تصاویر کمتر دیده شده از جهان پهلوان تختی
در سوگ تختی نباید گریست؛ او زنده است، برای همه زمانها و تا آخر زنده خواهد ماند.
مربیان در باشگاهها، معلمان در کلاسهای درس و پدران به فرزندانشان مرام تختی را توصیه میکنند، اما از آموزههای اخلاقی او چندان نیاموختهایم که به دیگری بیاموزیم. خاستگاه تختی زورخانه است و اراده ستودنیاش در مبارزه با ظلم و جور زبانزد عام و خاص، اما شاید اگر تختی هم حالا در این دوره و زمانه زندگی میکرد متر و معیارهایش تغییر کرده بود و شده بود یکی مثل ما.
هنوز هم که هنوز است، داستان مرگِ رازآلود جهان پهلوان نقل محافل ورزشی و غیرورزشی است؛ چه شد؟ چه بر سر جهان پهلوان آمد؟ چه شد که «دلِ شیر» خون شده بود؟ دلی که هیچکس غیر از خدا تاب و توان لرزاندنش را نداشت...
هر چه درباره این بزرگمرد تاریخ ایران بگوییم و بنویسیم، چیز تازهای نخواهد بود، چرا که درباره غلامرضا تختی بسیار گفتهاند و نوشتهاند.
هنوز بعد از 48 سال مردم از قهرمانیها و جوانمردیهای تختی به نیکی یاد میکنند و برای ایرانیان اسطوره و اسوه فتوت و جوانمردی است؛ هنوز که هنوز است همرزمانش یاد و نام او را در میادین جهانی زنده نگه میدارند و از او به نیکی یاد میکنند، اما براستی رمز اینهمه محبوبیت و جاودانگی در چه بود؟ آیا چیزی به غیر از مردمداری بود؟
برای تختی مرثیه نباید خواند؛ تختی نه از دست رفته و نه از دست رفتنی است. در سوگ تختی نباید گریست؛ او زنده است، برای همه زمانها و تا آخر جهان زنده خواهد ماند.
در واقع آنچه به بهانه او گفته میشود و آنچه هر سال در سالمرگ او دوباره و چندباره تکرار میشود، این بزرگداشت و تکریم، همه در ثنای گوشههای کمرنگ شده وجود آدمی است، در ستایش عطوفت و مهر و افتادگی، همه فضایلی که او اگر نه به عنوان یک قدیس، بلکه به عنوان اسطورهای از اخلاق و جوانمردی در خود داشت.
هر سال باید از او گفت و گفت؛ این دیگر یکی از سنتهای ماست و باید آن را پاس داشت و ارزش گذاشت که سنتی زیباست. نه اندوهگساری برای یک از دست رفته و نه یادآوری خاطرههای یک عزیز فقید. آنچه هر سال در میانههای دیماه به یاد و نام تختی گفته میشود در نفسِ خود، مرورِ نابترین ابعاد وجود انسان است و حیف که همه این تکریم نه در سالروز تولد اوست که در سالمرگ اوست.
* در زیر تصاویری کمتر دیده شده از جهان پهلوان تختی به تصویر کشیده شده است:
دیدگاه تان را بنویسید