از شهدای فاطمیون تا شعری که تن شاملو را در گور لرزاند
جمعی از شاعران، همزمان با شب میلاد مبارک امام حسن(ع) و مطابق سنت چندین ساله، با حضور در محضر رهبر معظم انقلاب، سرودههای خود را قرائت کردند.
خبرگزاری تسنیم: مراسم دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب امسال نیز مطابق سنت چندین ساله در شب میلاد مبارک امام حسن (ع) با حضور جمعی از شاعران از استانهای مختلف کشور برگزار شد. جمعی از شاعران کشور در این مراسم، سرودههای خود در موضوعات مختلف را خوانده و از بیانات رهبر معظم انقلاب بهرهمند شدند.
سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری، غلامعلی حدادعادل، علیرضا مختارپور، مرتضی امیری اسفندقه، یوسفعلی میرشکاک، سیدعلی موسوی گرمارودی، سیدفضلالله قدسی، اسماعیل امینی، مصطفی محدثی خراسانی، علی محمد مودب، محمدمهدی سیار، علی داوودی، محمدرضا وحیدزاده، فریبا یوسفی، مبین اردستانی، مهدیه انتظاریان، سجاد سامانی، علی فردوسی و ... از جمله شاعران و شخصیتهای فرهنگی هستند که در این مراسم حضور داشتند. متن کامل سرودههای شاعرانی که در این مراسم قرائت شد، به این شرح است:
یوسفعلی میرشکاک
واپسین موقف معراج حقیقت زهراست سر توحید در آیینه غیرت زهراست
روح آدم، شرف خاتم، دردانهی غیب ذات عصمت، نفس صبح قیامت زهراست
مصدر واجب و ممکن ز ازل تا به ابد باده وحدت و خم خانهی کثرت زهراست
خشم و خشنودی حق، غایت پاداش و جزا رایت رحمت و تمهید شفاعت زهراست
به عبادت نرسد عادت دینداری ما گر ندانیم که معیار عبادت زهراست
منشأ بود و نبود، آینهپرداز وجود وحدت غیب و شهودِ احدیت زهراست
در نمازی که وضویش بود از خون جگر قبلهی باطن اربابِ طریقت زهراست
نه همین ام ابیهاست به تقدیم وجود شخص روحالقدس و شأن ولایت زهراست
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه سرّ سرمستیِ هفتاد و دو ملت زهراست
غایت سیر وجود است رسیدن به علی غایت سیر علی هم چو بدایت زهراست
***
حیدر منصوری
به خلیج همیشه فارس
صبور مثل درختان، پر از بهار بمان خلیج فارس! سرفراز و استوار بمان
بخند، موج به موج از کرانهها برخیز برقص و هلهله کن، مست و بی قرار بمان
اسیر سایه این ابرهای تیره مشو به روشنایی فردا، امیدوار بمان
دهان هلهله ناخدای بندر باش طنین شروه جاشوی این دیار بمان
بمان برای جهان سربلند و پابرجا بمان، ترانه مغرور روزگار بمان
میان نقشه جغرافیای سینه ما خلیج فارس بمان و پرافتخار بمان
رهبر انقلاب پس از اتمام این شعر فرمودند: الحق که حق خلیج فارس را در شعر لااقل ادا کردید.
***
حسین دهلوی
هرچند اینکه سخت شکستی دل من است غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است
من دوستی به جز تو ندارم؛ قسم به عشق هرکس که غیر از این به تو گفته است، دشمن است
چشمان من مسیر تو را گم نمیکنند فانوس اشکهای من از بس که روشن است!
هر کس که دامن مژهاشتر نمیشود باید یقین کنیم که آلوده دمان است
از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش! چون خواب بد، سزای من «از یاد بردن» است
***
سیدعین الحسن از هند
تو را همیشه به عهد شباب میبینم به هر سوال، هزاران جواب میبینم
هنوز عطر تو در شیشههای سربسته است هنوز نیم جهان را به خواب میبینم
گذشت عمر شریفت ز چارده صد سال چه عطر تازه که در این کتاب میبینم
مِی طهور به دلهای تشنه ریختهای چه جوششیست که در این شراب میبینم
تو مثل ماه شب چارده درخشانی فدایی تو هزاران شهاب میبینم
فریب کرمک شب تاب را نخواهم خورد که ظلم را همه در اضطراب میبینم
کسی که شیوهی دینداریاش ابوجهلی است چو بولهب همهاش در عذاب میبینم
خوارجند و کشیدند تیغ بر مولا چه فتنهها که به زیر نقاب میبینم
چه وعدههای فتوحی که میرسد ما را چقدر قصر ستم را خراب میبینم
چه کاخهای سفیدی که میشوند سیاه چه نورها که در این انقلاب میبینم
صلای نصر من الله میوزد از قدس ز سوی حق طلبانش جواب میبینم
عجب قیامت کبری به راه افتاده ست چهها به بارگه بوتراب میبینم
قیامتی تو و سرمشق عشق و عاطفهای تو را شفیع به روز حساب میبینم
اشارهای ست ز انگشت تابناک، حسن پس از غروب اگر آفتاب میبینم پس از غروب اگر آفتاب میبینم تو را همیشه به عهد شباب میبینم
رهبر انقلاب پس از اتمام این شعر فرمودند: طیبالله؛ خیلی خوب است؛ ماشاءالله. شعر فارسی و روان و خوب.
***
سیدوحید سمنانی
برای من که پرم از قفس پری بفرست! اگر نه ... یک دو نفس بال باوری بفرست!
برای مشق جنون شهر جای محدودیست برایم از ورق دشت دفتری بفرست!
دو بغض چشم مرا میزبان باران کنتر است دامن من... دیده تری بفرست!
تو تا «عزیز» منی راه و چاه هر دو یکیست چقدر منتظرم، نابرادری بفرست!
خیال خانهام از نور و پنجره خالیست میان «بسته دیوارها» دری بفرست!
***
دلم گرفته از این آسمان بیپیغام دلم گرفته... برایم کبوتری بفرست!
***
مبین اردستانی
این روزها پر از غزلِ نصفهنیمهام با من چه مانده جز کلماتی دچار تو؟ بی تو به مرگ میگذرد روزگار من بی من چگونه میگذرد روزگار تو؟
به نگاهی شکفت و پنجره شد باز دیوارِ چند لحظهی پیش پر شد از نور کاسهی چشمم، غرقِ دیدارِ چند لحظهی پیش به جهانی شگفت مهمانم که مَلَک بو نبرده از بودش وه چه آرامشیست با منِ مست، منِ هشیارِ چند لحظهی پیش هستیام اشک (اشک آینهایست که تماشای عشق پوشیده) هست با ذرّه ذرّه جانم طعمِ دیدارِ چند لحظهی پیش تازه فهمیدهاند آینهها یک تماشا چقدر میارزد کاش میشد تمامِ هستیِ من صرفِ تکرارِ چند لحظه پیش لحظهها را گریستم بی تو، من که هستم که نیستم بی تو؟ مرگ بود آنچه زیستم بی تو جانِ سرشارِ چند لحظه پیش! تو نباشم شهود بیمعناست، لحظهها بیتو بیملاحظهاند رفتهای باز و بسته خواب است چشمِ بیدارِ چند لحظهی پیش
پنجره بسته شد سکوت شدم، چشم بستم کویر لوت شدم هر چه آیینه و تماشا رفت پشتِ دیوارِ چند لحظه پیش
***
دیدا
رضا شریفی
حتی اگر به قیمت شاهانه زیستن ننگ است زیر منت بیگانه زیستن
این عقل این مرده بی حوصله مرا تکلیف کرده است به دیوانه زیستن
ویرانه بوی دوست اگر میدهد بگو من راضیام به گوشه ویرانه زیستن
پرواز پرمخاطره بسیار بهتر از چشم انتظار مرحمت دانه زیستن
یاران نیمه راه زیادند و ساده نیست با سروهای خم شده همشانه زیستن
گر تیغ عشق دوست نبوسد گلوی من این زیستن چه فرق کند با نزیستن
بخشیدهام به دوست خودم را که ذرهای نزدیکتر شوم به کریمانه زیستن
«در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن»
**
ناصر حامدی
باز باران است، باران حسین بن علی عاشقان جان شما، جان حسین بن علی
خواه بر بالای زین و خواه در میدان مین جان اگر جان است قربان حسین بن علی
شمرها آغوش وا کردند، اما باک نیست وعده ما دور میدان حسین بن علی...
در همین عصر بلا پیچیده عطر کربلا عطر باران صوت قرآن حسین بن علی
هر کجای خاک من بوی شهادت میدهد عشقم ایران است، ایران حسین بن علی
دست بالا کن بگو این بار با صوتی جلی دستهای ما به دامان حسین بن علی
***
مهدیه انتظاریان
تنها نشسته منتظر و سر به راه کوه در انعکاس نقرهای نور ماه کوه
بر شانههای یخزدهاش برف سالیان بر قامتش حریر نسیم و گیاه کوه
تاریک کرده روز و شبش را مسافری یک روز دل سپرده به چشمی سیاه کوه
حالا بگو عقاب تو این روزها کجاست دل قرص کرده پشت کدامین پناه کوه
فریاد میزنم که امان از تو کوه آه فریاد میزند که امان از تو آه کوه
شبها به شانههای خدا تکیه میدهد آن سربلند تا به ابد تکیه گاه، کوه
***
عاطفه جعفری
تقدیم به شهدای فاطمیون
کوچه هامان پراز سیاهی بود، شهررا از عزادرآوردند چشمهای ستارهها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند
شاخههایی که سرفرازانند، میوههایی که جلوه باغند مادران مثل ام لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند
روی تابوتهایشان بستند، پرچمی که به رنگ خورشید است فاطمیون فداییان حرم، سرورانی که سر برآوردند
قصهها را یکی یکی خواندند، آخرماجرا سفر کردند عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند
عصر یک جمعه بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم بادهای بهاری از هرباغ، لالههایی معطر آوردند
اشک و بغض رهبر انقلاب پس از پایان این شعر. ایشان در واکنش به این شعر فرمودند: خیلی ممنون خانم، خیلی خوب. شهدای مظلوم فاطمیون جا دارد که به آنها واقعاً پرداخته شود.
***
محمدرضا شفیعی از جیرفت
آشفته پی پرندهها خواهی رفت آسیمه به سوی ناکجا خواهی رفتای شهر برای لحظهای آسودن آخر به کدام روستا خواهی رفت؟ای رعد، پیِ سلوک و عرفانی تو هم در دل شهر هم بیابانی تو
با غرش خویش از خدا میگویی تحمیدیه کتاب بارانی تو
***
اکرم هاشمی
قایق
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را کشید پارچه را، متر کرد پهنا را
درست از وسط آب، قایقی رد شد شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را
صدای تَقتَتَتَق... تیر بود میبارید صدای تِقتِتِتِق... دوخت چتر خرما را
کنار قایق بابا که خورد خمپاره بلند کرد و تکان داد خُرده نخها را
فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن کسی دقیق نشانه گرفت بابا را
وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت و تند مادر هی کوک زد همانجا را
بریده شد نخ و از توی قاب بابا دید میان دامن خود چرخ میزند سارا
***
امیر تیموری
حس میکنی زمین و زمان گریه میکنند وقتی که جمع سینهزنان گریه میکنند این سو داغ اکبر و آن سو غم حبیب در ماتم تو پیر و جوان گریه میکنند این سیل، سیل اشک عزادارهای توست. چون ابر با تمام توان گریه میکنند تو کیستی که در غم از دست دادنت مردان ما شبیه زنان گریه میکنند با یاد آن نماز جماعت که خواندهای گلدستهها اذان به اذان گریه میکنند در ماتم اسارت زینب عجیب نیست سرها اگر به روی سنان گریه میکنند
***
مهدی پرنیان
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روییدند سالیان دراز رهگذران آن دو را، چون دو دوست میدیدند
بله آن کاجها نه تنها دوست بلکه یک زوج باوفا بودند کاج و کاجه کنار هم با عشق غرق خوشبختی و صفا بودند
زد و یک روز در ده مذکور چیزکی باکلاس آوردند پیشگامان صنعت آیتیای دی اس ال پلاس آوردند (ADSL+)
کاج با اتصال اینترنت گشت آنلاین و با کمی تردید سرچ کرد و ز سایت جنگل شاپ یک عدد گوشی ردیف خرید
کاج ما شد رها در اینترنت سر راهش ندید چاهی را لایک میکرد هر که را میدید فالو میکرد هر گیاهی را
خربزه، هندوانه، گوجه، کدو موز و گیلاس و انبه و کیوی یا که گلهای سرخ و زرد هلند یا علفهای هرز بولیوی
کاج بی جنبه که شعور نداشت در گروه مزخرفی اد شد بعد هم رفته رفته پی در پی عضو کانالهای بد بد شد
بعد کم کم دلش هوایی شد کاجه از چشم و چار او افتاد دم به دم هی بهانه میآورد دائم از کاجه میگرفت ایراد
تو چرا نیستی شبیه هلو یا شبیه انار آن سر باغ عوض سار و قمری و بلبل شدهای منزل دویست کلاغ
برگ هایت چقدر سوزنی است پوستت، چون گِل ترک خورده میوه هایت چه خشک و مخروطی ست شاخه هایت دراز و پژمرده
کاج که ول کن قضیه نبود کاجه را کرده بود بیچاره کاجه هم زد به سیم آخر و کرد سیمهای پیام را پاره
مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست ده مدیر آمد و دو تکنسین تا ببیند عیب کار از چیست
داده شد یک گزارش مبسوط در دو مصرع خلاصه اش این است که سواد رسانهای دو کاج طبق آمار سطح پایین است
جلسات عدیده شد تشکیل با حضور دوازده ارگان همه در قالب سمیناهار در قم و یزد و ساوه و گرگان
موشکافانه بررسی شد و شد تیمهای تخصصی ایجاد تا بیابند راهکاری را جهت ارتقاء سطح سواد
در نهایت نهاد مربوطه با تمام توان نمود اقدام برد بالا به جای سطح سواد ارتفاع خطوط سیم پیام
رهبر معظم انقلاب پس از این شعر فرمودند: البتّه تن احمد شاملو در قبر میلرزد که شما شعر سپید را در این راه مصرف کردید. مُبدع شعر سپید، شاملو بود و بکلّی مخالف این حرفها بود.
***
محمدحسن جمشیدی
در دعای اهل دل باران فراز آخر است گریه کن در گریهی عاشق صفایی دیگر است عاشقان با اشک تا معراج بالا میروند بهترین سرمایه انسان همین چشمتر است در جواب بیوفایی خلوتی با خود بساز دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم آنکه با گمنام بودن سر کند نامآور است
صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است گرچه چندی چهرهی خورشید را پوشاندهاند در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است
رهبر انقلاب نیز پس از این شعر فرمودند: مثل شهید ابراهیم هادی؛ میخواست گمنام زندگی کند، اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده. ***
مهدی فخارزاده
قدم میزنم، راه را میشمارم همین عمر کوتاه را میشمارم اگر روزی از سن و سالم بپرسی غزلهای ناگاه را میشمارم ورق میزنم صفحه روزها را خبرهای دلخواه را میشمارم سر هر دوراهی، رفیقی جدا شد رفیقان همراه را میشمارم دلم وقتی از بیوفایی بگیرد شب کوفه را چاه را میشمارم
قدم میزنم تا تماشای خورشید شب خالی از ماه را میشمارم...
***
اعظم سعادتمندای دهانت لانه گنجشکهای شاد پر چانه کودک منای تمام حرفهایت فیلسوفانه صد گره وا میشود از بغضها و اخمهای من میزنم هر بار بر موهای تا سرشانهات شانه تازگیها اولین دندان پیشین تو افتادهست رفته یعنی از زمان مستی ما هفت پیمانه با تو بازی میکنم دیوانه بازی میشوم هروقت از نبایدها و بایدهای عقل خویش دیوانه تا شبیه کودکیهایم بفهمی حرف گلها را بستهام روبان موهای تو را هم مثل پروانه
رهبر انقلاب پس از اتمام این شعر فرمودند: آفرین! چه خوب! سرودِ مادرانهی کاملاً از دل برخاستهی شیرین.
***
سیدرسول پیره
مقتلی کتابهای دیگر کتابخانه را به گریه انداخته است
ما ایستادهایم و ابرها ابرهای ترس و تماشا برای شهادت دریا در روایاتِ رود دنبال سند معتبر میگردند
چند روضه با نام تو گرفتهاند؟ چند مجلس گریستهاند؟ که اینهمه حروفِ نامِ تو غمانگیز است غمانگیز است و دیدهام مادرانی را که نام تو را برداشتهاند برای پسرانشان و در تنهایی، چشمهاشان را گریستهاند
دیدهام پرندگان را که همیشه برای گوشهای از آسمان، زیارت ناحیه میخوانند
شرمندهام که هنوز زندهام شرمندهام و همهی نسخههای مقاتل را از بازار خریدهام و نام خودم را اضافه کردهام
آخر چرا نام من افتاده است؟ نکند من هم جا مانده باشم ... نکند مثل عبیدالله بن حرّ جُعفی با امام از اسب گفته باشم نه حتماً غلطی املایی است اینکه تیری به گلویم نخورده و هنوز زندهام
این خبر تکمیل میشود....
دیدگاه تان را بنویسید