روزنامه ایران: بازیها و مسابقات جهانی و بویژه «المپیک» فقط یک رخداد ورزشی ساده که در آن عدهای با هم مسابقه میدهند، نیست بلکه یکی از مهمترین کارکردهای این مسابقات و بازیها، اسطورهسازی است. قهرمانان به اسطورههایی جهانی تبدیل شده و برندگان این مسابقات به الگوهایی برای تکثیر و تکرار شدن بدل میگردند. به همین دلیل، اگر اسطوره را الگویی تکرار پذیر و روایتدار در نظر بگیریم قهرمانان المپیک صورت مناسبی از اسطوره در عصر ما محسوب میشوند.
بدون تردید بازیها بخشی از فرهنگ و ایدئولوژی و به طور همزمان برخاسته از گفتمانها هستند. واقعیت این است که عنصر بازی از عناصر مهم فرهنگی یک تمدن محسوب میشود که موجب شکلگیری کششها و نگرشهای افراد یک جامعه میشود. بازیها از نظر روانشناسی-اجتماعی تأثیر عمیقی بر افراد یک جامعه دارند چنانچه تغییر بازیهای یک جامعه تغییر بخش مهمی از فرهنگ آن جامعه را به دنبال دارد.
فقدان اسطورههای شرقی یا کمبود آنها در المیپکها بیانگر غلبه تمدن و فرهنگ غربی است. باید خاطرنشان کرد که غیاب یا قلت اسطورههای شرقی و ایرانی نسبت به نبود ساختار شرقی از اهمیت کمتری برخوردار است. اساس و شعارهای بازیهای المپیک فرهنگی است. «دوستی میان ملل»، «صلح جهانی» و «گسترش حقوق بشر» همگی بر فرهنگی بودن این رخداد نه صرفا ورزشی بودن آن، تأکید میورزند. همین امر موجب میگردد تا طرح بازیهای المپیک به شدت فرهنگی و برخاسته از باورها و ایدئولوژی غربی باشد.
بر همین پایه، ورزش به کارزاری برای خودنمایی ملی تبدیل میشود و ورزشکاران نه تنها خود را بلکه کشوری که با نام آن حضور پیدا کردهاند را نیز با تمام ویژگیهایش نمایندگی میکنند. در واقع، ورزشکاران پیش از هر چیزی انتخابشدگان کشورها هستند. به همین دلیل، ملتها و بخصوص دولتها با ضوابطی که شاید مهمترین آنها ورزشی است اما به آن محدود نمیشود به گزینش منتخبان دست میزنند. این ورزشکاران نماینده فرهنگ و تفکر، جامعه و تمدن نیز به حساب میآیند. هر کشوری میکوشد تا جایگاه خویش را در این مسابقات ارتقا بخشد. به همین دلیل هزینههای زیادی را مصروف میکنند. یادآوری میشود در اغلب کشورها از جمله ایران، ورزش در زمره فعالیتهای فرهنگی قرار میگیرد. بیدلیل نیست که کمیسیون فرهنگی مجلس را هم وزارت ارشاد و هم وزارت ورزش دربرمیگیرد. محور اصلی ورزش غربی ، بدن و قدرت بدنی است. اگر در تمدنهای اصیل و اصلی شرق، ورزش همواره بخشی از هنر و اندیشه محسوب میشد و حتی رزمیترین ورزشها نیز هنرهای رزمی نامیده میشدند در غرب مسابقات بر اساس قدرت بدنی استوار شده بود. این بدین معنا نیست که قدرت بدنی این تمدن یا آن تمدن بیشتر یا کمتر است بلکه
بستگی به نوع نگرش آنها به انسان و جهان و مناسباتشان با دیگری دارد. در واقع این نوع «ناتورالیسم ورزشی» بخشی از تفکر و نگرش غربی به ورزش است که به مرور زمان دامنگیر کشورهای شرقی نیز گردید. فرهنگ غربی توانست با جهانی جلوه دادن ورزشهای فرهنگی خود نوع خاصی از نگرش به انسان را در جهان ترویج کند و دیگر نگرشها را به حاشیه بکشاند. سبک ورزش غربی با المپیک و جامهای دیگر جهانی سبک غالب ورزش در جهان شد. ورزشکار غربی مانند مجسمهها و نقاشی یونانی و پسایونانی بر اومانیسم و طبیعتگرایی اومانیستی استوار شده است. بدن ورزشکاران حرفهای از آن خودشان نیست و از آنها تبعیت نمیکند بلکه از دستوراتی تبعیت میکند که برای اهدافی معین از آن استفاده میکنند. این «بدن بیگانگی»موجب میشود تا روح و فکر، بدن خود را از دست بدهد و برای آرمانی دیگر عاریت دهد.
«از خود بیگانگی بدنی» و «نگاه ابزاری به بدن» موجب میشود تا حتی گاهی مخربترین مواد نیروزا را برای رسیدن به سکو به مصرف برساند و بدین شکل بدن ورزشکار مانند بدن مانکنها و تا حدی چهره هنرپیشهها از آن خودشان نباشد و به یک سرمایه مادی برای کار خود یا حتی دیگران تبدیل شود. در پایان علاوه بر فرهنگ و تفکر، این اخلاق و منش ورزشی است که در بازیها و مسابقات ورزشی جهانی هر آینه همگراتر و غربیتر میشود. اخلاقی که بر اساس بدن و مادیت استوار شده است و در برخی موارد به مواد نیروزا نیز میانجامد. امروزه یکی از اصلی ترین چالشهای مسابقات همانا استفاده از مواد نیروزا (دپاژ) است.
دیدگاه تان را بنویسید