چرا از جایزه «جلال» انتقاد می‌شود؟

کد خبر: 904115

هفته گذشته بود که اختتامیه جایزه «جلال آل‌احمد» برگزار شد و در یکی از مهم‌ترین بخش‌های جایزه یعنی رمان و داستان بلند، رمان «رهش» نوشته آقای رضا امیرخانی به‌عنوان برگزیده معرفی گردید. این انتخاب البته به ذائقه مخاطبان خوش نیامد و موج انتقادات از این انتخاب بلند شد؛ هم از جهت انتخاب «رهش» و هم از جهت نادیده گرفتن سایر آثاری که احتمالاً به پای «رهش» ذبح شده بودند.

چرا از جایزه «جلال» انتقاد می‌شود؟

روزنامه صبح نو: هفته گذشته بود که اختتامیه جایزه «جلال آل‌احمد» برگزار شد و در یکی از مهم‌ترین بخش‌های جایزه یعنی رمان و داستان بلند، رمان «رهش» نوشته آقای رضا امیرخانی به‌عنوان برگزیده معرفی گردید. این انتخاب البته به ذائقه مخاطبان خوش نیامد و موج انتقادات از این انتخاب بلند شد؛ هم از جهت انتخاب «رهش» و هم از جهت نادیده گرفتن سایر آثاری که احتمالاً به پای «رهش» ذبح شده بودند.

حال این سؤال مطرح است که آیا این انتخاب‌ها طبیعی‌است؟ بیایید مثالی ملموس بزنیم: همه ساله در بهمن‌ماه جشنواره فیلم فجر برگزار شده و بعد از پایان اختتامیه بحث‌های بسیاری درباره برگزیدگان مطرح می‌شود. سالی که فیلم «اخراجی‌ها» به‌عنوان برگزیده تماشاگران معرفی شد، به‌صورت کامل از سوی هیأت داوران مورد بی‌مهری واقع شد.

نمونه‌های دیگری هم هست؛ از رقابت فیلم «چ» و «رستاخیز» و بی‌توجهی به فیلم «بادیگارد» و «ماجرای نیمروز» در بخش‌های کارگردانی و...، اما هیأت داوران راه خودش را رفت. بعد از اختتامیه هم آمدند از انتخاب‌های خود دفاع کردند. حال جایزه «جلال» هم از این منظر با جشنواره فیلم فجر مقایسه می‌شود؛ اما وضع جایزه جلال و فیلم فجر متفاوت است.

سال‌هاست اهالی سینما پذیرفته‌اند که نمی‌توان از جشنواره فیلم فجر انتظار حرکت مستقیم در مسیر انقلاب داشت و فی‌المثل آن را تمام نمای سینمای انقلاب دانست؛ اما از قضا جایزه جلال راه‌اندازی‌اش کاملاً مبنای مشخصی دارد. ماده یک اساسنامه این جایزه می‌گوید: «هدف از اهدای جایزه ملی جلال آل‌احمد ارتقای زبان و ادبیات ملی-دینی از رهگذر بزرگداشت پدیدآورندگان آثار ادبی برجسته، بدیع و پیشرو است.»

تبصره یک همین ماده ادامه می‌دهد: «تنظیم ضوابط و ارائه مشوق‌های مربوط به جایزه مزبور باید در راستای تولید فکر ادبی-هنری اسلام‌گرا و تقویت روحیه انتقادی-علمی نسبت به ترجمه‌های موجود ادبی و هنری باشد.» پس مشخصاً جایزه جلال با هدف مشخصی راه‌اندازی شده است، در حالی که سابقه اهدای جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی به دهه‌۶۰ بر می‌گردد، اما سیاست‌گذاران فرهنگی در اواسط دهه ۸۰ احساس نیاز کردند که ادبیات بومی و ملی ایران تقویت شود و نخستین دوره جایزه جلال در سال‌۱۳۸۷ برگزار شد.

صاحب این قلم به دوره‌های ابتدایی جایزه جلال هم نقد‌هایی دارد که خلاصه آن را می‌شود در این جمله آورد: هیأت علمی و داوران این جایزه عموماً به‌دلیل سطح بالای جایزه آن شجاعت معرفی برگزیده در بخش‌های مختلف را نداشتند و در دوره‌هایی که در رأس بودند زیر ۱۰ ردیف را به‌عنوان برگزیده معرفی کردند که این مسأله در کاهش اعتبار جایزه جلال مؤثر بود. مباحث دیگری نیز همچون تکرار برخی افراد به صورت متوالی در این گونه انتخاب‌ها بی‌تأثیر نبود. از جمله این که کتاب نیمه‌کاره را ۱۱۰‌سکه دادند و مجلدات آن کتاب تا امروز تکمیل نشده است.

با روی کار آمدن دولت یازدهم آقای حسن روحانی و سردادن شعار اعتدال و انتخاب سیدعباس صالحی، از چهره‌های حوزوی و البته معتدل پیش‌بینی می‌شد که سیر دیگری بر ارشاد، خصوصاً جوایز ادبی حاکم شود که این اتفاق پس از واگذاری اجرای جایزه جلال و چند جایزه دیگر به بنیاد شعر و ادبیات داستانی که مدیر آن آقای مهدی قزلی که از‌قضا داستان‌نویس بود و البته بیشتر شهرتش از بابت حاشیه‌نگاری‌های دیدار‌های رهبری بود، رخ داد.

هیأت علمی دوره هفتم که معرفی شد و گمانه‌زنی‌ها تبدیل به یقین شد. حضور نویسندگانی، چون خانم بلقیس سلیمانی و آقای حسین پاینده که در حوزه‌های ادبی در جریان و اردوگاه روشنفکران جای می‌گرفتند نشان داده که برای جایزه جلال تصمیم به متفاوت بودن گرفته شده است و خروجی این هیأت علمی با داورانی، چون بلقیس سلیمانی، ابوتراب خسروی و محمدجواد جزینی دست روی آثاری، چون «ملکان عذاب» (ابوتراب خسروی-ثالث)، «گشودن رمان» (حسین پاینده-مروارید) و «راز‌های سانتی‌متری» (مردعلی مرادی-روزنه) گذاشتند و در اقدامی جالب کتابی از آقای محمدکاظم مزینانی در کنار اثر آقای ابوتراب خسروی قرار گرفت تا اعتدال کاملاً برقرار شده باشد.

در دوره هشتم افرادی، چون مصطفی مستور، مهدی حجوانی، عبدالعلی دستغیب و بلقیس سلیمانی به عضویت هیأت علمی درآمدند و این افراد هم آقایان عباس پژمان، داوود غفارزادگان، محمدجوادجزینی و مسعود کوثری را در کنار داوران دیگر نشاندند تا چرخه اعتدال در داوران هم چرخیده باشد. خروجی این دوره در بخش رمان «پاییز فصل آخر سال است» (نسیم مرعشی-چشمه) و «دختر لوتی» (شهریار عباسی-مروارید) بود تا روشنفکران شادمان از فتح جلال در رسانه‌هایشان از بازیابی اعتبار جلال بنویسند. هر چند منتقدان درباره کتاب خانم نسیم مرعشی معتقد بودند که به لحاظ فنی اثر خوبی است؛ اما خب اساسنامه جایزه جلال را اگر خط معیار بدانیم این کتاب هیچ‌گاه مستحق گرفتن جایزه‌ای نبود که هدفش ارتقای زبان و ادبیات ملی‌-دینی بود؛ خاصه اینکه نویسنده‌اش در فضای مجازی دست به کنایه زدنش به سیستم و حکومت هم بد نیست، ولی از رهگذر توجه متولیان اعتدال شهرتی نصیبش شده و آثار ضعیف‌ترش هم مورد توجه اهالی فرهنگ قرار می‌گیرد.

روالی در جایزه جلال پایه‌گذاری شد که افراد برگزیده دوره‌های قبل را به هیأت علمی و دبیر علمی منصوب می‌کردند تا اعتبار جایزه‌گیرندگان و هیأت علمی را بالاتر ببرند و بدین سبب ابوتراب خسروی پس از جایزه گرفتن در دوره هفتم به عضویت هیأت علمی در دوره نهم درآمد. آقای شهریار عباسی که در دوره هشتم با نسیم مرعشی مشترکاً جایزه گرفته بود در دوره دهم به‌عنوان دبیر علمی منصوب شده بود. تناقض ماجرا این بود؛ وی ماه‌ها قبل از انتصابش به این سمت مدعی بود دولت پایش را باید از جوایز ادبی بیرون بکشد و اساساً دولت صلاحیت برگزاری جایزه ادبی ندارد و حالا چرخ روزگار او را در سمت دبیری جایزه کاملاً دولتی و حکومتی جلال نشانده بود، البته روشنفکران نشان داده‌اند که عمیقاً این‌گونه تناقض‌ها را با خود حمل می‌کنند و به روی خودشان نمی‌آورند.

همچنین ایشان ماه‌ها پیش در صفحه شخصی‌شان از کشف حجاب دختران خیابان انقلاب حمایت کرده بودند و از حکومت بابت برخورد با این افراد انتقاد کرده بودند؛ ولی خب دبیر اجرایی جایزه جلال در مصاحبه‌اش با «ایبنا» می‌گوید: «کسانی در جوایز بنیاد دبیر شدند که تا دنیا بود نمی‌توانستند دبیر شوند.» و خب راست می‌گوید، ولی درباره این تناقض‌ها هم سکوت می‌کند و یواشکی رد می‌شود. این اتفاق درباره آقای محمدرضا بایرامی هم رخ داد که در سال‌۹۵ و دوره نهم برگزیده شد و در دوره یازدهم دبیر علمی شد و در اختتامیه جایزه جلال به مستندنگاری و خاطره تاخت تا جایی که صدای دیگر برگزیده آن بخش درآمد. نکته قابل تأمل این است که در این چنددوره گذشته عموماً هیأت علمی و دبیر علمی و داوران جایزه هیچ‌گاه پاسخگوی انتخاب‌های نهایی نبودند و همیشه این دبیر اجرایی جایزه جلال بود که پیش آمد و همه را به سلیقه داوران ارجاع می‌داد. آنان هم پاسخگو نبودند و این چرخه بسته همیشه همین طور ادامه داشت.

الغرض این چیز‌ها را نوشتم تا مخاطب به‌صورت آشکار ببیند که متولیان دولتی جایزه جلال چگونه سعی کردند میخ اعتدال را محکم کنند و بهای آن هم نادیده گرفتن سندی رسمی و دولتی بود و جالب‌تر این که روشنفکرانی که در مجلات‌شان از فتح جلال پایکوبی می‌کردند، بعد از چند دوره به این نتیجه رسیدند که این گونه تقسیم جوایز خیلی مطلوب‌شان نیست و از آنجا که معمولاً در خفا اهل معامله و همراهی با حکومت‌اند، ولی عموماً در رسانه‌ها و تریبون‌هایشان به کسی باج نمی‌دهند و حتی اگر لگدی هم بتوانند می‌زنند. چندتایی از مصادیقش را هم در این متن مشاهده کردید.

جایزه جلال در سال‌های اخیر سعی کرده راه میانه را بگیرد و این گونه می‌شود که این جایزه ملغمه‌ای از اهدای جوایز به آثاری شده که شاید هیچ نسبتی نه با جلال آل‌احمد و نه با اسناسنامه و آیین‌نامه جایزه ندارند؛ حتی اگر فرزندان «زن زیادی» جلال باشند! این‌روز‌ها منتقدان واهل فرهنگ این جمله را زیاد زمزمه می‌کنند: «جایزه جلال نیاز به تغییر ساختار دارد.»

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت