزکشهای مشهور، دوبنده شل و ول، دستهای بلند، موهای صاف و بغل خوابانده، جملات نوکزبانی و چهره آرامش، چهار سال پیش قبل از المپیک لندن در قامت سرمربی تیم ملی کشتی دوباره کنار تشک کشتی برگشت. کاری که از نظر برخی کارشناسان سقوط آزاد با آسانسور بود. پرامید آمد اما تیمش نتیجه خوبی نگرفت. منتقدانش چهار سال او را نقد کردند که چرا شاگردانش مثل پسران محمد بنا ندرخشیدند. خادم
از سوی دوستان قدیمیاش تحت فشار بود که دو هندوانه بزرگ سرمربیگری تیم ملی و ریاست فدراسیون کشتی را با هم برداشته است. گفتند دیکتاتور است و رضاخانی عمل میکند. خادم اما چهار سال تاب آورد. او که در تبآلودترین روزهای این سرزمین عضو شواری شهر تهران بوده و حالا آب سیاست هم از گلویش پائین رفته، گرفتار تعارفهای معمول «تو بمیری من بمیرم» نشد. شخصیت آرام و متین، سابقه درخشان در کشتی و تجربه مدیریتیاش پشتوانه خوبی برای آرام کردن کشتیگیرهای گاهی سرکش است. بخش بزرگی از موفقیت امروز کشتی نتیجه اعتماد به خادم است. او در همه این سالها با تیشرتی خیس از عرق و شلوارک پا به پای شاگردانش مبارزه کرد تا امروز کاممان شیرین شود. با همه لذتی که از دو طلای وزنهبرداران بردیم اما تا همینجا میشود کُشتی آزاد را بهترین تیم اعزامی به ریو لقب داد. آنها مثل ققنوس از زیر خاکستر سربرآوردند. یادمان نرود که از المپیک لندن خبر آوردند بعد از مشاجره لفظی میان محمد علیآبادی رئیس کمیته ملی المپیک و رسول خادم، سرمربی تیم ملی گوشی تلفن همراهش را به دیوار کوبید! هیچوقت فاش نشد میان آنها چه گذشت که رسولِ معمولاً آرام، خونسرد و لبخند به لب
این واکنش عجیب را نشان داد. اصلاً حقیقت داشت؟ ورزش در آرامش، احترام و صبوری رشد میکند و با «دستور» نمیشود مدال گرفت! این شاید مهمترین درسی است که میشود از المپیک یاد گرفت.
دیدگاه تان را بنویسید